دانیال و خانوادهاش از زلزله کرمانشاه جان سالم به در بردند اما نمیدانستند در فکه مین باقیمانده از جنگ در انتظارشان است. دانیال ١٦ساله عصر شنبه، دوم دیماه گله را به چرا برده بود که دچار حادثه شد. چشم راست او در انفجار مین آسیب دیده است. درمان جراحات ناشی از انفجار مین هم بدون بیمه پرهزینه است.
در ٢ روستای قلعه رستم و بیدستانه جوانان زیادی دراثر سقوط از داربست هنگام کار در ساختمانهای تهران و شهرهای بزرگ مجروح و برای ماهها بیکار شدهاند. روستاهای آنها دبیرستان ندارد.
میرزا حمید که مرتکب این نقاشیها شده، در صفحهی اینستاگرامش در توضیح نمایشگاه نوشته است: «نمایشگاه «بیهمهچیز» افتتاح شده است. نمایشگاهی که شاید کمی بتوانیم در آن احساس بیهمهچیز بودن داشته باشیم. نمایشگاهی که در آن میتوانید بلندبلند صحبت کنید و بدون هیچ ملاحظهای بخندید، بدوید، با فلاش عکس بگیرید و با کودکان باصفایش همصحبت شوید و اگر تشنه شدید از دوستان مهربان افغان، که آنجا چادری زدهاند برای کارهای عمرانی، بخواهید شیر آب را برایتان باز کنند.
سازمان برنامه و بودجه ۲۰۰ میلیارد تومان اعتبار جاری و ۲۰۰ میلیارد تومان اعتبار عمرانی برای تجهیز ۱۰۰ کتابخانه در حاشیهی شهرها اختصاص داده است. واعظ مهدوی، معاون آموزش این سازمان میگوید اگر کانون پرورش فکری برنامهی پنجساله بدهد که بدانیم به چه چیزهایی احتیاج دارند، میتوانیم با شرکتهای خودروسازی هم مذاکره کنیم تا ماشینهای ویژهای را طراحی کنند.
غیزانیه بخشی در استان خوزستان ٦٠٠ حلقه چاه نفت دارد اما از کمترین امکانات مانند آب سالم و مدرسه محروم است. فقط دو روستا از ٩٦ روستای غیزانیه دبیرستان دخترانه دارد و بسیاری از مردم برای پخت و پز آب میخرند.
یازده سال کسی او را به نام صدا نکرد. «شوهرم مرا «هی» میگفت، پدر شوهرم سگ، برادر شوهر بزرگ فاحشه.» زندگی مهتاب ٢٥ ساله پنجشیری در یازده سال گذشته شبیه افسانههای قدیمی است. دخترهایی که زیر دست نامادریهای نامهربان رنج میکشیدند به امید آمدن ناجی و باطلشدن طلسم جادوگر؛ اما کسی برای نجات مهتاب نیامد. دست سه پسرش را گرفت و شبانه به ایران گریخت.
صدای آژیر قلبم را از جا میکند، قلب آدم اگر در حالت عادی صد ضربه در دقیقه بزند، وقتهایی که آژیر به صدا درمیآید این قلب گلوله سختی میشود که در قفس سینه آراموقرار ندارد. میزند و تقلا میکند. صد، دویست، سیصد، چهارصد ضربه. بعد از هر عملیات یا وقتی اعلام میشود عملیات منتفی است، ساعتها طول میکشد تا این قلب از تکاپو بیافتد و رکوردش را برساند به همان صد ضربه در دقیقه.
«قرار است اینجا منطقه توریستی بشود و بدهند به سرمایهدار و ما فقیر فقرا بدون بدوجه و درآمد اطراف شهر چادر بزنیم. اول که کلنگ زدند و گفتند به خاطر آب کشاورزی است و حالا میگویند آب شرب. ما هم صدایمان به جایی نمیرسید، چون ما ناتوان بودیم و بیسواد».
عوامل گوناگونی میتواند باعث ازدواج اجباری دختران در سنین پایین شود. به عنوان نمونه در روستای پسک سن ازدواج بین ۷ تا ۱۱ سال برای دختران متغیر است. همایشها و کارگاههایی برای ساکنین این روستا برگزار شده است اما همچنان در بر همان پاشنه میچرخد. قراردادها و قوانینی که برای آنها غیرقابل تغییر است و در نهایت دود آن به چشم دخترانی میرود که در کودکی مجبور به ازدواج شدهاند.
روایتی از حال و روز ساکنان اردوگاه اباذر که از دوران جنگ میزبان آوارگان بوده است. آوارگانی که علاوه بر بی خانمانی، سالهاست نه ایرانی محسوب می شوند و نه عراقی. آنها باید آزمایش دی ان ا را پشت سر بگذارند تا ثابت کنند ایرانی هستند و بتوانند چند برگه «هویتی» برای خود دست و پا کنند.