کار کردن اغلب آزاردهنده و فرسایشی است. کلیتر بگویم، از همان روز اولی که آدمها مجبور شدند برای پول کاری را که دوست ندارند انجام دهند، به این نتیجه رسیدند که کارکردن خوشایند نیست. اما امان از رئیسها و کارفرماها که موجودات آبزیرکاهیاند و روز به روز هم باتجربهتر میشوند. ویلیام دیویس۱، جامعهشناس و اقتصاددان انگلیسی به تازگی کتابی با نام صنعت شادی۲ نوشته است که بسیار جالب و البته تا حدودی هم ناراحتکننده است. او در این کتاب روشهایی را افشا میکند که طی آنها کارفرمایان ما به علم و اندازهگیری رویآوردند تا روی میزان شادی کارکنانشان تأثیر بگذارند. شادیای که مداوماً از عوامل نهادی (تعادل ناپایدار شغل و زندگی؛ رقابت شدید) آسیب میبیند. کتاب دیوید که عمیقاً محققانه است و بیجاروجنجال، جبران خوبی برای انبوه کتابهای شبهعلمی شادی است که اینروزها بازارشان در حوزهی کسبوکار و مدیریت بسیار داغ شدهاست؛ کتابهایی که بسیار بعید است نویسندگانشان با اهداف ایدئولوژیک مهمتری که شادی و رفاه در محل کار دارد، آشنا باشند. مجلهی ساینس آو آس۳، با مؤلف این کتاب دربارهی خطرات زندگی کمیشده، اهمیت مورد بدفهمی واقعشدن، و دوست خوب و خوشحال ۴ و البته موذی گوگل مصاحبه کرده است.
در آستانه شروع درگیریهای دوباره در غزهایم. اما ماجرای غزه از نظر مارک بلومنتال نه یک سرکوب صرف، که پروژهای سیاسی و جمعیتی است. پروژهای فراتر از نسلکشی، پروژهای که نه لزوما در پی نابودی کامل یک جمعیت، بلکه به دنبال حذف مطلق یک هویت سیاسی است.
پژوهشهای تجربی میگویند ما آنقدرها هم که فکر میکنیم، در تشخیص یاوهگویی مهارت نداریم. هری فرانکفورت، استاد ممتاز فلسفه در دانشگاه پرینستون، در کتاب خود، در باب مزخرفگویی، میگوید: «اکثر مردم به توانایی خود دربارۀ تشخیص چرندوپرند و اجتناب از آن اطمینان دارند.» بااینوجود، بیش از ۹۸درصد شرکتکنندگان در آزمون چرندوپرندپذیریِ ما حداقل به یک مورد چرندوپرند بهعنوان موضوعی عمیق رأی دادند. اما چرندوپرند موضوع خندهداری نیست. ممکن است برخی مزخرفات شاعرانه در توییتر آنقدرها هم مسئلهساز نباشد؛ اما فقدان احترام به حقیقت که مشخصه یاوهگویی است، پیامدهای مهمی به دنبال دارد.