skip to Main Content
غزه؛ انباری برای جمعیت اضافه و آزمایشگاهی برای سلاح‌های تازه
سیاست

گفت‌وگوی الیاس ایسکوئیث با ماکس بلومنتال

غزه؛ انباری برای جمعیت اضافه و آزمایشگاهی برای سلاح‌های تازه

در آستانه شروع درگیری‌های دوباره در غزه‌ایم. اما ماجرای غزه از نظر مارک بلومنتال نه یک سرکوب صرف، که پروژه‌ای سیاسی و جمعیتی است. پروژه‌ای فراتر از نسل‌کشی، پروژه‌ای که نه لزوما در پی نابودی کامل یک جمعیت، بلکه به دنبال حذف مطلق یک هویت سیاسی است.

مقدمه: اگر به هر دلیلی شما یکی از اندک افراد روی زمین باشید که می‌خواهید وارد نوار غزه شوید و نه آنکه از آن بیرون بیایید، شاید بخواهید بدانید که باید منتظر چه باشید. همچنین ازآنجاکه تنها اندک زمانی است که جنگ ۲۰۱۴ اسرائیل و غزه یا آن‌طور که نیروهای دفاعی اسرائیل آن را نامیدند، «عملیات تیغۀ حفاظتی» (۱) متوقف شده است، نباید انتظار دیدن جامعه‌ای درحال‌بازسازی را داشته باشید. نه، در عوض بر اساس جنگ ۵۱ روزه؛ ویرانی و مقاومت در غزه (۲)، کتاب جدید ماکس بلومنتال، روزنامه‌نگاری که کتاب جنجال‌برانگیز جالوت: زندگی و نفرت در اسرائیل بزرگتر (۳) را نوشت، آنچه در غزه خواهید دید، کوه‌هایی است از خاک و سنگ و آجر که هیچ چیز کمتر از خرابی‌های جنگ ندارد.

کتاب بلومنتال که بر اساس ملاقات‌ها و تماس‌هایش در غزه وگزارش‌های دست‌اول خودش نوشته شده است، دو کار می‌‌کند که هیچ‌کدام به‌ویژه در سیاست و جریان‌های اصلی رسانه در ایالات متحده مورد استقبال واقع نشد. بلومنتال نه‌تنها روایتی دقیق از زمان پیش از شروع جنگ ارائه داده است که از جنبه‌های تعیین‌کننده‌ای با روایت‌های رایج در رسانه‌های امریکایی تفاوت دارد، بلکه گزارشی دقیق‌تر از آنچه در آن سوی غبار جنگ در جریان بود نیز به دست می‌دهد. او همچنین می‌کوشد به پرسش‌هایی دربارۀ جنگ پاسخ دهد که هنوز هم صحبت از آن‌ها خشم و انزجار ایجاد می‌کند؛ مانند این پرسش‌ که چرا جنگ این‌قدر طول کشید؟ چرا این‌قدر تلفات غیرنظامی؟ و سرانجام اینکه واقعاً چه چیزی تمام شده است؟

سالون اخیراً تلفنی با بلومنتال مصاحبه کرده است. در این مصاحبه راجع‌به کتاب جدید بلومنتال و بسیاری مسائل دیگر صحبت شده است؛ ازجمله تاریخ غزه که بسیاری از امریکایی‌ها چیزی از آن نمی‌دانند، اینکه چرا او عقیده دارد جنگ تقریباً نتیجهٔ حساب‌شدهٔ سیاست‌های طولانی‌مدت اسرائیل بوده است و بالأخره اینکه چرا او عقیده دارد که این آخرین جنگ نخواهد بود. این گفت‌وگو را که برای وضوح بیشتر و جلوگیری از اطناب، ویرایش شده است، در زیر می‌خوانیم.

الیاس ایسکوئیث: شما گفته‌اید که نمی‌توان جنگ تابستان گذشته را به‌تنهایی و به‌صورت مجزا واقعاً به‌درستی فهمید و باید آن را در زمینه‌ای گسترده‌تر دید. برای مثال، چرا شما فکر می‌کنید که وضعیت امروز نتیجهٔ عقب‌نشینی سال ۲۰۰۵ نخست‌وزیر سابق اسرائیل، آریل شارون، از نوار غزه است؟

ماکس بلومنتال: لیبرال‌ها از عقب‌راندنِ شهرک‌نشینان اسرائیلیِ ملی‌گرای ‌مذهبی از نوار غزه (که حدوداً نُه‌هزار نفر هستند) حمایت کردند؛ زیرا می‌دیدند که سربازان اسرائیلیْ این افراد متعصب را از محلی که اسرائیل اشغال کرده بود، تحت‌فشار قرار می‌دهند. این عقب‌نشینیِ یک‌طرفه درواقع باید نوعی سناریو بوده باشد تا با هر کسی که کوچک‌ترین دغدغه‌ای برای مردم نوار غزه داشت، مقابله شود؛ زیرا برنامه بسیار واضح و آشکار بود. دستور کار این بود که اسرائیل از تعهدات کنوانسیون ژنو دربارۀ نوار غزه خلاص شود، برای اینکه بتواند ادعا کند که نوار غزه دیگر تحت اشغال نیست.

الیاس ایسکوئیث: این مناسبات و موقعیت جدید چه نتیجه‌ای برای اسرائیل در پی داشت؟

ماکس بلومنتال: موقعیت جدید باعث شد که اسرائیل بتواند سیستمی سراسرنگر (۴) تأسیس کند و با آن فضای بیرونی، آسمان و دریا را کنترل کند. بنابراین آن‌ها نخست توانستند نوار غزه را با فناوری پیشرفته، نوعی محاصرهٔ روباتیک، محصور کنند. ثانیاً، این موقعیت جدید به اسرائیل اجازه می‌داد نظارت بر بخش بزرگی از مستعمرات اطراف اورشلیم شرقی را کاهش دهد. آن‌ها نامه‌ای از جرج دبلیو.بوش دریافت کردند که از آن‌ها عقب‌نشینی یک‌طرفه از نوار غزه را می‌خواست. این نامه ضمانت می‌کرد که این شهرک‌های وسیع که در بالای منطقهٔ آبخیز فلسطین واقع شده‌اند و تا قلب کرانۀ باختری پیش می‌روند، تحت هر توافق‌نامهٔ صلحی که امریکا آن را بپذیرد، به‌طور دائم در دستان اسرائیل باقی خواهند ماند. این‌هم دومین نکته.

الیاس ایسکوئیث: و نکتهٔ سوم؟

سران اسرائیل مردم نوار غزه را تهدیدی جمعیت‌شناختی می‌دانند. بنابراین، نوار غزهْ انباری انسانی برای جمعیت اضافه است؛ این در جهان مدرن، رخدادی قدیمی است. جمعیتی انبار می‌شوند؛ زیرا از قوم و نژاد دیگری هستند

ماکس بلومنتال: نکتهٔ سوم این است که به‌قول آوی دیچر، رئیس وقتِ سازمان امنیت داخلی اسرائیل، عقب‌نشینی به ارتشْ آزادی عمل بیشتری در نوار غزه می‌داد. اگر اسرائیلیانِ یهودی در نوار غزه نبودند، می‌شد از گلوله‌های توپ ۱۵۰میلی‌متری و بمب‌های ضدنفر دووهزارپوندی در مناطق مرزی استفاده کرد. به‌محض اینکه عقب‌نشینی رخ داد، شاهد استفاده از اسلحه‌های آزمایشی مثل جنگ‌افزار «دایم» (۵) بودیم. غزه تبدیل شد به آزمایشگاهی برای صنعت تسلیحات اسرائیل و برای کل مکانیزم کنترل که اسرائیل می‌کوشد آن را به‌عنوان کالایی که در میدان جنگ آزمایش شده است، به جهانیان بفروشد. می‌خواهم نکتهٔ دیگری نیز بگویم: ما باید ماجرای نوار غزه را در زمینۀ طرحی بزرگ بفهمیم؛ نه از سال ۲۰۰۵، بلکه از سال ۱۹۴۸.

الیاس ایسکوئیث: منظورتان چیست؟

ماکس بلومنتال: ۷۲تا۸۰ درصد جمعیت نوار غزه را پناهنده‌ها تشکیل می‌دهند. این یعنی ساکنان نوار غزه فرزندان مردمی هستند که در دوران نکبت (۶)، بین سال‌های ۱۹۴۷ و ۱۹۴۸، به‌زور از سرزمینی که امروز اسرائیل نامیده می‌شود، بیرون رانده شدند. این مردم اجازه ندارند طبق حقّ بازگشت که قطعنامۀ ۱۹۴ سازمان ملل آن را برایشان تضمین می‌کرد، به خانه‌هایشان بازگردند؛ زیرا یهودی نیستند. اگر آن‌ها بازگردند، اکثریت جمعیت‌شناختی یهودیانِ اسرائیل به خطر می‌افتد.

سران اسرائیل که بر فلسطینی‌ها نیز حکومت می‌کنند، چنین نگاهی به مسئله دارند. آن‌ها مردم نوار غزه را تهدیدی جمعیت‌شناختی می‌دانند. بنابراین، نوار غزهْ انباری انسانی برای جمعیت اضافه است؛ این در جهان مدرن، رخدادی قدیمی است. جمعیتی انبار می‌شوند؛ زیرا از قوم و نژاد دیگری هستند. این است دلیل آنکه نوار غزه مقاومت می‌کند. به‌نظر من، این مسئله واقعاً جوهرهٔ بحران است.

الیاس ایسکوئیث: اشارهٔ شما به مسئلهٔ جمعیت‌شناسی مرا به یاد آرنون سافر انداخت که همکارانش به او لقب «ضدّعرب» داده بودند. او کیست و چرا مهم است؟

ماکس بلومنتال: آرنون سافر در چند دولت اسرائیل، مشاور ارشد مهندسی جمعیت بوده است. مهندسی جمعیت در اینجا یعنی چگونه به‌زور، اکثریتی یهودی را در مناطق تحت‌حکومت اسرائیل مهندسی کنیم. او نه‌تنها نقشهٔ عقب‌نشینی یک‌جانبه در غزه، بلکه طرح دیوار حائل را نیز در ذهن داشت. در هر مورد، او می‌گفت این برنامه‌ها منتهی به امنیت ملی بیشتری برای اسرائیل نمی‌شوند؛ بلکه نتیجهٔ مدنظر، حفظ اکثریت جمعیت‌شناختی یهودیان است. تمام فکروذکر او حفظ جمعیت هفتاد درصدی بود. نام خانوادگی او، سافر، در زبان عبری به‌معنای «ضد و مخالف» است. به همین دلیل همکاران او در دانشگاه حیفا او را «آرون ضدّعرب» می‌نامند.

همچنین بخوانید:  شورش، استبداد و دیگر هیچ!

الیاس ایسکوئیث: او پیش‌بینی کرده‌ بود که پیشنهادهای سیاسی او، فقط به‌خاطر حفظ اکثریت جمعیت‌شناختی، امنیت ملی اسرائیل را کاهش خواهد داد؟

ماکس بلومنتال: به عبارات خود او توجه کنید. وقتی داشت نیاز به عقب‌نشینی یک‌جانبه از غزه را توضیح می‌داد، گفت: «۲.۵میلیون نفر در غزه تحت‌محاصره زندگی می‌کنند؛ این قضیه در آینده‌ای نزدیک به فاجعه‌ای انسانی تبدیل خواهد شد. این مردم با کمک اسلام بنیادگرای دیوانه‌وار، حیوانات بزرگ‌تری از آنچه امروز هستند، خواهند بود. فشار بر مرزها مهیب خواهد بود و جنگ وحشتناکی روی خواهدداد. اگر می‌خواهیم زنده بمانیم، باید بکشیم و بکشیم و بکشیم؛ هر روز، از صبح تا شب.»

جنگ ادامه و گسترش عملیات براندازی جنبش ملی فلسطینیان بود. این همان چیزی است که جامعه‌شناس اسرائیلی باروخ کیمرلینگ، «پولیتیساید» نامیدکه به معنای نابودسازی کامل هویتی سیاسی است. او این اصطلاح را با الهام از واژهٔ نسل‌کشی ساخته است که به‌معنای ازمیان‌بردن تمامی مردم یک نژاد است.

سافر این جملات را به اورشلیم پست گفت و این زمانی بود که یکی از مشاوران نزدیک شارون بود. شارون عقیده داشت که سافر او را متقاعد کرده است از نوار غزه عقب‌نشینی کند. این مطالب در اسرائیل منتشر شد؛ اما در امریکا سخنی از آن به میان نیامد. من زبان یا ایدئولوژی نژادپرستانهٔ سافر را تأیید نمی‌کنم؛ اما آنچه او گفت، درست از آب درآمده است. آنچه ما تابستان گذشته در طی عملیات لبۀ محافظ دیدیم، تحقق پیشگویی خونین او بود: هر روز بکشید و بکشید و بکشید. این همان کاری بود که ارتش اسرائیل ۵۱ روزِ تمام انجام داد.

الیاس ایسکوئیث: چه چیزی باعث درگیری تابستان گذشته شد؟ چه چیزی این جرقه را زد و باعث شد که آن جنگ ۵۱روزه آغاز شود؟

ماکس بلومنتال: جنگ ادامه و گسترش عملیات براندازی جنبش ملی فلسطینیان بود. این همان چیزی است که جامعه‌شناس اسرائیلی باروخ کیمرلینگ، «پولیتیساید» (۷) نامیدکه به معنای نابودسازی کامل هویتی سیاسی است. او این اصطلاح را با الهام از واژهٔ نسل‌کشی ساخته است که به‌معنای ازمیان‌بردن تمامی مردم یک نژاد است. من فکر می‌کنم این واژه واقعاً به‌درستی چکیدهٔ استراتژی طولانی مدت اسرائیل را نشان می‌دهد.

الیاس ایسکوئیث: به چه صورتی؟

ماکس بلومنتال: من فکر نمی‌کنم هدف اسرائیل نابودی فیزیکی صدهاهزار فلسطینی باشد. اسرائیل تنها می‌خواهد آن‌ها را به‌عنوان جنبشی ملی حذف و به عرب‌هایی سرگردان تبدیل کند که در سرزمین آباء و اجدادی‌شان در کرانۀ باختری محبوس‌اند؛ یعنی یک انبار انسان در نوار غزه؛ شهروندانی درجۀ چهار جهت تأمین نیروی کار برای مشاغل پَست در اسرائیل یا فقط در وضعیت پناهندگیِ صرف؛ بدونِ هیچ رهبر سیاسی یا هدف ملی‌.

رسیدن به این هدف نیاز به خشونت فراوانی دارد. این همان چیزی است که شاهد رخ‌دادنش در نوار غزه‌ایم. این جنگ سرخوردگی و ناکامی جالوت را نشان می‌دهد که به اسرائیل بدل شده است. این گسترشِ جنگی است که در سال ۱۹۴۸ و حتی پیش‌ازآن آغاز شد. این جنگ جنبش شهرک‌نشینان برضد مردم بومی‌ای است که پس از چندین دهه آسیب و شکست‌های نظامی بسیار، به‌طور فزاینده تحت‌نفوذ اسلام‌گرایی هستند. آن‌ها در برابر سلب مالکیتشان مقاومت می‌کنند؛ همان‌طور که هر گروه بومی دیگر چنین کاری کرده است.

جنگ همچنین منعکس‌کنندهٔ حمایت بی‌حدومرزی است که اسرائیل از شورای نظامی حاکم در مصر (این شورا حتی بیش از اسرائیل برای نابودی حماس مصمم است) و تنها قدرت برتر جهان، یعنی ایالات متحده دریافت کرده است.

الیاس ایسکوئیث: ایالات متحده چه نقشی در طول جنگ داشت؟

ماکس بلومنتال: در طول جنگی که اسرائیل تابه‌حال در آن صدها کودک را کشته است، دقیق‌تر بگویم، در مجموع حدود ۵۹۰ کودک کشته شده‌اند، همچنین چندین شهر در نوار غزه نابود شده است، تنها دربارهٔ ساختمان‌ها و محله‌ها صحبت نمی‌کنیم؛ دربارهٔ حدود بیست‌درصد از نوار غزه صحبت می‌کنیم که کاملاً از روی زمین محو شده است، باراک اوباما در تمام طول این مدت اسرائیل را به رسمیت شناخته است؛ به این منظور که دوباره ذخایر خمپاره و توپخانه‌های خود را پر کند و به ذخایر سلاح‌هایی که پنتاگون در اسرائیل نگهداری می‌کند، دسترسی داشته باشد. دولت اوباما بدون هیچ بازاندیشی و تردیدی چنین کرده است.

دولت در هر دوره به‌منظور جلوگیری از رسیدن حماس به هرگونه دستاورد سیاسی، از تحقق هر شکلی از دیپلماسیِ واقعی جلوگیری می‌کند. شروط حماس کاملاً بشردوستانه بود: فرودگاهی در نوار غزه، بندر و مجوز خروج مردم. این‌ها چیزهایی است که هرکسی حقِّ داشتنشان را مسلم می‌گیرد. اما دولت اوباما، از طریق وزیر امور خارجه‌اش، جان کری، با رژیم نظامی در مصر همکاری کرد تا از تحقق این درخواست‌ها جلوگیری شود. این موجب شد که جنگ ادامه یابد. آن‌ها میزان تلفات را سرسام‌آور نگاه داشتند و به ارتش اسرائیل برای اِعمال خشونت، آزادی عمل بیشتری دادند.

باراک اوباما در تمام طول این مدت اسرائیل را به رسمیت شناخته است؛ به این منظور که دوباره ذخایر خمپاره و توپخانه‌های خود را پر کند و به ذخایر سلاح‌هایی که پنتاگون در اسرائیل نگهداری می‌کند، دسترسی داشته باشد. دولت اوباما بدون هیچ بازاندیشی و تردیدی چنین کرده است. 

الیاس ایسکوئیث: این پیش از دعوای علنی و بزرگ اوباما و نخست‌وزیر، بنیامین نتانیاهو رخ داد؛ اما بااین‌حال، با آن توصیفِ متداول از اوباما سازگار نیست که او کمتر از رؤسای جمهور قبلی شیفتهٔ اسرائیل است.

ماکس بلومنتال: وقتی باراک اوباما با نتانیاهو جنگ‌ زرگری می‌کرد، دیدن اینکه اعضای دمکرات کنگره چگونه پشت سر او به هم پیوستند، اینکه گروه‌های جی.استریت او را حمایت می‌کردند، اینکه تعداد زیادی لیبرال معروف و برجستهْ طرف او را می‌گیرند، همه‌وهمه برای من بسیار جالب بود. همچنین آن حمایت‌ها به‌دلیل مخالفت این گروه‌ها با خشونت بی‌سابقهٔ نتانیاهو علیه جمعیت غیرنظامی در نوار غزه نبود؛ بلکه به این دلیل بود که او به رئیس‌جمهورشان و رهبر حزب دمکرات توهین کرده بود. باراک اوباما، در انتهای دور دوم ریاست‌جمهوری خود، فقط تلاش کرد که چهره‌اش را حفظ کند؛ آن‌هم پس از آنکه اساساً به رهبر کشوری اجازه داده بود برای سال‌ها در ملأ عام به او توهین کند و حال‌آنکه این کشور به‌زور، مساحتی به‌وسعت نیوجرسی داشت. حال که این جنگ‌بازی پایان یافته است، ما در کنگره شاهد ابتکار عملی هستیم برای افزایش کمک سالیانه به اسرائیل از سه‌میلیارد دلار به ۴.۵میلیارد دلار. می‌بینیم که کاخ سفید وعدهٔ اسلحه‌های بیشتر را می‌دهد. می‌شنویم که باراک اوباما صهیونیسم را با جنبش حقوق مدنی مقایسه می‌کند. نمی‌فهمم اوباما، به‌گفتهٔ سفیر سابق اسرائیل در امریکا، مایکل اورن، کجا با اسرائیل بدرفتاری کرده یا اسرائیل را «رها کرده است». آنچه می‌بینیم، نزاعی مضحک است که روی فعالیت‌های واقعی ایالات متحده سرپوش می‌گذارد و حال‌آنکه این کشور به‌طور مداوم سلاح‌های اتمیِ تنها دولت مهاجرنشین جهان را تأمین می‌کند.

همچنین بخوانید:  فوکو و تحلیل طبقاتی

الیاس ایسکوئیث: بیایید برای یک لحظه به غزه برگردیم؛ چراکه بیشترین تمرکز کتاب روی غزه است. لطفاً برای خوانندگانی که نمی‌دانند، بگویید ویژگی‌های متمایزکنندهٔ جمعیت در غزه چیست و زندگی در نوار غزه چگونه است؟

ماکس بلومنتال: جمعیت نوار غزه بسیار جوان است و روزبه‌روز هم جوان‌تر می شود. این منطقه یکی از نقاط بسیار متراکم جهان از نظر جمعیتی است. حدود پنجاه‌درصد جمعیت در نوار غزه که ۱.۸میلیون نفرند، زیر هجده سال است. از میان افرادی که زیر هجده سال‌اند، تعداد نامتناسبی زیر هفت سال سن دارند؛ یعنی این کودکان هیچ چیزی جز جنگ را ندیده‌اند و نمی‌شناسند. درواقع رویکردی جبر‌بنیاد راجع‌به این جنگ‌ها، افراد را بر آن می‌دارد تا فرزندان بیشتری داشته باشند؛ زیرا فرزندان آن‌ها ادامه دهندهٔ این کشته‌شدن هستند.

فشار روی بخش عمومی بسیار زیاد است؛ نوار غزه درواقع به‌عنوان کشوری درحال‌توسعه و تحت‌محاصره تقریباً خوب دوام آورده است. بمباران‌های اسرائیل سیستم بهداشت را از بین برده‌اند، برق قطع است و هیچ نوع خدماتی وجود ندارد. سال گذشته مردم در نوار غزه در روز تنها چهارتاهشت ساعت برق داشتند. این مسئله انجام تکالیف درسی را برای کودکان و جوانان بسیار دشوار می‌کند.

نسلی از فلسطینیان وجود دارند که هرگز نشده یهودی‌ای ببینند که با تفنگ به‌سویشان نشانه نگرفته باشد یا به آن‌ها حمله نکرده باشد. بسیاری از جوانانی که من دیدم، اگر نگویم اکثرشان، اعضای خانوادۀ خود را از دست داده‌اند، بدن‌هایی دیده‌اند که جلوی چشمشان منفجر شده‌اند، خانه‌هایشان ویران شده و دوستانشان را از دست داده‌اند. در چنین وضعیتی انسان به‌دنبال راهی می‌گردد که منزلت و شأن خود را حفظ کند: می‌خواهد مقاومت کند. این سناریوی وحشتناکی است.

الیاس ایسکوئیث: چرا وحشتناک؟

ماکس بلومنتال: نه به این دلیل که فلسطینیان ضدسامی‌اند و تلاش خواهند کرد تا یهودیان را بکشند. من چنین چیزی نمی‌بینم. وحشتناک است، چون یهودیت در نظر کسانی که اسرائیل کشورشان را اشغال کرده است، به‌مثابۀ دینِ قدرت صِرف و دین سلطه‌گری معرفی می‌شود. به‌نظر من، این دقیقاً ضد آن چیزی است که یهودیت می‌گوید و اکثر یهودیانی که من می‌شناسم، به آن باور دارند. اگر به نوار غزه بروید و با مردهای بالای پنجاه سال صحبت کنید، اکثر این مردان در اسرائیل کار کرده‌اند. آن‌ها یهودیان اسرائیل را می‌شناسند و با آن‌ها رابطه دارند و با آن‌ها دوست‌اند و نگرش متفاوتی دارند.

اگر با افراد جوان‌تر گفت‌وگو کنید، مثل افرادی که در کتاب توصیف کرده‌ام، رویکردشان وحشتناک است. اسرائیلیان در نظر آن‌ها هیولاهای بی‌چهره‌ای هستند که آمده‌اند تا آن‌ها را بکشند. شما چطور می‌خواهید بر مبنای چنین نگرشی آینده را با یکدیگر بسازید؟ به‌عقیدهٔ من دولت دست راستی اسرائیل عملاً می‌کوشد تا این جدایی و فاصله را عمیق‌تر کند و این جداسازی فیزیکی که از طریق محاصره آغاز شده است، به جدایی روانی نیز منتهی خواهد شد. این نتایج وحشتناکی برای آیندۀ جامعۀ فلسطینی، جامعۀ یهودی‌اسرائیلی و تمام جهان در بر خواهد داشت.

الیاس ایسکوئیث: و متاسفانه به نظر می رسد دلایل زیادی وجود دارد که منتظر جنگ دیگری همچون جنگ تابستان گذشته در آینده‌ای نزدیک باشیم.

ماکس بلومنتال: ممکن است به آن زودی که من فکر می‌کردم، اتفاق نیفتد؛ چراکه اسرائیل بنابر گزارش‌های رسیده در حال مذاکره با حماس است تا حداقل، درگیری را به تأخیر بیندازد. این ممکن است به این دلیل باشد که آن‌ها نمی‌خواهند وقتی در مرزهای شمالی با حزب‌الله درگیرند، هیچ فعالیت نظامی‌ای در مرزهای جنوبی‌شان وجود داشته باشد. شاید به این دلیل که دستگاه نظامی‌اطلاعاتی اسرائیل که در آن تفکر استراتژیک بیشتری از یک دولت غیرنظامی وجود دارد، حماس را نیروی ثبات در غزه می‌داند. آن‌ها واقعاً می‌خواهند حماس در آنجا باشد؛ زیرا حماس منطقه را کنترل می‌کند. حماس از واحدهای نظامی خود برای جلوگیری از پرتاب موشک در زمان آتش‌بس استفاده می‌کند.

اما به‌هرحال این جنگ‌ها تا زمانی که اسرائیلْ دولتی یهودی باقی بماند، اجتناب ناپذیرند. تا زمانی که اسرائیل، دولتی یهودی باشد، مجبور است از طریق راه‌های خشونت‌با‌ر، اکثریت جمعیت‌شناختی مصنوعیِ خود را حفظ کند؛ با انبارکردن مردم، اشغال سرزمینشان و کنترل آن‌ها یا با طرد پناهجویان. وزیر امور خارجۀ پیشین اسرائیل، آویگدور لیبرمن گفته است جنگ چهارم در نوار غزه اجتناب‌ناپذیر است؛ درست مانند جنگ سوم در لبنان. پرسش تنها بر سر زمان وقوع این جنگ‌هاست.

پی‌نوشت‌ها:
* این مطلب در تاریخ ۲۷ ژوئن ۲۰۱۶ با عنوان “The question is just when”: Max Blumenthal on war in the Gaza Strip’s past — and its future در وبسایت سالون منتشر شده است.
[۱] Operation Protective Edge
[۲] The 51 Day War: Ruin and Resistance in Gaza
[۳] Goliath: Life and Loathing in Greater Israel
[۴] panopticon-style system
[۵] Dense Inert Metal Explosive / DIME
اسلحۀ آزمایشی انفجاری‌ که شعاع انفجاری کوچک، اما مؤثری دارد. از این اسلحه در جاهایی استفاده می‌شود که هدفْ انفجار باشد و نه تخریب جانبی
[۶] the Nakbah
مهاجرت دسته‌جمعی فلسطینی‌ها در سال ۱۹۴۸ (به عربی: الهجرهٔ الفلسطینیهٔ) یا در اصطلاح رایج اعراب نکبت ( به عربی: النکبهٔ) هنگامی رخ داد که حدود ۷۲۵ هزار عرب فلسطینی در طول جنگ ۱۹۴۸ اعراب و اسرائیل و جنگ داخلی پیش از آن، خانه‌های خود را ترک، فرار و یا اخراج شدند. شمار پناهندگان بسته به منبع مورد اختلاف است. اصطلاح نکبت برای اولین بار توسط مورخ سوریه‌ای کنستانتین زریق در کتاب سال ۱۹۴۸ خود با عنوان «معنی نکبت» استعمال شد.
[۷] Politicide یا Political Genocide

This Post Has 0 Comments

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back To Top
🌗