در این متن نشان داده میشود که چگونه نادیده گرفتن زنان در بازار کار، افزایش ناامنی، فروپاشی سازمان عمومی دولت و از دست رفتن کارکرد نهادهای حمایتی باعث تشدید روسپیگری در دو دهه اخیر در خاورمیانه شده است.
به نظر میآید، در دهه های قبل، خانهنشینی زنان بیشتر می توانست در چارچوب خانواده پدرسالار، پیامدی از حاکمیت یک دولت ایدئولوژیک نفتی باشد و نه سرمایهسالاری مالی فعلی. از این رو، باید به دگرگونی ماهیت اقتصادی دولت در دهه اخیر و ظهور الیگارشیهای مالی همسود (یا همان اقتصاد ثانی) که مدتهاست دولت را از قطار سیاستگذاری اجتماعی بیرون انداخته است، توجه کافی کرد.
خاموش کردن مردم یا خستگی و ناامیدی آنها از تغییر، هر دوفاجعهبار است. بینتیجگی اعتراضات، منجر به از دست رفتن اعتبار «حَکَمی» به نام سیاست و تبدیل به یک «معضل لاینحل بزرگ» خواهد شد. در چنین شرایطی، یک اضطراب اساسی فراگیر بهجای نیروی تغییرخواهی بر جامعه حاکم میشود. این اضطراب بزرگ، ناشی از فروپاشی نهادی و ناممکن بودن وقوع تغییر در حوزۀ سیاسی است. فروپاشی نهادی همان زندگی در میان انبوهی از نهادهایی است که مدتهاست کارکرد خود را از دست دادهاند.