اگر قرار باشد دریابیم سرکوب جنسیتی چگونه عمل، و خود را بازتولید، میکند، ترسیم تاریخ کلماتی که غالباً برای توصیف و خوارشماری زنان به کار میروند گامی ضروری است. در این زمینه تاریخ «خالهزنکی» نمادین است.
فیلمهای اسلشر با قاتلانی تیزی به دست و تشنه خون و کشتار، در مخاطبان خود چگونه میتوانستند همذاتپنداری ایجاد کنند؟ قاتلان یا قربانیان هر کدام در چه بخشهایی از وضعیت اجتماعی حضور داشتند؟
اگر ما روایتهای تاریخنگاران حکومتی را نمیپذیریم، چرا باید به افسانههای رضاخانی اعتماد کنیم؟ چرا باید بپذیریم تمام نیروهای مردمی دمکراتیک که در دوران مشروطه آزاد شده بود، یکشبه دود شد و به هوا رفت؟ آیا تنها به دولتسازی، مردان نظم و ابزارهای قهری نیاز بود تا مدرنیزاسیون برپا شود؟ یا آنچه در دوران پهلوی جریان داشت تنها سرکوب سیاست از پایین مردمان عادی بود که سالها پیش از این برای آزادی، برابری جانها فدا کرده بودند؟
طرح حق بازگشت و پیوند زدن کنش مستقیم در روی زمین با آن، بسیاری از آوارگان فلسطینی، از قبیل ساکنان غزه را در پیش بردن سیاست خود فارغ از زدوبندهای تشکیلات و گروهای بزرگ فلسطینی، توانمند میکند. بدین ترتیب نیازی به کسب اجازه از نخبگان سیاسی یا به دست آوردن سلاح برای مبارزه به میانجی آنان نیست. ناکارآمدی و بنبست این طرق سیاستورزی در ماههای اخیر هم بیش از همه در انتقال سفارت آمریکا به بیتالمقدس نمود یافت. عملی که رشتهی هر مذاکره و پیمان در سطوح عالی و بیش از هر چیز «صلح» دروغین را پنبه کرد.