آیا پیشرفت یکی از بدیهیات مدرنیته است؟ وقتی از پیشرفت و نوآوری در نظریههای اجتماعی استفاده میشود، با نوعی از ابهام مواجه میشویم، اندرو راسل در متن پیش رو تلاش میکند تا پیچیدگی حول این موضوع را مورد بررسی قرار دهد.
نویسنده این یادداشت از اولین افرادی بود که در دهه ۸۰ میلادی ظهور و اوجگیری نولیبرالیسم را مطرح کرد. وی اکنون از افول و سقوط آن خبر میدهد. اما بعد از نولیبرالیسم چه خواهد آمد؟
این که داعش از کجا آمده و چه میخواهد پرسشی است که هر شخص ویا گروهی بر اساس نوع نگاهش به جهان به آن پاسخ میدهد. یکی از پاسخهای معمول به خصوص در رسانههای جریان اصلی اروپا و آمریکا، تعریف داعش به عنوان آنتیتز و دشمن «تمدن غرب» است. این نگاه که کل ارزشهای تمدنی را چیزی منحصر به ذات تمدن غربی میداند ریشهای تاریخی دارد. فهم جهان به صورت دوگانه تمدن و توحش و قرار دادن هر آنچه که در تاریخ تمدن غرب نیست به عنوان بخشی از توحش، روایتی خطی از تاریخ انسان ارایه کرده و همواره دستآویز دیگریستیزی و فاشیسم بوده است. این یادداشت به عوارض فهم داعش به عنوان دشمن تمدن غربی اشاره کرده و تعمیم آن به کلیت خاورمیانه را نقد میکند.
بحران اقتصادیِ سالهای پایانی دهه اول قرن بیست و یک شوک بزرگی به پنداشتهای اقتصادیای وارد کرد که برای بیش از یک دهه، مطلق و برگشتناپذیر تصور میشدند. دستهای نامرئی بازار، دستاندر کار تولید فاجعه شده بودند و پارادایمهای نظری غالب اقتصادی، در بهترین حالت قادر به پیشبینی بحران نبودند و در بدترین حالت، به خرابتر شدن وضعیت یاری رساندند. یادداشت پیشرو تلاش دارد تا از منظر نظریه تکامل به سراغ اقتصاد برود و ببیند آیا نظریه تکامل قادر به بهتر کردن اوضاع است؟