بچهمایهدارهای اینستاگرام چه فرقی با اشراف اروپا در تابلوها دارند؟
ظهور اَشکال نوین فخرفروشی به واسطه ثروت پدیدهای است که در سالهای اخیر، همپای انکشاف جهانی آن، وارد حیات اجتماعی کشورهای اصطلاحاً در حال توسعه مثل همین ایران خودمان هم شده است. نمایش انواع و اقسام کالاهای لوکس و چند صد میلیونی یا میلیاردی توسط دختر/پسرهای «مایهدار» یا «یک درصدی» در کف خیابانهای تهران و سایر شهرهای بزرگ یا در کارناوالهای خصوصی که هیچ از همتایان مولتی میلیاردی غربی و شرقی خود کم ندارد، بیواسطهترین نمود ثروتهای بادآورده طبقات فرادست به هزینه فلاکت طبقات کارگر و فرودست است.
این شکل نوین فخرفروشی طبقاتی خصلتنشان طبقهای اقتصادی است که در سالهای تحریم و ریاضت اقتصادی به خوبی توانسته گلیم خود را از آب بکشد و خود تبدیل به عاملی جهت تعمیق نابرابریها شود. مقاله حاضر که یکی از درخشانترین بررسیها در مورد ظهور اَشکال نوین فخرفروشی طبقاتی (به واسطه فراگیر شدن شبکههای اجتماعی) است، راه خود را از میان مقایسه این اَشکال با بخشی از تاریخ هنر غرب پیش میگیرد و به نحو متقاعدکنندهای نشان میدهد که بورژوازی در طول تاریخ حتی به ارزشهای سنتی خود هم پیوسته خیانت میکند و هر چه بیشتر در فرآیندهای انسانیتزدایانه سرمایه همدست است.
مصرف متظاهرانه (conspicuous consumption)- نمایش ثروت به عنوان نمود قدرت اقتصادی- پدیده جدیدی نیست اما احتمالاً هیچگاه به آسانی امروز نبوده است. رسانههای اجتماعی با ایجاد چهارچوبی برای فردگرایی رقابتجویانه و آنتروپرونرشیپ (کارآفرینی یا کاسبکاری. م) که در آن تجربه ثروت باید ثبت و به صورت آنلاین به اشتراک گذاشته شود، به عادیسازی مصرف متظاهرانه یاری رساندهاند. غریزه به اشتراک گذاشتن آنلاین این مصرف با فرندها و فالوئرها، مثل لذت بردن از حال خوش یک خرید عالی است.
در خط مقدم این نمایش ثروت، یک طبقه جدید حضور دارد -پسران و دختران «۱ درصدی» که دست به کار به نمایش گذاشتن ثروت والدینشان در اینستاگرام و اسنپچت شدهاند. عکسهای آنها سپس به واسطه وبلاگهای معروف مثل «بچه مایهدارهای اینستاگرام»¹ و «اسنپچتهای مدارس خصوصی»² برداشته میشوند و توجه همگان را جلب میکنند.
در سال ۲۰۱۲ مجموعهای از گزارشهای رسانهای حکایت از افراطیترین فضلفروشیها به واسطه ثروت- همراه با خشم و حسادت- میکرد و در سالهای بعد، پیوند میان مصرف متظاهرانه و رسانههای اجتماعی به بار نشست و حتی نسخههای منطقهای از قبیل «بچه مایهدارهای تهران»³ را هم به وجود آورد.
ساعتهای مچی رولکس، جتهای شخصی، کشتیهای خصوصی، کفشهای لوبوتان، ماشینهای لوکس، کارتهای اعتباری انحصاری، کیفهای دستی ساخت طراحان مشهور، رسیدهای خرید شامپاینهای هزاران دلاری- اینها دالهای فرهنگی فرزندان «اولترا مایهداران» جهان هستند.
تصاویر این پسران و دختران به نحو عامدانهای گستاخ و پولپرستانه است؛ تصاویری که با دوربینهای موبایل گرفته شدهاند و اغلب با استفاده از فیلترهای حاضر و آماده اینستاگرام شکل میگیرند پیش از آنکه در وبسایتهای شبکههای اجتماعی با رشتهای از هشتگهای قابل پیشبینی مثل #YOLO (مخفف انگلیسی عبارت «تو فقط یکبار زندگی میکنی»)، #متبرک یا #حسودینکنقدربدون به اشتراک گذاشته شوند.
در حالی که رسانه پخش این تصاویر جدید است، اما این تصاویر و مناسبات اجتماعی که نمایندگیشان میکنند یادآور صورتهای ابتداییتر به رخ کشیدن ثروت، مشخصاً تابلوهای رنگروغن محبوب در میان اشراف اروپایی طی قرون هفدهم و هجدهم هستند.
این نقاشیهای رنگروغنی در دورانی کشیده میشدند که خصلت آن استحکام بورژوازی تجاری بود، طبقهای در حال ظهور که از گسترش راههای تجارت با مستعمرات منفعت میبرد. این دوره عصر گشت به دور اروپا (Grand Tour) بود، زمانی که اشرافزادگان شمال اروپا در جستجوی تاریخ باستان و خاستگاههای فرهنگ اروپایی به فرانسه و ایتالیا سفر میکردند و در راه خود با هنر، موسیقی و غذاهای متنوع برخورد میکردند و از عشقوحالهای گهگداری مربوط به عیاشی جنسی و سیاهمستی لذت میبردند. این نوع سفرها میتوانست چند سال اما نه خیلی زیاد به درازا انجامد و اغلب متکی بر کمکهای مالی ظاهراً بیپایانی بود که از جانب خانوادههای اشراف تقبل میشد.
همانند عکسهایی که در اینستاگرام به اشتراک گذاشته میشوند، نقاشیهای روغنی این دوره توجه همه را به موضوعات پرستیژ و منزلت اجتماعی جلب کرد- و نقش به رخ کشیدن ثروت در تأکید بر و تقویت امتیازات اجتماعی را نمایان میکرد.
اثر پیشگامانه نویسنده و منتقد هنری انگلیسی، جان برگر، با نام شیوههای دیدن- از مجموعههای ۱۹۷۲ بیبیسی که بعدها تبدیل به کتاب شد- با اشاره به کارکردهای ایدئولوژیک این تابلوها تظاهر به بیطرفی در کانون هنر غربی را زیر سوال برد. برگر استدلال کرد که میتوان تمام این تصاویر، از نقاشیهای اساتید قدیمی تا بیلبوردهای تبلیغاتی را برحسب دلالت اجتماعی و سیاسیشان درک کرد. آنچه برگر میگفت این نبود که چگونه باید تصاویر سیاسی را فهمید، بل اینکه چگونه باید تصاویر را سیاسی فهمید.
طرحوارههای پیش رو که گزینشی از دو نوع تصویر متمایز (نقاشیهای رنگ روغن اروپایی از ۱۶۵۰ تا ۱۷۵۰ و عکسهای اینستاگرامی از ۲۰۱۲ تا ۲۰۱۴) را کنار هم جمع میکند، مبتنی بر اندیشههای برگر است. کار تحلیل بصری و نه تاریخ هنر انجام مقایسههایی است که فرهنگ کنونی را به فرهنگ گذشته پیوند میدهد تا به فهم بهتر خود موارد گزینششده و جهان شدیداً نابرابری بپردازد که این نابرابریها را خلق کرده است.
**
تابلوی آقا و خانم اندروز اثر توماس گینزبورو تصویر شمایلی اشراف زمیندار در انگلستان قرن هجدهم است. نقاشی ازدواج میان رابرت اندروز اهل اوبریز و فرانسس کارتر اهل بلینگدون هاوس را نشان میدهد. ازدواج این دو توسط پدرانشان ترتیب یافت، اتفاقی که منجر به ادغام دو سری از اراضی و املاک خانوادگی مجاور در سادبری اسکس شد.
این نقاشی قدرت چشمانداز و چشمانداز قدرت را به تصویر میکشد- آقای اندروز مالک هر آن چیزی است که براندازش میکند. این نقاشی نمونه یک «قطعه گفتگو در محیط بیرون» است، پرترهای گروهی در محیطی خوشمنظره. منظره اسکس بر تصویر چیرگی دارد. دستههای تازه دروشده گندم در جلوی تصویر تلنبار شدهاند، در حالی که در پسزمینه، نردههای مجزای محوطه گاوها و گوسفندان حاکی از تکنیکهای کشاورزی پیشرفتهای است که شهرت آقای اندروز به خاطر آن است.
دکمههای باز پیراهن و تکیه راحت آقای اندروز به نیمکت چوبی و مد روز روکوکو (Rococo) برگرفته از کتاب آداب معاشرتی است که راهنمای نجیبزادگان در مورد چگونه «راحت» ظاهر شوید است. نگاه در چشمان آقای اندروز حالتی با اطمینان خاطر و مالکانه دارد. خانم اندروز، که از یک خانوادهی نساج ثروتمند و منتسب به هیوگناتها (پروتستانهای فرانسه در قرن شانزده و هفده میلادی. م) است، با کلاهی روستایی و شبانطور بر سر، روی نیمکت نشسته است در حالی که پاهای کوچکش در کفشهای صورتیرنگ از جنس ساتن، موید پایگاه اجتماعی اوست.
ثروت مجدداً به نحو فزایندهای در دستان ردههای بالایی جامعه متمرکز شده است. توماس پیکتی در کتاب خود سرمایه در قرن بیستویکم عنوان میکند که دوران برابری اقتصادی نسبی که طی چند دهه پس از جنگ جهانی دوم در غرب تجربه شد، یک نابسامانی تاریخی بود که احتمال تکرار آن وجود ندارد. ارثبری یک بار دیگر به مسیر اصلی به سوی ردههای بالایی جامعه در غرب تبدیل شده است و ما در حال بازگشت به سطوح نابرابری عصر آقا و خانم اندروز هستیم.
زوج جوانی که در تصویر بالا یکدیگر را بغل کردهاند، کارلو سستینی برانکا و خواهر ناتنیاش اونا ارتمانز هستند. عموی کارلو، کنت برانکا، نجیبزادهای ایتالیایی است که رئیس کارخانه مشروبسازی معروف خانوادگیاش در میلان است. پشت سر این زوج زمین سرسبزی در سن تروپز است، اما چیزی که بیشتر به چشم میآید هلیکوپتر خصوصی است و نه زمینی که رویش قرار دارد. این هلیکوپتر در کنار جت خصوصی شیوه مورد علاقه این زوج برای حملونقل است که آنها را از ملک بیرون شهر به بار کوکتل و از پنتهاوس به جزیره خصوصیشان میبرد.
این زوج به دوربین لبخند میزنند، لباسهای راحتی و غیررسمی آنها- که حاکی از فرهنگ خودمانیتری است که آقای اندروز حتی تصورش را هم نمیتوانست بکند- به ما میگوید که در حال عزیمت به جایی هستند: گذشته از اینها، خلبان که در پسزمینه عکس مطیعانه کنار هلیکوپتر ایستاده است، منتظر است تا این زوج را به مقصدشان برساند.
مرد جوان در نقاشی بارتولومه استبان موریلو، به میز تکیه زده و در حالی که بطری شراب را در آغوش گرفته و جام شراب را به لبهایش چسبانده است، نگاه صمیمانهای به ما میکند. دور سر مرد جوان، حلقهی برگهای مو نشانگر آن است که وی از پیروان مدرن باکوس، الهه شراب رومیها است.
دستمال خدمتکاری که دور شانههای مرد جوان پیچیده شده است احتمالاً نمایانگر جایگاه او به عنوان خدمه است. موریلو به کرات نقاشی فرزندان جوان فقیر در خیابانهای سویل را میکشید- کسانی که او آنها را آسودهخاطر و خوشحال تصویر میکرد- نمودی از عقیدهاش مبنی بر این که ما باید از پایگاه اجتماعیمان در زندگی خشنود باشیم.
لبهای او نه چسبیده به لبه جام شراب بلکه چسبیده به گوشه یک کارت طلایی آمریکن اکسپرس است که بیمورد در کنار بطریها قرار گرفته است؛ علاوه بر ساعت مچی رولکس، این عجیبوغریبترین مجموعه از کالاهایی است که میتوان به وان حمام برد. این پسر تقریباً هفت لیتر شامپاین رویهمرفته از جمله وُو کلیکو (Veuve Clicquot)، موئه و دام پرینیون (Moet and Dom Perignon)- سهگانه شامپاین «سلبریتیها»- در اختیار دارد.
اما این ربطی به ذائقه یا تفریح ندارد. این عکس مربوط به نمایش لذت میشود- رضایت خاطر این پسر ناشی از خود نوشیدنیها نیست بلکه از این شناخت سرچشمه میگیرد که دیگران او را مالک این اقلام در نظر آورند. این منطق پشت «حیف کردن» (sinking) است: یعنی حرکت مد روز سفارش دادن دو بطری شامپاین و خالی کردن یکی از آنها در دستشویی- نمایش لافزنانهای دال بر دون پنداشتن قیمت کالاها و راهی برای لذت بردن از به اشتراک گذاشتن تجربه ثروتی که دیگران امکان آن را ندارند.
این عکس نمایانگر تحقیری است که بچه مایهدارهای اینستاگرام به کسانی که ثروت کمتری دارند، روا میدارند. شعار «تو به ما نمیخوری»۴ در کنار توهینهایی مثل «دهاتی»۵ و «دوزاری»۶ عبارات تگشده مکرر به عکسهای آنها است. اسنپچتهای مدرسه خصوصی مشخصاً نشانگر نمونههای بریتانیایی نفرت طبقاتی است که شامل عکسی از نشان «شکار و آزار تهیدستان»۷ و عکس دیگری میشوند که مدارس دولتی را با آشوویتس مقایسه میکند.
این عکسها با دیدگاه آشکارا پدرسالارانهتر موریلو از تهیدستان به مثابه مسکینان کنج محراب در تضاد است. پرترههای موریلو دستکم لحظه کیف و لذت را نمایش میدهند؛ اما آنتون جوان که ناتوان از تجربه شادکامی پرستندگان باکوس به خاطر به نیش گرفتن کارت اعتباری است، به دشواری میتواند فرزند الهه شراب باشد.
«پول هرگز انسان را خوشحال نکرده و نخواهد کرد. هیچ چیزی در ذات پول نیست که خوشحالی ایجاد کند». اینها جملات بنجامین فرانکلین است، کسی که اسکناسهای ۱۰۰ دلاری به خوبی دستهبندیشده در جعبهی لوکس هرمس که در تصویر بالا موجود است، منقش به عکس او است. نوارهای بیخودی که دور کدهای حساس کارتهای پالادیومی جی.پی.مورگان بسته و به طور تزئینی پخش شدهاند، اذیتمان میکند. کارتهای پالادیومی به مشتریانی اختصاص دارد که نقدینگیشان بیش از ۲۵ میلیون دلار باشد (به گفته بلومبرگ ویو، «کارتهایی برای یک درصد از یک درصدیها»).
این چیدنی دقیق و وسواسی کارتهای اعتباری شبیه موقعی است که یک پسربچه موقع مرتب کردن اتاقش اسباببازیهایش را کنار هم بچیند. عرضه بتوارگی کالایی: مالک این ورق و فلز گرانبها (کارتهایی که از پالادیوم و طلا ساخته میشوند) توسط ارزشی که فکر میکند در این اشیاء نهفته است، تسخیر میشود.
ممنوعیتهای فرهنگی در برابر به رخ کشیدن ثروت در اعصار ابتدایی چیرگی داشتند. در قرن پانزدهم، نقاشان هلندی گاهی اوقات یک جمجمه را در انتهای پرترههای مدلهای نقاشی ثروتمند خود میکشیدند تا به آنان ماهیت ناپایدار و لذتهای اینجهانی زندگی را یادآوری کنند.
عکسهای اینستاگرام توهین به نقاشیهای سنتی هلند از میزهای آرایشی است که در قرون شانزده و هفده رواج داشتند و نمونهی خوب آنها نقاشی آدرین فن اترخت است.
این نقاشی به دقت اشیای نمادین را کنار یکدیگر چیده است: ثروت مادی در قالب جام شراب، ظروف شیشهای و سکهها؛ فعالیتهای روشنفکری و فرهنگی در قالب کتاب و فلوت؛ ناپایداری در قالب ادوات زمان و دستهی گل- و غنچه پژمرده گل رز که از لبهی جلویی میز آویزان است و زمزمه میکند که «همه چیز رو به زوال است». جمجمه به مثابه یادآور مرگ (memento mori) ما را به یاد همنشینی همیشگی مرگ و کارکردش به عنوان «مساواتطلب اعظم» (the great leveller) میاندازد.
عکس اینستاگرام، در مقابل، فاقد چنین نمادگرایی شدیدی است: عکس اینستاگرام در نمایش عبث خود پیچیدگی ندارد. در اینجا مرگ نیست بلکه مردگی حضور دارد، یک احساس خشک و غیرانسانی. هیچ زمان، زندگی یا مرگی در عکسهای اینستاگرام وجود ندارد، هر آنچه هست ابزارهای سرمایه است.
**
تجمل بیحد و ولرجانهای که در عکسهای بالا نمایان است، انعکاسدهنده نیاز سیریناپذیر به رشد اقتصادی مداوم است- یعنی خصوصیت بینهایت و بیهدف میل به انباشت، تملک و مصرف بیشتر. نظام موجود این خلقوخو و منش را در میان بخش هر چه کوچکتری از جامعه تشویق و تسهیل میکند.
این سبک زندگیهای فرومایه در تضاد شدید با اصول ریاضت اقتصادی قرار دارند که بر اکثریت عظیم مردم در اقتصادهای مبتلا به کسادی غرب تحمیل شده است. در بحبوحه تعمیق نابرابری، چنین تصاویری میتوانند به نحو موجهی برانگیزاننده خشم باشند: لرد علیم، بچهمایهدار و لرد خودخوانده ۱۹ ساله اهل بیرمنگام در اینستاگرام، مرتباً عکسهای مجموعه ماشینهای لوکس خودش را منتشر میکرد تا اینکه سال گذشته چهار ماشین از مجموعه ۵۰۰۰۰۰ پوندی اتوموبیلهای لوکس او توسط آتشافروزان۸ به آتش کشیده شدند.
اما در کنار خشم، این تصاویر فرومایه همچنین میتوانند فرصتی برای تصور یک جهان بسیار متفاوت به دست دهند، جهانی که در آن تعریف ثروت صرفاً با پول و مایملک نیست بلکه با تندرستی، تجارب ارزشمند و تقویت روابط اجتماعی است، جهانی که در آن نمایش رقابتجویانه ثروت دیگر اتفاق نمیافتد چراکه همگان از ناز و نعمت برخوردار خواهند شد.
۸ ژوئن ۲۰۱۵
منبع:
یادداشتها
۱. Rich Kids of Instagram
۲. Private School Snapshots
۳. Rich Kids of Tehran
۴. You can’t sit with us
۵. peasant
۶. insect
۷. Chav Hunting: یکی از شقوق جنگ طبقاتی علیه تهیدستان که در برخی نقاط انگلستان رواج دارد و بدین صورت است که عدهای از ثروتمندان با بسیج کردن دارودستهی رفقای خود معمولاً سوار بر اسب به شکار، تعقیب، آزار و اذیت و نهایتاً کشتار chavها یا جوانان تهیدست اصطلاحاً گستاخ و مصرفکنندهی کالاهای تقلبی یا فِیک شرکتهایی مثل آدیداس و غیره میپردازند. در رابطه با این عمل که حتی با عنوان «ورزش» هم از آن یاد میشود در انگلستان تلاشهایی برای «قانونی کردن» آن صورت گرفته و حتی موفقیتهایی در این زمینه در سطح انتخابات محلی شهرهای شمالی انگلستان (مثل بردفورد، برنلی و یورک) به دست آمده و اعلام شده است که به زودی این «ورزش» در سطح انتخابات سراسری و پارلمانی هم به بحث گذاشته خواهد شد. م. (توضیحات برگرفته از سایت Urban Dictionary است: http://www.urbandictionary.com/define.php?term=Chav+Hunting).
۸. arsonists
نفس ترجمه و نشر این مطلب درخشان خیلی مهمتر از ایرادات جزیی است که در نگاه ملانقطیوار به چشم میآیند؛ اما به هر حال از آنجا که «میدان» همواره به ملاحظات ویرایشی توجه داشتهاست، جا دارد اشاره کنم: سنتروپه* به جای «سنت تروپز» و جان برجر** به جای جان برگر
* http://en.wikipedia.org/wiki/Saint-Tropez
** (تنها به عنوان یک نمونۀ قابل وثوق) http://www.bbc.com/persian/arts/2012/04/120421_l4…