حاشیهای بر «طرح پاکسازی دره فرحزاد»
چند هفته پیش، پس از انتشار گزارشهایی از معتادان دره فرحزاد و تنفروشی زنان کارتنخواب، طرح پاکسازی این دره کلید خورد؛ پرسش اما اینجاست که چه چیز قرار است پاک شود؟ از چه چیز؟ و چرا؟
دره فرحزاد مدتهاست به عنوان یکی از پهنههای دارای مساله پایتخت مورد توجه است. فضایی که گاه با حضور کارتنخوابها در محلهای تفریحی در شمال تهران توجهها را به خود جلب میکند و گاه با انواع طرحهای شهری که آن را کنار تجربه قابل بحث سایر رود-درههای تهران قرار میدهد. در هفتههای اخیر اما پس از انتشار گزارشهایی از معتادان این «این جهنم دره تهران» و تنفروشی زنان کارتنخواب، طرح پاکسازی آن هم کلید خورد. طرحی که در آغاز دیماه با «جمعاوری معتادان متجاهر» آغاز شد و بهانهای شد برای این نوشتار. با تکیه بر اینکه چه وجود پدیده حاشیهایسازی و طرد (و از آن جمله کارتنخوابی و گسترش غیر قابل کنترلش) و چه خود طرحهای «پاکسازی» و «جمعآوری» را باید در زمینهای کلانتر به بررسی نشست.
باز هم صدای پاکسازی به گوش میرسد، صدایی که همچنان از فریاد آنان که حذف میشوند، رساتر است، آنان که به حاشیهها رانده می شوند، آنان که نه تنها شنیده که دیده هم نمیشوند، که قرار بر این است که نادیده بمانند. همچنین، صدای پاکسازی بیش از صدای همه کسانی شنیده میشود که سیاستهایی را نشان میدادند که به طور مرتب گروههایی را رانده، طرد کرده و به حاشیهها فرستاده و چنین بلایی بر سر شهرهای ما آورده.
در این فرآیند تکرار شونده پاکسازی، که تکرارش خود گواهیست بر عدم موفقیت این طرح ها، نکتهای قابل تامل است؛ چه چیز قرار است پاک شود؟ از چه چیز؟ و چرا؟
پاسخ به این سوالها میتواند ما را بیش از قبل به نگاهی که شهرمان را میسازد، مدیریت میکند و در اختیار گرفته رهنمون سازد.
چنانکه در بیان مسئولان به وضوح شنیده میشود، هدف این اقدامات پاک کردن یک شهر، یک محله یا یک فضا است. اما عجیب آنکه این فضا قرار است از حضور شماری انسان پاک شود. شاید هم نباید تعجب کرد. ظاهرا در منطق گردانندگانِ امور، شهر و محله و خیابان و کوچه و… برای ساکنان آن ساخته نشده، بلکه ساکنان زوائدی هستند که در صورت پیراسته نبودن باید حذف شوند. ساکنان را هیچ حقی بر این شهر نیست. که اگر بود پاک شدن شهر در گروی حذف آنان نبود.
البته این حکم در مورد همه ساکنان صدق نمیکند. این شهر باید پاک باشد برای کسانی که حقشان از شهر را خریده و پول آن را پرداختهاند. همانها که در منطقه ۲۲ تهران به گواه اعتراف بسیاری از مسئولان، خلاف قوانین و طرحهای شهری برجهای چند ده طبقه ساخته و امروز شهر را تا آستانه خفگی پیش بردهاند. چه باک که آنان حق خفه کردن ما را پیش خریده کردهاند و خونبهای ما را پرداختهاند. همین است که آن همه طبقات، آنان را ساکنان غیر قانونی این شهر نکرده و در مقابل آلونکی محقر در گوشهای دیگر از شهر یا تنها یک زیرانداز مندرس به عنوان خانه و خوابگاه و… با انگ غیرقانونی بودن و غیررسمی بودن مواجه و پاک میشود. پاک میشود تا صاحبان اصلی شهر را خاطر خوش آید، تا شهر دلخواهشان را بیمزاحم به تماشا بنشینند، شهری با چنبره تودرتوی اتوبانهای طبقاتی و تونلها و مراکز خرید و مراکز تفریحی و غیره.
منشا این اتفاق کجاست؟ چرا دیدن این تیرهروزیها آزاردهنده است؟ آیا ذهن آنان را به این سوال هدایت میکند که منشا پیدایش این وضعیت چیست؟ و آیا سبب میشود در سر دیگر این طیف که معتادان متجاهر و کارتنخوابها و بیخانمانها قرار دارند خودشان را ببینند که به موازات تکیدهتر شدن اینان فربهتر شدهاند؟ به نظر نمیآید چنین باشد. این مرحله جدیدی در فضای پیش روی ما است. لااقل به نظر میآید که اگر تا کمی پیش غلبه یک فضای خیریهای سبب میشد گروههای مشمول پاکسازی در خیریهها به نمایش گذاشته شوند و خاطر عدهای را آسوده دارند تا با خیال راحت از انجام وظایف اجتماعیشان سر بر بالین نهند، حالا همان را هم تاب ندارند و ترجیحشان ندیدن است و پاک کردن. چه، حجم مسائل از تحمل پاکیزهساز خیریهها هم فراتر رفته و خاطرآزار شده.
ناپاکیِ یک پدیده نه در ذات آن که به واسطه جایگاه آن تعریف میشود. ناپاک چیزیست که در جای خود قرار ندارد. و از همین رو تنشزا و اضطرابآور است. با الهام از این تعریف میتوان گفت اینان از این رو مستحق پاکسازیاند که در جایگاهی نادرست قرار گرفتهاند. شاید همین به چشم آمدن اولین سرکشی آنان باشد.
اما پاکی چیست؟ مری داگلاس در کتاب ماندگار خود «پاکی و خطر» تعریفی از پاکی ارائه می دهد که برازنده این اقدامات هم هست. او پاکی یا ناپاکی پدیدهها را ناشی از جایگاه آنها در یک نظام معنایی میداند. ناپاکیِ یک پدیده نه در ذات آن که به واسطه جایگاه آن تعریف میشود. ناپاک چیزیست که در جای خود قرار ندارد. و از همین رو تنشزا و اضطرابآور است. با الهام از این تعریف میتوان گفت اینان از این رو مستحق پاکسازیاند که در جایگاهی نادرست قرار گرفتهاند. شاید همین به چشم آمدن اولین سرکشی آنان باشد. نه از این بابت که به چشم آمدنشان موجب بدآموزی است و احساس عدم امنیت، که البته همه آنها در جای خود است و قابل بررسی، بلکه بدان سبب که با خودنماییشان نظم مسلط را به چالش میکشند. نظمی که خود به مثابه عناصر ناپاکِ طردشده محصول آن و همزمان انکار آنند. حالا آن اضطراب را میتوان ناشی از مواجهه با بر هم خوردن نظم مسلط دانست. در جریان یکی از فعالیتهای باهمستان در محله شهرک نیایش، زیر پل مدیریت، و در همراهی با مردمی که درگیر با طرحهایی شهری پیگیر حقوقشان بودند روزی یکی از ساکنان محله در آمد که: «این زمینایی که ما روش نشستیم از طلاست… طرح رود دره و حریم و… همش حرفه. اینها این زمینها رو میخوان». مشکل آنان که سالها در آن منطقه سکونت داشتند و خانههای بسیاریشان قولنامه و برخی سند داشت این بود که قرارگرفتن خانههایشان در یک طرح شهری بهانهای برای خرید خانهها با قیمتی بسیار نازل از جانب شهرداری شده بود و ممانعت از کوچکترین تعمیر و بازسازی خانهها به بهانه همان طرح میرفت که محله را به فضایی فرسوده و در حال تلاشی تبدیل کند. همان فرد باری دیگر با اشاره به برج ساختهشده بالای خانههایشان گفت: «برنامه اینه… این فیلها میخوان ما مورچهها رو زیر پا له کنند». یکی دیگر از ساکنان در تشریح وضعیتشان چنین میگفت «اینها میگن شما حاشیهنشینین… خوب با این پولی که به ما میدن که جز حاشیه شهریار یا قلعهحسنخان نمیتونیم یه آلونک اجاره کنیم. اینجوری که ما رو میفرستن تو یه حاشیه دورتر که…». میشود لحظهای تامل کرد که شاید مساله حاشیهای بودن نباشد و همان ترجیح به دور شدن و پیش چشم نبودن باشد. اتفاقا در مورد شهرک نیایش هم روند اقدام شباهتی با پاکسازی دره فرحزاد داشت؛ تلاش برای تبلیغ در خصوص ناامنی آن فضا و شکل دادن این تصویر در اذهان که این محله مرکز تجمع معتادان و موادفروشان و محل تجمع خلافکاران شهری است. چیزی که در پی تجربه حضور ما در آن محله میتوانیم بگوییم به تمامی بیبهره از حقیقت بود. ساکنان آن محله خود مساله را بهتر شناخته بودند وقتی میگفتند: «ایرانزمیننشینها و بلوارفرهنگنشینها دوست ندارند پنجره خانههایشان رو به خانههای محقر ما باز شود».
حالا در چشم اندازی متفاوت میتوان همان سیاستهای طردکننده گفتهشده را هم در شمار پاکسازیها به حساب آورد. در همه این سالها مدیریت شهر ما به آن سمت در حرکت بوده تا در یک نزاع تمامعیار گروههای نابرخوردار و کمدرآمدِ راندهشده نادیدنی شوند.
شاید بتوان گفت کسانی که از دره فرحزاد پاکسازی شدند، در گذشته هم بارها پاکسازی شده بودند. آن زمان که مرحله به مرحله رانده شده و از انواع دسترسیها محروم شده بودند، محروم از دسترسی به مسکن و بهداشت و آموزش و غیره. حالا این آخرین مرحله پاکسازی در عریانترین صورت خود رخ مینماید. با استفاده از خشونت فیزیکی و با حمایت همان دستگاه فکری که همیشه در کار پاکسازی و زیباسازی شهرمان بوده.
سلام من خونم بلوار فرهنگ هستش و نزدیک به خانه های زیر پل مدیریت.کلیت این نوشته درست هستش و مورد قبول عام.نظری دارم که البته شخصی هستش و میشه مخالفش بود ؛ این که واقعیت زیر پل مدیریت چیز دیگری هستش.این منطقه بیشتر مغازه ها و خانه های مسکونی فرسودش با پایان کار ندارند یا سند ندارند. این رو حضوری خودم پرسیدم تقریبا از هر ۱۰ ملک ۲-۳ نفر ادعا می کنند که قول نامه یا سند مادر داره ملکشون.که بنظر من کذب هستش. این که این محله یک مقدار به خلاف و کار های غیر قانونی شهرت داره اصلا سر پوشی نمیشه روش گذاشت.بسیار هم نزدیک به ده ونک واقع شده که اون محله هم مشخص هست وضعیتش.یک پل که روی ایستگاه اتوبوس پل مدیریت قرار داره این دو رو به هم وصل میکنه.کن شخصا دیدم که معامله مواد (عموما گل یا وید) انجام میشه بین جوان های محلی.کیفیت زندگی تو این منطقه بسیار پایینه و خونه ها بی نهایت فرسوده هستند چون سند ندارند مجوز ساخت ساز بهشون داده نشده و ملک ها یا دو سه دهه قبل ساخته شده اند یا با متریال هایی مثل خشت و حلب و تیرچه مرمت شده اند.جلوی اکثر تعمیر گاه های ماشینی که زیر ل مدیریت و شهرک نیایش قرار دارند بتون گذاشته شهرداری چون جواز کسب ندارند.شب ها گشت زنی پسر های لا ابالی و علاف توی خیابون هاش دیده میشه.سبک زندگی باعث شده اکثرا به مخدر و بزهکاری روی بیارن.هدفم از گفتن این حرف ها اینه که باید عمیقا این مسئله رو بررسی کرد و با بک نوشته کوتاه نمیشه گفت کی درست میگه کی غلط.کما این که این نوشته در باب پاک سازی فرحزاد هستش اما مدیریت هم از چنین چیزی رنج می بره.بحث این نیست که من بلوار فرهنگ نشین دلم نمی خواد پنجرم رو به این محدوده باز بشه.مشکل باید حل شه نه که صورت مسئله پاک شه.بیرون کردن این افراد با خرید ملک هاشون به قیمت پایین (عموما ۷۰ تا ۱۵۰ ملیون بهشون پیشنهاد شده از شهرداری) نه تنها انسانی و اخلاقی نیست بلکه به مشکل بیشتر گره اضافه میکنه.من به عنوان شهروندی که بلوار فرهنگ زندگی می کنم دوست دارم بافت شهری اطرافم حداقل ساختار رو داشته باشه.واقعیت اینه که زیر پل مدیریت و ده ونک رو از لحاظ کیفیت ساخت میشه با روستای اوره (تنها روستایی که دیدم) مقایسه کرد. کیفیت ساختمان ها در همین حده.خونه های ۱-۲ طبقه با مواد ساخت بی نهایت بی کیفیت و ازار دهنده بصری.قیمت های اجاره ی پایین و غیر قانونی که هر کسی که کسب و کاری غیر مجاز دارد رو به سمت خودش جذب میکنه.همه اینها روی هم رفته این دو محله مجاور رو به اهن روبایی برای مخدر،فروشندگان وید و دیگر دراگ ها ، معتادان و تن فروشان ، تولید کنندگان مخدر و مهاجران کم درامد و .. تبدیل شده.چه کاری از دست شهرداری بر میاد؟ فروش این ملک ها به ساکنین فعلیش با تقسیط بلند مدت ۲۰-۳۰ ساله در ازای ارایه وام و مجوز برای ساختو ساز این ملک ها.با چند کار کوچک این محله نیز به بک بافت شهری مناسب تبدیل میشه و با شهری شدنش قیمت های اجاره و زندگی در اون بالا میره و هم مالکان و ساکنین محله صاحب خانه خودشون میشن اون هن با سند و قانونی،هم با بهتر شدن کیفیت زندگیاجاره ها بیشتر میشه و دیگه از اوباش و معتاد و غیره در این محله خبری نیست.هم به نفع ساکنین هستش، هم شهرداری، هم محله های مجاور.منتهی شهرداری حاضر نیست از این زمین ها و سودی که دارند بگذره و می خواد که ساخت ساز انحصاری خودش باشه. در فکر این هست که با خرید این ملک ها هم ساکنینش رو به حاشیه های دور تر بفرسته، هم با تجمیع ملک های خریداری شده پروژه ای مثل مجتمع مسکونی باغ بهشت که کمی بالا تر از همین محله هست رو احداث کنه یا ملک های تجمیع شده رو با قیمت بالا ولی سند دار بفروشه چون سند رو خودش ایجاد می کنه و مجوز ساخت هم خودش میده.سود بی نهایت بالایی هم داره مانند همین مجتمعی گفتم.خونه های مجتمع باغ بهشت متری ۴۰-۷۰ ملیون تومن معامله میشه و لیبل سعادت اباد رو روش داره. زیر پل مدیریت هم همین میشه.با سد کردن مغازه ها و ندادن خدمات رفاهی به مسکونی های این منطقه شهرداری ساکنین این منطقه رو بلاخره مجبور به قبول رقم پیشنهادی خودش میکنه و با این کارهم به قول خودش پاک سازی منطقه رو انجام میده هم درامد زایی بسیار بالایی برای این ارگان ایجاد میکنه.متاستفم برای مردم بیچاره ی این منطقه که حتی اگر بزهکار باشند یا حتی اگر فعالیت غیر قانونی داشته باشند باز هم حق دارند چون راه دیگری برای گذران زندگی ندارند.من عمیقا براشون نارحت هستم و متاسفانه همون طور که نویسنده اشاره کرد، حق شهروندی فقط برای صاحبان برج هایی هست که پول داده اند نه کسانی که به صرف در این شهر زندگی میکنند….
بسیار عالی در حق مردم فرحزاد همیشه ظلم شده که تا پای جانشان پای این انقلاب ایستادند این کمترین درخواست که من ارزو داشته باشم در زادگاه خودم سکونت کنم در زادگاه ابا و اجدادیم چه کسی پشت پرده زمین خواری عظیم فرحزاد است وقتی که به املاکی که نسل اندر نسل از پدرانشان به ازث رسیده حق ابادانی نمیدهند تا در اخر به زمینی بایر تبدیل شود و به راحتی توسط شهرداری ضبط شود به بهانه نداشتن سند وقتی یک فرحزادی حق ندارد در زمین خود یک اتاق بسازد اونوقت در زمینهای ضبط شده برجهایی میسازند و حتی حاضر نیستند یک اپارتمان از هزار اپارتمان را به صاحب ملک بدهند و به بهانه حریم رودخانه تمام باغها را که سالها پیش بازقطع اب خشک کردند بدون پرداخت هیچ پولی از صاحبان واقعیشان میگیرند اینجاست که تنها باید گفت المثتغاث بک یا صاحب الزمان