پانزده میلیون شایستگی در چین
پانزده میلیون شایستگی نام اپیزودی از سریال آینه سیاه است، اما داستان این اپیزود چهقدر به واقعیت موجود در چین گره میخورد؟ این یادداشت خوانشی اجتماعی از روایت این بخش از سریال اتوپیایی است.
امروز در جهانی زندگی میکنیم که استفاده از تکنولوژیهای نوین توسط انواع حکومتها، مورد بحث قرار دارد. گروهی از پژوهشگران، طرفدار دسترسی هرچه بیشتر دولتها به تکنولوژی و به دنبال آن تعیین مسیر برای شهروندان از این طریق هستند. اما عدهای دیگر معتقدند دستیابی دولتها به آن نوع از تکنولوژی که باعث کنترل و جهتگیری افراد در جامعه میشود، فرجامی جز گسترش تفکرات اقتدارگرایانه و نابودی حریم خصوصی به همراه نخواهد داشت. با این همه فهم مختصات دنیای پیش روی بشر، برای رسیدن به درکی همه جانبه از میزان تاثیرات تکنولوژی بر روند حکمرانی، حیاتی به نظر میرسد. در این یادداشت به رویکرد چین در استفاده از ابزار تکنولوژی پرداخته خواهد شد.
آینهی سیاه [۱]Black Mirror یک سریال علمی_تخیلی محصول انگلستان است و هر اپیزود از فصول مختلف آن، آسیبهای جدی فضای مجازی و تکنولوژیهای نوین را در قالب زندگی بشر در آینده روایت میکند. نویسنده این اثر، چارلی بروکر [۲]Charlie Brooker، با دیدگاهی مطلقا سیاه، فردایی را به تصویر میکشد که رنگ و بویی از مفهوم سعادت بشری در آن دیده نمیشود. یکی از تاثیرگذارترین قسمتهای فصل اول آینه سیاه، «پانزده میلیون شایستگی»[۳]Fifteen Million Merits نام دارد که نشان میدهد انسانهای در بند تکنولوژی چطور محکوم به کسب شایستگیهای از پیش تعریف شدهای هستند که نظام کل برای آنها مقدر کرده است؛ تمام شهروندان وظیفه دارند برای دستیابی به امتیازاتی که منجر به ارتقاء آنها در سیستم میشود، هر روز، ساعتها روی تردمیل[۴]treadmill بدوند و یا وارد رقابتهای مجازی در قالب بازیهای کامپیوتری شوند، از این راه میزان شایستگی خود را به پانزده میلیون برسانند تا مجوز ورود به مسابقه استعدادیابی را کسب کنند. در این فضای مسموم که بشر را در کالبد بیماری افسرده و تماما ماشینیشده نشان میدهد، حتی دور تا دور اتاق کوچک افراد، که تنها نماد حریم خصوصی آنها است، با مانیتورهای [۵]Monitors بزرگ محصور شده است. در این وضعیت، فردی که به استعداد دوستش ایمان دارد، تمام شایستگیهای خود را به او میدهد اما نهایتا وقتی به ظلم سیستم در برابر دوست خود پی میبرد به فکر انتقام از نظام کل میافتد. در این اپیزود تاملبرانگیز متوجه میشویم که چگونه کسی که راه مبارزه و طغیان در برابر سیستم را انتخاب میکند، نهایتا در جنگی نرم، تمام آرمانهای خود را از دست میدهد و اتفاقا تبدیل به عاملی برای ارتقاء این نظام میشود، بدون اینکه حتی متوجه این تغییر و چرخش باشد.
دورهای طولانی است که سرمایهداری به عنوان نظامی که باید برای رسیدن به عدالت جمعی با آن مبارزه کرد، مورد انتقاد قرار گرفته است. مختصات این نظام بیشباهت با داستان «پانزده میلیون شایستگی» نیست چرا که با وجود آمارهای امیدبخش مانوئل کاستلز [۶]Manuel Castells Oliván از نتایج جنبش اشغال وال استریت[۷]Occupy Wall Street Movement در کتاب شبکههای خشم و امید، که رشد درصد آگاهی مردم را نسبت به موضوع تضاد طبقاتی نشان میداد، نهایتا میبینیم که اهرمهای فشار بر نظام سرمایهداری، در حقیقت از ابزار کلیدی همین نظام به حساب میآید؛ به عبارت دیگر اینترنت و رسانه که عواملی برای بسیج نیروهای معترض بودند، امروز و هر لحظه، در خدمت گسترش عمق مصرفگرایی در جوامع هستند. با این حال کاپیتالیسم[۸]Capitalism مخالفان سرسخت خود را دارد که بعضا نمیتواند آنها را با خود همراه کند و تنها راه باقی مانده در این مواقع، حذف عنصر مخالف است.
مشاهدات نشان میدهد که بازی سیاسی در چین، شباهت اسرارآمیزی به داستان «پانزده میلیون شایستگی» دارد. نظارت[۹]Monitoring همه جانبه و تزریق ارزشهای حکومتی بر بدنه بیجان جامعه نمایان میکند که چین درست مانند نظام خیالی چارلی بروکر، مخالفان را در مسیر شکلدهی به علاقمندیها و رفتارها، حذف نه بلکه خطرناکتر از آن، هضم میکند؛ روندی که سرمایهداری در عملی کردن آن چندان موفق نبوده است. مکانیسم اجرای این برنامه، در چین، بر عهده سیستم اعتبار اجتماعی[۱۰]Social Credit Syste است که احوالات شهروندان را از خصوصیترین عرصهها مانند خرید روزانه تا رفتارهای اجتماعی از قبیل میزان رعایت قوانین راهنمایی و رانندگی، رصد میکند و حکومت بر اساس همین اطلاعات کلان، توزیع اعتبار میکند. طی این فرایند، حکومت با الگوسازی اخلاقی در جامعه، به مرور زمان، انتخابها، رفتار و علایق مردم را شکل میدهد، رسوخ در اذهان اتفاق میافتد و نهایتا امکان برونرفت از این دایره، دشوار و دشوارتر خواهد شد؛ همانطور که نیکلاس کار[۱۱]Nicholas G. Carr در کتاب «اینترنت با مغزهای ما چه میکند» مینویسد: «ما به جای اینکه طبق دانش و غریزهی خودمان کاری کنیم، وارد جریانی از حرکت از پیش تعیینشده میشویم.»
حکومت چین تمایل دارد انسانهایی با درصد بالایی از حس وفاداری به قوانین مدنی و اخلاقی طراحی کند؛ مشخصا به راه آوردن جمعیتی میلیاردی طبق این فرمول، نظارتی همهجانبه مانند سیستم اعتبار اجتماعی را میطلبد. به طور کلی هدف قرار دادن حریم خصوصی مردم و دیدهبانی از فعالیتهای آنان، معمولا، کوتاهترین مسیر برای حکومتها جهت رسیدن به آمال سیاسی و البته اقتصادیشان بوده است. چنانچه ایالات متحده از این اهرم برای دستیابی به اهداف اقتصادی خود بهره میبرد؛ به عبارت دیگر، در آمریکا برای نیل به اهداف سرمایهداری، فعالیت شهروندان، مثل موضوعات و کالاهایی که در گوگل جستوجو میکنند، رصد میشود تا طبق اطلاعات بهدست آمده در این فرایند، چارچوب بازار را مشخص کنند و به مرور زمان با جهتدهی به افکار خریداران، انتخابهای آنان را به نفع نظام سرمایهداری تحت تاثیر قرار دهند. اما در چین، علاوه بر اهداف اقتصادی، پروژههای سیاسی، امنیتی و قضایی نیز از این کانال پیش میرود و حکومت با توزیع اعتبار شهروندی به جامعه نشان میدهد که برای این کار نیازی به اجازه آنها ندارد. هرچند نکات مثبت این نوع از نظارت و کنترل، قابل توجه است؛ مانند مهار کم دردسرتر بیماری کرونا در چین نسبت به کشورهای دیگر، اما راه حلی که در آن، نسخه فردیت و حریم خصوصی افراد پیچیده شود، در طولانی مدت موثر نخواهد بود؛ چرا که تاریخ نشان میدهد با نابودی این حوزه، به غنای جامعهپذیری شهروندان افزوده نمیشود. افراد جامعه زمانی که به طور مشخص از ابتداییترین حق خود یعنی آزادی بیبهره باشند، به نفع یکدیگر حتی یک پوشال جابهجا نخواهند کرد.
حاکمیت در چین هر چند ممکن است با شعار تکوین انسان اخلاقی، بتواند تخریب بنیادین حریم خصوصی را توجیه کند اما نهایتا در گرداب این سیاست گرفتار خواهد شد. چین در بهترین حالت، شهروندانی را خواهد ساخت که هر چند ظاهری قانونمدار داشته باشند، جامعهپذیری در آنها عمیقا نهادینه نشده است. بازی پانزده میلیون شایستگی برای چینیها، شاید امروز فریبنده باشد اما منتهی به عافیت نخواهد شد.