هراس از مردم
بیش از یک سال از تصمیم دولت برای سه برابر کردن قیمت سوخت میگذرد. شوکدرمانیای که فشار آن بر دوش مردم ایران به اندازهای شدید بود که منجر به یکی از بزرگترین اعتراضات خیابانی پس از انقلاب شد. دولت و ماشین تبلیغاتیش تلاش کردند تا با بهانههای همیشگی شوک بزرگی را که این افزایش ناگهانی و شدید قیمت سوخت بر زندگی اقشار فرودست وارد میآورد، توجیه کنند. افزایش قیمت سوخت قرار بود جلوی اسراف و قاچاق سوخت را بگیرد. همچنین قرار بود کیفیت هوای شهرهای ایران بهبود یافته و منابع مالی ناشی از این افزایش صرف بهبود سیستم تامین اجتماعی و کیفیت زندگی ایرانیان شود و …
در آن روزها، کمتر کسی میتوانست هیچکدام از این وعده و وعیدها را باور کرده و به دولت اعتماد کند. ایرانیان به تجربه میدانستند آنچه که به عنوان شوکدرمانی از سوی به اصطلاح «متخصصان» دولتی تجویز میشود، چیزی نیست جز حلقهای دیگر از زنجیر ریاضت اقتصادی که دهههاست مردم ایران را اسیر خود کرده است.
امروز، یک سال از آبان ۱۳۹۸ میگذرد. اعتراضات خاموش شدهاند. تورم بیداد میکند و جامعه ایران هر روز فقیرتر از دیروز میشود. قیمت داخلی سوخت در مقایسه با قیمتهای جهانی آن، پس از سقوط فاجعهبار ارزش پول ملی حتی کمتر از آبان سال قبل شده و از قاچاق آن کاسته نشده است. کیفیت هوای تهران و دیگر شهرهای بزرگ ایران بهتر نشده است. یک ریال از منابع افزایش قیمت سوخت به تامین اجتماعی و یارانهها اضافه نشده و ارزش یارانهها به کمتر از نصف ارزش سال قبل آنها کاسته شده است. دستاورد فاجعه شوکدرمانی قیمت سوخت سال ۹۸ شاید این بود که اگر دوباره دولت به فکر و خیال شوکدرمانی دیگری بیفتد، اینبار برعکس سال قبل رییس دولت، شب قبل شوکدرمانی از هراس مردم با خیال راحت به تخت خواب نخواهد رفت!
حرفهایی که یک سال پیش در چنین روزی در مورد افزایش قیمت سوخت زدیم همچنان صادق هستند و به جای یادداشت روز ۲۵ آبان ۱۳۹۹، یادداشت روز میدان در ۲۵ آبان ۱۳۹۸ را دوباره بخوانیم:
شوک درمانی قیمت سوخت؛ دارو یا زهر؟
تاریخ: ۲۵ آبان ۱۳۹۸
خبر افزایش شدید و ناگهانی قیمت بنزین برای بار اول نیست که به جامعه ایران اعلام میشود و در دهههای قبل بارها و بارها اتفاق افتاده است. تکراری بودن خبر اما چیزی از دردناک بودن آن برای بخش عمده جامعه ایران کم نمیکند. جامعه ایران به تجربه دریافته است که در پس هر کدام از این شوک درمانیها فقر و فلاکت بیشتر در انتظارش است و بزک کردن این سیاستها به دغدغههای محیط زیستی و قاچاق اثری بر این درک عمومی ندارد.
بحث تکراری یارانه ناپایدار سوخت و سیکلهای شوک درمانی متعاقب آن از داستانهای تلخ اقتصاد ایران است. در اقتصادی مثل ایران با وجود تورم بالای مزمن، در درازمدت نمیتوان قیمت سوخت را ثابت نگه داشت چون بسته به شدت تورم مرتب ارزانتر خواهد شد. اختلاف رو به افزایش قیمت بنزین با قیمت بینالمللی آن و قیمت دیگر کالاها و خدمات دولت را مجبور میکند که منابع مالی بیشتر و بیشتری را به سمت یارانه سوخت ببرد؛ یعنی به سمت یارانه رو به افزایش سوخت. اما بالاخره در جایی و در موقعیتی دشوار، قیمت ثابت میشکند و شوک وارد میشود. هرچه این دره عمیقتر باشد امکان پرداخت یارانه نیز کمتر میشود و در نهایت در جایی چارهای جز افزایش قیمت نخواهد ماند. این الگوی افزایشهای ناگهانی قیمت سوخت شبیه الگوی افزایش قیمت ارز است که در آن دولت با هدف کنترل تورم و حمایت از پول ملی قیمت ارز را به ریال گره میزند ولی در نهایت در جایی به دلیل ناتوانی دولت در حفظ این پیوند و حفظ ارزش پول ملی، اقتصاد دچار شوک ارزی میشود.
آیا دولتهای مختلف ایران برای این افزایش قیمتهای ناگهانی قیمت محق بودهاند؟ جواب این سوال یک نه بزرگ است. برای دولتهای مختلف دهههای اخیر ایران این «واقعیسازی» قیمت سوخت فقط روشی برای قطع یارانه و پرکردن چاه کسری بودجه بوده است. دولت هیچگاه با هدف افزایش بهرهوری و استفاده بهتر از منابع دست به این به اصطلاح واقعیسازی قیمتها نزده است. هیچگاه قرار نبوده است که یارانههای بد سوخت به جای دیگری از نظام تامین اجتماعی ایران منتقل شود و زندگی مردم را بهتر کند. کاهش این یارانهها همواره در جهت ریاضت اقتصادی و تنگ کردن کمربندها بوده است. شوک درمانی، افزایش ناگهانی قیمت ها و نشان دادن آن به عنوان درمانی برای جامعه در ایران همانند بسیاری از کشورهای دیگر درگیر شوک درمانی از آمریکای جنوبی، تا خاورمیانه نام دیگر فقیرسازی و از میان بردن سیستم یارانه و تامین اجتماعی است.
از سوی دیگر هیچ کدام از دولتهای دهههای اخیر ایران نه برنامه و نه توان تغییر مترقی ساختار اقتصاد ایران و حل مشکل تورم را نداشتهاند و افزایش ناگهانی قیمت بنزین در کنار ارز به یکی از مکانیزمهای اصلی شکلگیری سوبسید و از بین رفتن ناگهانی آن در ایران تبدیل شده است. مردم بهواسطه تکرار شدن این بنبست سیاسی/اقتصادی میدانند که این زنجیره ریاضتهای اقتصادی قرار نیست مشکلی را حل کند و چند سال بعد دوباره به جایی که امروز هستیم برخواهیم گشت. جامعه به درستی دریافته است که این دورههای ریاضت و قطع یارانهها، دارویی برای درمان کشور نیست بلکه سمی است که ذره به اجتماع تزریق میشود.
هر جامعهای ظرفیتی برای تحمل سختی و ریاضت اقتصادی دارد. هنگامی که این ریاضت با ناامیدی به آینده و بنبست عجین شود، روز به روز کاهش خواهد یافت و دیری نخواهد پایید که قابل ادامه نخواهد بود. در جایی و زمانی هنگامی که سختی اقتصادی از حد توان جامعه گذشت، جامعه در برابر دو زهر ناامیدی و ریاضت اقتصادی که دولتیان به او تزریق می کنند از خود حفاظت خواهد کرد.