میتوان اقتصاد فریبکارانه را دگرگون کرد
آیا تجارت فقط باید بر رشد سود سهامداران و مالکان متمرکز باشد؟ ابن مقاله به امکان اندیشیدن به نوعی دیگر از تجارت پرداخته است.
با افزایش نابرابری ، فقر ایجادشده و بحران زیست محیطی پیش رو، وقت آن است که دوباره از ویژگیهای اصلی طراحی تجارت استفاده کرده و آلترناتیوهای موجود در سراسر جهان را کشف کنیم.
تجارت توسط بشر ابداع شد. ما به عنوان جوامع بشری و به منظور اشتغال انسانها، تجارت محصولات و خدمات، تسهیل در امر سرمایهگذاری و تقویت تولید، تجارت را با هدف رفع نیازهای بشری طراحی کردیم. ما در مورد چگونگی تجارت (از نظر هدف ، اولویتها و ساختار آن) حق انتخاب داریم. بنابراین، لازم نیست بپذیریم که تجارت باید یک ذهنیت تک مسیره داشته باشد و فقط بر رشد سود سهامداران متمرکز شود.
دنیای تجارت بسیار متنوع است، اما در اغلب کشورها تحت سلطه کسب و کارهایی درآمده است که در درجه اول برای رشد سرمایه سرمایهگذارانشان ایجاد شدهاند. این مسئله به ویژه در شرکتهای بزرگتر صادق است. در دهههای اخیر، شرکتها به منتهاالیه این طیف رسیدهاند که در آن تنها یک گروه از ذینفعان یعنی سهامدار حائز اهمیت است. در دهه ۷۰ میلادی، یک شرکت معمولی در ایالات متحده حدود ۳۳% از سود خود را به سهامداران باز میگرداند. اما امروزه این مقدار به ۷۰% رسیده است. روند رو به رشد انتقال روزافزون سودها به سهامداران در همه جا در حال رخ دادن است. از انگلستان گرفته تا ایالات متحده و هند، کاپیتالیسم صاحبان سهام از مرز خود فراتر رفته است. این امر یکی از علل اساسی در داستان افزایش نابرابری جهانی است.
نابرابری، آسیبرسان و تجارت، محرک آن است
افزایش نابرابری جوامع، دموکراسی و اقتصاد را بیثبات کرده و مانع مبارزه ما برای پایان بخشیدن به فقر جهانی میشود (با توجه به اطلاعات بانک جهانی). از ابتدای قرن اخیر، نیمه فقیرنشین جهان تنها ۱% از کل افزایش ثروت جهانی را دریافت کرده است. این در حالی است که، نیمی از ثروت جدید به ۱% از ثروتمندترین افراد جهان تعلق یافته است. در سال ۲۰۱۷ ، تنها هشت نفر ثروتی به اندازه دارایی ۳.۶ میلیارد نفر از فقیرترین افراد جهان به دست آوردند. نابرابری گسترده شده و رو به وخامت گذاشته است و این برای همه ما ناگوار است.
وظیفه تجارت در این زمینه چیست؟ تجارت، اقتصاد، کانالهای سرمایهگذاری و دستمزدهای ما را جمع کرده است و اینها برای تعیین چگونگی تقسیم ثمره اقتصاد امری ضروری هستند. مدتی است که سودها رو به رشد است اما درآمدهای واقعی چنین نیستند. اقتصاد در حال گسترش است ، اما سهم کشاورزان و کارگران از آن رو به افول است. در دهه ۸۰ میلادی، یک کشاورز کاکائو حدود ۱۸% از ارزش یک بسته شکلات را دریافت میکرد، در حالی که امروزه همان کشاورز کمتر از ۶% این ارزش را دریافت میکند. روندهای مشابهی را میتوان در سراسر اقتصاد یافت، زیرا در کل سهم کارگران از اقتصاد جهانی رو به نزول است. در زنجیرههای تأمین جهانی، قیمتهای پرداخت شده قادر به پوشش هزینههای تولید پایدار محصولات از چای گرفته تا تیشرت نیستند (در مستند True Cost بخشی از این مسائل پوشش داده شدهاند). اینها تصمیماتی است که تجارت و کسب و کارها برای فشار آوردن به تأمینکنندگان، افزایش حاشیه سود و حداکثر کردن میزان سودآوری اتخاذ میکنند. بیشتر شرکتها آنچه را که برای انجام آنها طراحی شدهاند انجام میدهند؛ یعنی حداکثر بازده را برای سهامداران خود استخراج میکنند. اما نیازی نیست که اینگونه باشد.
انقلاب سهام فرزندان خود را میبلعد
به عنوان مثال، آیا اکثر افراد از طریق صندوقهای بازنشستگی خود صاحب سهام نیستند؟ و آیا واقعاً ناخوشایند نیست که شرکتها به طور فزایندهای در رشد ثروت سهامدارانشان غرق شدهاند؟ بله، این یک مسئله بزرگ به شمار میرود. در واقع اکثر سهام متعلق به گروه کوچکی از مردم است. در ایالات متحده امریکا ۱۰% ثروتمند جامعه، ۸۴% کل سهام را در اختیار دارند. چنان که مایک کونچال[۱] به صراحت در مقاله خود آورده است «انقلاب سهام فرزندان خود را میبلعد»، «در اقتصاد به منظور انتقال ثروت به یک گروه کوچک از افراد خاص، تقلب صورت گرفته است» و «این سهامداران نیز احتمالاً شما نیستید». به عبارت دیگر، اگر ثمرات اقتصاد را براساس میزان ثروت مردم تقسیم کنیم، تجارت را در رشد سود غرق خواهیم کرد، و سود سهام ثروتمندان به صورت نمایی بزرگ و بزرگتر می شود. و اگر تجارت در زمینه رشد چکهای سود سهام تثبیت شود، آنها کارگران و تأمینکنندگان خود را تحت فشار قرار میدهند، هزینهها را کاهش داده و تفکر کوتاه مدت پیدا میکنند. این سناریویی است که برای ایجاد نابرابری، در تجارت و اقتصاد طراحی کردهایم. و این دقیقاً همان جایی است که ما به پایان رسیدیم.
اما همیشه امیدی هست. تجارتها و کسب و کارهای مختلفی در سرتاسر جهان در حال شکلگیری هستند که نشان میدهند امکان اولویتبندی طیف گستردهتری از سهامداران- و اهداف آنها- نسبت به ثروت سهامداران وجود دارد. این طیف از مالکیت کارمندان و کشاورزان گرفته تا ساختارهای مالکیت ترکیبی و شرکتهای تجارت عادلانه و تشکیلات و تعاونیهای اجتماعی متغیر است.
تجارت مبتکرانه
اجازه دهید با نگاهی فراتر از جنبش تجارت عادلانه شروع کنیم. در ایالات متحده آمریکا ، ابتکاراتی مانند «جهان کارگری» از تبدیل مشاغل سنتی به مدلهای تعاونی کارگری، از آریزونا تا برونکس[۲] را پشتیبانی میکنند. در همین حال، ابتکار عمل شرکت B به مشاغل کمک کرده است تا برنامههای کاری خود را از تمرکز خالص بر به حداکثر رساندن سود فراتر ببرند. این مدل در بیش از ۲۶۰۰ شرکت در سراسر جهان گسترش یافته و برندهای اصلی از بن و جری[۳] گرفته تا آیلین فیشر[۴] را دربرگرفته است. در انگلستان، شرکت تضامنی جان لوئیس[۵] با استفاده از مدلی که در آن ۸۳۰۰۰ کارگر به طور مشترک مالکیت فروشگاههای زنجیرهای موفق را با فروش سالانه بیش از ۱۱ میلیارد پوند به عهده گرفتند، تعریف جدیدی از خردهفروشی ارائه کرد. فرآیندهای متعلق به کشاورزان در کشاورزی (مانند چای KTDA در کنیا) و مالکیت کارگران در صنایع سنگین (مانند Mondragon در اسپانیا) نیز با گرایش غالب به مخالفت پرداخته و در حال انتقال هرچه بیشتر ارزش تولید شده توسط تجارت به کشاورزان و کارگران خود هستند. در همین حال، مشاغل دارای مأموریت مشخص مانند Fairphone نشان میدهند که مدلهای حاکمیت کسب و کار میتوانند به گونهای شکل یابند که یک ماموریت دیگر را به جز بیشینهسازی سود در اولویت خود قرار دهند.
اینها تجارت و کسب و کارهایی نیستند که براساس دستیابی به سودهای رو به رشد تصمیمگیری کنند. در عوض، تجارتی هستند که برای دستیابی به تعادل بین دوام تجاری و مأموریت اجتماعی تمرکز میکنند. آنها خود را منحصر به انجام کار خوب، تنها در مسیر دستیابی به ثروت بزرگترین سهامداران نمیکنند.
نهادهای تجارت عادلانه: یک رابطه کاملاً متفاوت از قدرت
جنبش تجارت عادلانه مملو از مدلهای تجاری است که برای اولویتبندی منافع کارگران، کشاورزان، صنعتگران و جوامع طراحی شدهاند. سازمانی که من رهبری میکنم، بدنه تأیید جامعه جهانی برای این نهادهای تجاری عادلانه است. این نهادها اساساً رابطه متفاوتی از قدرت را برای کارگران، کشاورزان و صنعتگرانی ایجاد میکنند، که در غیر این صورت قدرت یا تقدم کمی در یک تجارت معمولی خواهند داشت. برخی از این مدلها به صورت مشارکتی (تعاونی) هستند. برخی دیگر مدلهای ترکیبی هستند که مالکیت جمعی را با یک مأموریت اجتماعی ترکیب کردهاند.
به عنوان مثال، CORR را در نظر بگیرید – ساختار نهاد Jute Works در بنگلادش به گونهای است که کنترل هیأت مدیره را در اختیار ۵۰۰۰ صنعتگر خود قرار داده است و اطمینان حاصل میکند که سود این نهاد در جهت منفعت صنعتگران مورد استفاده قرار میگیرد. به عنوان نمونههای دیگر میتوان از Township Patterns در آفریقای جنوبی وGlobal Mamas در غنا نام برد – تجارتهایی که صرفاً برای حمایت از گروههای تولیدکننده با مالکیت صنعتگران ایجاد شده و منافع آن را با همین اهداف مجدداً سرمایهگذاری میکنند. در اکوادور، ماکیتا[۶] چندین کارآفرینی اجتماعی راه اندازی کرده است، و تمام سود آنها را در جهت منافع جوامع خود سرمایهگذاری کرده و از حضور آنها در هیئت مدیره خود اطمینان حاصل میکند. در کشور هند، مدلهایی مانندCreative Handicrafts و Last Forest نشان میدهد که مالکیت کارگران و کشاورزان میتواند با کارخانههای پوشاک و مراکز فروش پوشاک رقابت کنند. و شرکت Mahaguthi در کشور نپال را در نظر بگیرید، که با سرمایهگذاری مجدد تمام سودها در جهت منافع کارگران و صنعتگران خود، از مأموریت اجتماعیاش حفاظت میکند.
مدیران ارشد این مشاغل برای کاهش هزینهها تحت فشار قرار نمیگیرند و وادار نمیشوند که تأمینکنندگان خود را نیز تحت فشار قرار دهند. در مقابل، صدای کارگران و کشاورزان بر اتاقهای هیئت مدیره چیره میشود و مدیریت را مجبور میکنند تا تجارت را به نفع آنها به انجام برساند. در حال حاضر ۳۳۰ شرکت تجارت عادلانه عضو سازمان جهانی تجارت عادلانه (WFTO) در بیش از هفتاد کشور دنیا وجود دارند که با اولویت دادن به یک مأموریت اجتماعی، از نظر تجاری ماندگار شدهاند. این آزمایش واقعاً کارا است.
ماموریت: اجرای طراحی جدید
من فریفته تنوع کسب و کارهایی شده بودم که روند اصلی تجارت را زیر پا میگذارند. بنابراین، تمام ۳۳۰ عضو سازمان جهانی تجارت عادلانه را عمیقاً تجزیه و تحلیل و بررسی کردم و به این نتیجه رسیدم که همه آنها گرایشهای مشترکی را به گونهای کاملاً ساختار یافته منتشر میکنند. همه آنها حداقل یکی از این چهار ویژگی را داشتند تا تضمین کنند که تجارتشان بر محور مأموریتشان انجام میشود:
- هیئت مدیرهای که نماینده طیف متنوعی از ذینفعان است،
- محدودیت در سود استخراج شده برای سهامداران (و در مواردی غیرانتفاعی بودن و اختصاص سود به گسترش سازمان)،
- یک مأموریت آشکار اجتماعی در اسناد حاکمیتی آنها یا،
- مالکیت بخشی توسط یک سازمان با مأموریت مشخص (مانند یک سازمان اجتماعی).
در اصل، چنین مدلهایی خود را از نیاز به بیشینه سازی بازده سهامداران رها کردهاند. هنگامی که این تمرکز تک ذهنی برداشته شود، ماموریت گستردهتری امکانپذیر خواهد بود.
کیت راورث[۷]، نویسنده کتاب پرفروش اقتصاد دوناتی[۸]، لزوم «طراحی برای توزیع» در تضمین اینکه دنیای تجارت و اقتصادهای ما جامعه و سیاره را توسعه بدهند، توصیف میکند. از آنجایی که تفکر طراحی در حال حاضر رواج یافته است، نمیدانم که آیا میتوانیم به خودمان اجازه دهیم که این عمل را در تجارت اعمال کنیم یا خیر. اما اگر قصد داریم تجارت و کسب و کارها را به گونههای مختلف طراحی کنیم، باید فراتر از طراحی محصولات یا حتی مدلهای تولید درآمد آنها گام برداریم. این تقریباً به معنی تجدید نظر در طراحی هسته اصلی تجارت- یعنی هدف آن- است. این بدان معنی است که ما به خودمان این اختیار را میدهیم که به منظور پیگیری نیازهای جامعه، تجارت را بازگردانیم. جنبش تجارت عادلانه نشان میدهد که این امر امکان پذیر است و تجربه متهورانه ما ممکن است برای الهام بخشیدن به چیزهای بزرگتر آماده شود.
این متن ترجمهای است از مقاله The Economy Has Been Rigged. We Can Change That
پانویسها
[۱] Mike Konczal
[۲] Bronx
[۳] Ben & Jerry’s
[۴] Eileen Fisher
[۵] John Lewis
[۶] Maquita
[۷] Kate Raworth
[۸] Doughnut Economics