در ستایش قدرت مردم
شکستن طلسم وحشت | آریل دورفمن
دیواری در گورستان عمومی شهر سانتیاگوی شیلی کشیده شده است که در سال ۱۹۹۴ یعنی چند سال پس از کنار رفتن پینوشه از قدرت بهعنوان دیوار یادبود، نام مردان و زنان قربانی دوران دیکتاتوری پینوشه روی آن نقش بسته است. برای یکسوم این نامها تاریخ مرگی وجود ندارد. آنها ناپدید شدند و هیچگاه خبر زندهبودن یا جنازهای از آنها به خانوادههایشان نرسید.
آغاز تکاندهنده کتاب شکستن طلسم وحشت خواننده را بدون مقدمه و با بیرحمی به میان جنایاتی پرت میکند که از ۱۱ سپتامبر ۱۹۷۳ تا اول مارس ۱۹۹۰ جان و امید مردم را گرفت و حالا ما دقیقاً باید از وسط گورهای نامعلوم و بغض و فریادهای داغدیدگان شاهد روایت طولانی محاکمه پینوشه برای تمام جنایات آن ۱۷سال باشیم. این روایت بدون تصویر کشتهشدگان و شنیدن صدای ضجههای مادران داغدار ناقص خواهد بود.
این کتاب دقیقاً همان است که عنوانش میگوید: «محاکمه شگفتانگیز و پایانناپذیر ژنرال آگوستو پینوشه». اما اهمیت کتاب نه فقط در مستندنگاری محاکمه طولانی پینوشه که در قرار دادن این روایت در جزئیات زندگی مردم شیلی است؛ در شکاف زخمهای بازی که دیکتاتوری پینوشه بر تنها و ذهنها انداخت. این روایت راه خود را از میان همه همدستان ژنرال پینوشه باز میکند و خود را به تمامی حاکمان تمامیتخواه و دیکتاتوری میرساند که دوران حکومتشان ارمغانی جز ساختن دورانی از وحشت و سرکوب برای مردم ندارند.
دورفمن با جزئینگری تمام حالات مردم زجرکشیده از مرگ و شکنجه اطرافیان را تصویر میکند؛ آنانی که نامشان بر دیوار یادبود حک نشده است. او پرسش مهمی را طرح میکند: «پینوشه چه کشوری برای مردمانش به ارث گذاشت؟ او میداند چه بر سر مردم کشورش آورده است؟» و با تکتک جملات کتاب به این پرسشها پاسخ میدهد؛
برای دورفمن که سالهای زیادی را دور از وطن به سر میبرد و لحظهای از رؤیای محاکمه پینوشه دست برنداشت همینکه مردم بدانند میتوانند ترس مشترک خود را فریاد بزنند و نفرتشان از حاکم جانی خود بیرون بریزند بخشی از بازپسگیری حقشان است. آنها باید در آزادی کامل فریاد بکشند تا شاید قدری از خفگی سالهایشان کم شود.
او در جایجای کتاب خود پینوشه را مخاطب قرار میدهد و از او درباره جنایات مرتکب شدهاش میپرسد و آرزو دارد تا روزی اتفاقی که برای اسلوبودان میلوشویچ-رئیسجمهور مستقر یوگوسلاوی- افتاد گریبان پینوشه را هم بگیرد؛ مواجهه قربانیانش با او.
بهزعم دورفمن این جنایات تنها در صورتی میتوانسته رخ بدهد که هزاران نفر دیگر هم کمک کنند و میلیونها نفر بیتفاوت به تماشا بنشینند. این میلیونها نفر شامل مردم داخل کشور و قدرتهای بینالمللی است که منافعشان در گرو سکوتی مرگبار در برابر جنایات مهلکی است که پینوشه در کشور به راه انداخت. میترسند، میترسند که اگر دهان به دادخواهی مردم یک کشور باز کنند سرنوشت پینوشه-یعنی محاکمه بیقیدوشرط او- در انتظار آنها نیز باشد؛ میترسند مجبور باشند در آینه نگاه کنند و خاطرات جنایاتی را که به راه انداختند به یاد بیاورند و مجبور باشند پاسخ فریادهای گوشخراش مردم ستمدیده را بدهند. البته پیش از آنکه این فریادها پرده گوشهایشان را بدرد.
دورفمن دیکتاتورش را به دست قضاوت بشریت میسپارد. یک بار به امید قاضی اسپانیایی و نظام قضایی انگلیس و بار دیگر قویتر به ذهن آیندگان. بار دوم مطمئن است که سرنوشت پینوشه دیگر از دستان او خارج است و مصونیت سالهای طولانی او دیگر نمیتواند برای جایگاهش کاری کند.
جاودان شدن نام پینوشه بهعنوان دیکتاتوری جنایتکار در تاریخ جهان را مدیون مردمی هستیم که خاطرات شوم آن سالها را هیچگاه از یاد نبردند؛ آنهم در زمانهایی که تنها به ذهن سپردن آن جنایات کافی بود تا سرنوشت انسان چیزی جز شکنجه و مرگ نباشد. که آفت خارج نشدن از وضعیت خفقان و مرگی که در حکومتهای اینچنینی فراموشی است. فراموش نکنیم که تاریخ سمت ما خواهد بود و همه آنان که کشته و ناپدید شدند بازمیگردند و گریبان حاکمان را خواهند گرفت.
مبارزه علیه این فراموشی بود که امید دورفمن را توأم با اضطراب و ترس حفظ میکند و قویاً باور دارد که صرفنظر از نتیجه دادگاه پینوشه که با ایدهآل او فاصله دارد، این محاکمه بیپایان چیزی در ذهن وسیع بشریت درباره دیکتاتوری و امکان مبارزه با آن تغییر دادهاست.
جای دیوارهای یادبود زیادی در کشورهای محبوس در چنگال پینوشهها خالی است. این دیوارها به دست دیکتاتورها هرروز خراب میشوند تا به یاد نسپاریم، فراموش کنیم و اینگونه دستان قدرتهای مطلق را از خون مردم بشوییم.
«سرانجام این درسی است که مجازات پینوشه به ما میآموزد؛ گاهی کار درست این است که رؤیای ناممکن را در سر بپرورانیم، ناممکن را بخواهیم، برای ناممکن فریاد بزنیم. شاید تاریخ همان موقع گوش سپرده باشد. شاید تاریخ همان موقع پاسخ بدهد». این درس را باید به یاد بسپاریم.