ضرورت بازگشت به فروید
فروید (راهنمایی برای سرگشتگان) | سلین سورپرنانت
وضعیت روانکاوی و رواندرمانی در زمانه ما بهمثابه فردی است که در میانه اقیانوس از فرط تشنگی رو به موت است. هزاران جلد کتاب روانشناسی و روانکاوی و رواندرمانی منتشر میشوند، هزاران ساعت برنامههای آموزشی و هزاران صفحه اینستاگرامی برای مشاوره در تمام زمینهها تدارک دیده میشوند ولی اثری از آثار واضع مفهوم روانکاوی و اهداف او در آنها نیست. کتاب فروید راهنمایی برای سرگشتگان را میتوان پاسخی مثبت به اصلیترین شعار مهمترین شارح فروید در قرن بیستم یعنی ژاک لکان دانست: «ضرورت بازگشت به فروید.»
سورپرنانت در این کتاب ۵ فصلی با طرح اصلیترین نکات که شالودههای روانکاوی فرویدی بر آنها بنا میشود تعیین تکلیفی با تمامی محتواها و تکنیکهای تولیدشده تحت عنوان روانکاوی و رواندرمانی میکند و با عبور از میان انبوه نوشتهها و آثار فروید نشان میدهد علیرغم خوانشهای مبتذل و سطحی از کار فروید که نوعی نظرورزی پانسکسوالیستی محض است چگونه فروید با تأثیر از علوم زمانه خود علیالخصوص بیولوژی صورتبندی خود از مفهوم روان و ناخودآگاه را بر پایه نوعی ماتریالیسم حاد و سازوکارهای اقتصادی لیبیدو بنا میکند و طرحواره علمی او از روان آدمی تا چه اندازه معطوف به پراکسیس است. فصل اول کتاب بهنوعی راوی تاریخی از رواندرمانی است که فروید با همکاری بروئر به انجام رساند و نظریه ناخودآگاه از دل مشاهدات تجربی آنها پدید آمد. فصل دوم به ارتباط هیستریا و سرکوب ایدههای جنسی پرداخته و به بررسی رانهها، مفهومی که فروید پس از انتظام بخشی به مفهومپردازیهای خود پیرامون سکسوالیته آن را مطرح کرد میپردازد. فصل سوم تبیین فروید از مکانیسم عمل رؤیاها است و فروید را به تبیین «رویا-کار» رهنمون میشود. فصل چهارم به اعمال ذهنی بهمثابه همتافتهای از مقادیری مشخص از انرژیها و عواطف و بازنماییها پرداخته و در فصل پنجم تحت عنوان فراروانشناسی و اقتصاد بعد کمی کار فروید و ایده او برای شکلبندی «پروژهای برای روانشناسی علمی» را تبیین میکند. مسئله اساسی که سورپرنانت بهدرستی به آن اشاره میکند نوعی کمینگری حاد نزد فروید است. اصلیترین پروژه فروید تعریف نوروزها بر مبنای طیفی از کمیتها در تخصیص انرژی لیبیدینال است. بهطورکلی مسئله آپاراتوس روانی برای فروید مسئله تخصیص کمیتها است. انواع خاصی از نیرو گذاریهای روانی تبدیل به انواع مختلفی از نوروزها مانند هیستری، پارانویا، نارسیسیسم، فتیشیسم و یا مالیخولیا میشوند. از دیگر نکات مهم نزد فروید تفاوت امر پاتولوژیک و بهنجار است که سورپرنانت بهخوبی در این کتاب روشن میکند این تفاوتها نه تفاوتهایی در کیفیت این امور بلکه تفاوت در کمیت و مقداری خاص از انرژی روانی است. سورپرنانت با طرح سیر فروید از ایده مکان نگاری اولیه به مکان نگاری ثانویه و جایگزینی ناخودآگاه، آگاه و پیش آگاه به اید، ایگو و سوپرایگو نشان میدهد این عوامل آپاراتوس روانی نه سه چیز متفاوت که ماهیتاً یکچیز هستند و منبع انرژی خود را از اید میگیرند، اما همین گرهگاههای انرژی لیبیدینال بهواسطه مقدار انرژی کسبشده دارای استقلال عملکردی از اید هستند و میتوانند به کارهای دیگری معطوف باشند، حتی میتوانند اید را سرکوب کنند. بحث اساسی که فروید مطرح کرده رابطه اقتصادی ایگو با اید است. توضیح فروید ایگو را بهعنوان ماشینی برای دخل یا خرج انرژی لیبیدو تبیین میکند و ناهنجاریهای روانی متفاوت را بر مبنای چگونگی عملکرد این ماشین توضیح میدهد: «باوجوداین تنها وقتی مقدار مشخصی [از این کمیت] در من به سطح معینی برسد، بهگونهای خاص بیمار میشوم؛ چرا که در بیمار نوروتیک مسئله این است که فرد چه مقدار از لیبیدوی بیمصرف را میتواند معلق نگه دارد و نیز چه قسمی از آن را میتواند از اهداف جنسی به اهداف منزه معطوف کند.» دلوز در کتاب آنتی اودیپ و شیزوآنالیز با استفاده از همین مفهومپردازی ماشینی ایگو و تبیین فروید از روان آدمی مبتنی بر جریانها و سیلانهای انرژی پیوندی میان آنچه مارکس در سرمایه انجام داده با آنچه فروید در مفهومپردازی عملکرد دستگاه روانی انجام داده برقرار میکند و سرمایه را بهعنوان یک ماشین با عملکرد دیوانهوار مفهومپردازی میکند. بحث اساسی در تقابل ماتریالیسم و ایدهآلیسم تفاوت در معنا و استفاده است. تفاسیر ایدهآلیستی از کارکرد روان ایده یا نظامی از ایدهها را مقدم بر رانهها و حالتهای میل در نظر میگیرند (برای مثال ایده اودیپ) اما در نظرگاه ماتریالیستی حالت میلها و چیزها است که نسبت به انگارهها و ایدهها مقدم میگردند. مارکس نیز در مقدمهای بر نقد اقتصاد سیاسی همین مضمون را بهگونهای دیگر بیان میکند: «آگاهی انسانها نیست که هستیشان را تعیین میکند، بل هستی اجتماعیشان است که آگاهیشان را تعیین میکند». روانپزشکی ماتریالیستی حالت میل و تولیدش را بهمثابه امری مقدم و تعیینکننده میشناسد درحالیکه روانپزشکی ایدهآلیستی بر ایدهها و بیانشان متکی است. از دیگر نکاتی که سورپرنانت به آن میپردازد اهمیت رؤیاها برای فروید بهعنوان کلیدی به فهم ناخودآگاه است. مسئله اساسی در چگونگی نگاه فروید به رؤیاها را سورپرنانت بهخوبی مشخص میکند که حاصل یک گسست پروبلماتیک از معرفتشناسی و هستیشناسیهای پیش از خود است. بحث اساسی درباره رؤیاها بهعنوان هستیهای متعین در دستگاه فروید امکان اندیشیدن به آنها را نه بهعنوان پسماندههای اتفاقات روزمره و امور بیاهمیت که دارای تفاسیر و تعابیر یکسان هستند که بهعنوان عملکردی برای تحقق آرزوها و کاهش تنش روانی به پایینترین حد ممکن است را امکانپذیر میکند. توصیفات فروید از عوامل و عملکرد دستگاه روانی را باید بهشدت متأثر از فیزیک و بیولوژی زمانه او فهم کرد. در بسیاری از توصیفات ذکرشده از چگونگی عملکرد آپاراتوس روانی فروید از تشبیهات زیستشناختی مانند تکسلولیها و تقسیم سلولی و نظایر آن فروگذار نمیکند. همچنین در مفهومپردازی انرژی لیبیدینال نیز فروید متأثر از قوانینی نظیر قانون پایستگی انرژی و قوانین ترمودینامیک است که گواهی دیگر بر ماتریالیسم حاد فروید است که به دنبال زدودن تمام رازآلودگیها از چگونگی عملکرد ماشین روانی است. سؤال اساسی که باید به آن پاسخ داد این است: کدام خوانش از روانکاوی میتواند وضعیت امروز را دگرگون کرده و به سمت رهایی بخشی گام بردارد؟ کدام خوانشها بدون پذیرفتن عناصر اصلی پروبلماتیک فروید این اندیشه را از لبههای بران انتقادی خود تهی کردهاند و بهجای پرداختن به روانکاوی مشغول تزیین سنت فکری خود به مفاهیم روانکاوانه هستند؟ کدام خوانشها بهجای یافتن کاربستهای نظریه رانهها و امیال در زنجیره نامتناهی دالها برای یافتن معنا گمشدهاند؟
فروید (راهنمایی برای سرگشتگان) | سلین سورپرنانت | ترجمه هدایت نصیری و آرش حیدری | انتشارات یکفکر | ۱۳۹۷ | ۳۴۲ صفحه | ۳۰هزار تومان