تشدید نابرابری: افزایش نفوذ ثروتمندان در سیاست
در شمارۀ ۶ ژوئن گاردین یادداشت مفصلی منتشر شده با عنوان «سوسیالیسمِ اغنیا: مصایب دانش اقتصادی معیوب» که از تشدید نابرابری و افزایش نفوذ ثروتمندان در سیاست خبر میدهد. در زیر بخشی از این یادداشت که در کانال تلگرام رضا امیدی با عنوان سیاستگذاری اجتماعی آمده است را میخوانیم.
در فاصلۀ سالهای ۷۰-۱۹۴۰ سطح نابرابری بهمیزان محسوسی کاسته شده، و نابرابریهای امروز نتیجۀ سیاستهای دهۀ ۱۹۸۰ است. در آمریکا و انگلستان طی ۲۰۱۶-۱۹۸۰ سهم ۱ درصد ثروتمند از درآمدها بیش از ۲ برابر شده، اما درآمد واقعی ۹۰ درصد جمعیت طی ۲۵ سال اخیر افزایش محسوسی نداشته است. در آمریکا، طی ۵۰ سال نسبت درآمد یک مدیرعامل شرکت به یک کارگر معمولی از ۲۰ برابر به ۳۵۴ برابر افزایش یافته است.
اما واقعیت قابلتأمل این است که در نظرسنجیها بهتدریج نگرش مردم تغییر کرده و افزایش نابرابری قابلقبول شده است یا حداقل کمتر غیرقابلقبول است، و خود این مسئله یکی از موانع جدی مقابلۀ مؤثر با نابرابری است. ما نیاز به تغییر نگرش مردم در این زمینه داریم. مردم باید بدانند که درآمد حاصل از بازار تناسبی با شایستگی و تلاش آنها ندارد و مالیاتهایی که پرداخت میشود بسیار کمتر از آن چیزی است که باید پرداخت شود.
خانوادهها به فرزندانشان میآموزند که اگر سخت تلاش کنند همۀ اهداف قابل دستیابیاند، اما این یک دروغ بزرگ است. اروپاییها ۲ برابر آمریکاییها شانس را عامل اصلی درآمد و فقر میدانند نه تلاش، و آمریکاییها ۲ برابر اروپاییها فقر را نتیجۀ تنبلی افراد میدانند. واقعیت این است که پنداشت آمریکاییها از تحرک بین نسلی و تحرک اجتماعی بیشازاندازه خوشبینانه است.
پس از انتخابات ۱۹۷۹ در انگلستان و روی کار آمدن تاچر، نابرابری در انگلستان بهمیزان چشمگیری افزایش یافت و بهتدریج نگرشها هم تغییر کرد و گویا مردم متقاعد شدند که خدمات رفاهی، افراد فقیر را تنیل میکند. اما واقعیت این است که تحرک طبقاتی بدون سیاستهای رفاهی بسیار ناچیز است، و درآمد افراد تاحدزیادی متأثر از درآمد والدینشان است.
علت پایینتربودن سطح نابرابری و فقر در اروپا نسبت به آمریکا سیستم بازتوزیعی و مزایای رفاهی بیشتری است که ارائه میشود. در آمریکا، بهدلیل ضعف خدمات رفاهی و ضعف نظام مالیاتی-بازتوزیعی خروج فقرا از فقر بسیار دشوارتر است و فقرا عملاً در وضعیت فقیرانهشان ماندگارند.
طی سالهای ۸۸-۱۹۷۹ نرخ مالیات بر درآمد در انگلستان از ۸۳ درصد به ۴۰ درصد کاهش یافت. در آمریکا نیز طی سالهای ۸۶-۱۹۷۹ نرخ مالیات بر درآمد از ۷۰ درصد به ۲۸ درصد کاهش یافت و ادعا میشد که این سیاست «به نفع همه» است. اما تاکنون هیچ شواهدی مبنی بر تأیید این ادعا پیدا نشده است و اتفاقاً این سیاست بیش از همه به نفع ثروتمندان بوده است. باید دانسته شود که کاهش نابرابریها از طریق سیاستگذاریهای دولت شدنی است نه از طریق نیروهای بازار. اما دولت «باید بخواهد» نابرابری را کنترل کند.
۱ درصد ثروتمند همانطور که ثروتمندتر میشوند، نفوذ بیشتری روی سیاست پیدا میکنند. بهتعبیر وارن بافت، میلیاردر آمریکایی، «نزاع طبقاتیِ ۲۰ساله تمام شده، و طبقۀ من برنده شده است» و حالا سیاست در اختیار ماست.
یکی از تلاشهای قدیمی انسان در فلسفۀ اخلاق، جستجو برای توجیه اخلاقی خودخواهی و پیگیری منفعت شخصی است. این تلاشها، تناقضات درونی بسیاری داشته، و گویا امروزه ثروتمندان بهدنبال این هستند که «محرومیتِ فقرا» را بهعنوان ارزش شخصیتی به آنها بباورانند.