آخرین خبر
اتفاق بیخِ گوشمان است. وقتی از یک ساختمان بلند، از پنجره یک اتاق به بیرون نگاه میکنید، در دورها به جستجو میپردازید. چشمهای شما در دوردستها پرسه میزنند. از یک فضا به فضای دیگر میچرخند. از یک نشانه به نشانهای دیگر. بیآنکه در جایی بند شوند. پیشِ چشمها همیشه دیده نمیشوند. اتفاق بیخ گوشمان است، بعد ما نشستهایم درباره دورترین نقاط؛ درباره توسعه پایدار، حقِ به شهر، شهر پاک و فلان و بهمان حرف میزنیم. به این بحثها در ساحتِ مفهومیشان هیچ ایرادی وارد نیست. هیچ ایرادی ندارد یکی مسالهاش به واقع شهر پاک باشد.
مسئله بر سر زاویهگیریها و فاصلههاست. بر سر اینکه چه میشود بهرغم اینکه اخبارِ مسائل همیشه لقلقه زبانهاست آنقدر بین ما و مسائل فاصله میافتد؟ چه میشود که ما از افتادنِ یک اتفاق- خراب کردنِ خانههای ده ونک، خراب کردنِ خانههای اطراف دانشگاه تهران و فلان و بهمان- همیشه باخبر میشویم، اما فقط باخبر میشویم و پس و پیش از خبر هیچ تفاوتی در ما ایجاد نمیشود؟ چه میشود که یک خبر به جای اینکه ما را در خود نگه دارد و به بیرون از نوشتار، به ده ونک، به اطرافِ دانشگاه تهران و در یک کلام به میدان پرتاب کند، به خبر بعدی به تیترِ بعدی پرتاب میکند؟ چرا خبر کار نمیکند؟ انگار ما صرفا در معرض خبرها و تیترها هستیم. به جای اینکه بدنهایمان را مدام در معرضِ مواجهه قرار دهیم. انگار که ما در وضعیتی قرار گرفتهایم که فقط و فقط باخبر میشویم و تمام:
خبر اول: خانههای محله ده ونک در معرض تخریب قرار گرفتهاند.
خبر دوم: برگزاری نشست تخصصی برای طرح توسعه دانشگاه تهران
خبر سوم: بعضی از شهروندان تهرانی در تجمعی مدعی مالکیت زمینهای دانشگاه آزاد شدند.
خبر چهارم: حناچی؛ شهردار منتخب تهران امروز با اتوبوس به محل کار رفت.
اگر خواننده بیش از اینکه دنبال اخبارِ مسائل باشد، دغدغه میدانِ مسائل را داشته باشد، در پایانِ همه این تیترها با این پرسش مواجه میشود که : «خب که چی؟» پاسخِ این پرسش فقط و فقط با به میدانِ مسائل وصل شدن ممکن میشود. یعنی ما پس از خواندنِ خبر اول، باید بلند شویم و برویم محله ده ونک و جلوی بلدوزرها بایستیم. یا پس از خواندنِ خبر چهارم، یک آن به خودمان بیاییم و ببینیم جلوی کالسکهای که شهردارِ تهران را به شهرداری میبرد، ایستادهایم و نمایش را رسوا کردهایم.
وضعیت، همیشه وضعیتِ ده ونک است و بلدوزر آنجا ایستاده است.
دارند خانههای مردم را در ده ونک خراب میکنند. به همین سادگی. به دوردستها سفر نکنیم. بیایید با هم توافق کنیم که عجالتا نظرورزیها را به کناری بگذاریم و بیش از هر زمانی بدنهایمان را در معرضِ مواجهه قرار دهیم.
هر روز دهها پیام در فضاهای مختلف منتشر میشود. هر روز هزار گلوله انگار. اگر از این هزاران خبر هر کدام از ما بهواسطه بدنهایمان فقط و فقط به یکی از اخبار متصل میشدیم، حالا روایتها و وضعیت به گونهای دیگر بود؛ بلدوزر رفته بود و جهان اینقدر از سروصدا و تصویر و فیلم پر نبود.
نسبتهای واقعی همه ما با مسائل قطع شده است. به گونهای که امروز وقتی من از وضعیتِ خانههای ده ونک حرف میزنم، درواقع از ده ونک حرف نمیزنم. صرفا از یک ابژه تحلیلی یا یک موضوعِ خبر حرف میزنم. شما هم فقط یک خبر از وضعیتِ ده ونک میخوانید و تمام.
همه مسائل اغلب اهمیتِ خبری پیدا کردهاند. برای همین امروز مسائلی که خبررسانی میشوند، بیش از آنکه واقعا نسبتی را بیان کنند، ما را در سرزمینِ بی سروته گزارهها، در قلمرویی که تمام نسبتها پاره شدهاند، رها میکنند. دلار فلان شد. فلانی فلان شد. فلان فضا شهری را بهمان کردند و.. در واقع خبریسازی مسائل امروز بیش از آنکه بهواقع خاصیت آشکارکنندگی داشته باشند، خاصیتِ پنهانکنندگی دارند. در همین معنا خبررسان در آن لحظهای که خبر از چیزی میآورد، بیش از هر زمانی از آن چیز، چیزی نمیگوید. او فقط یک خبر را در فضا پخش میکند و رها میکند و میرود. مسئلهها اینچنین عمرشان تا آمدن و پخش شدن خبر بعدی کوتاه میشود و صدا به جایی نمیرسد. بعدی. بعدی. بعدی.. تا شما بگویید «خانههای ده ونک را خراب میکنند» خبر بعدی گفتار شما را از وسط به دو نیم تقسیم میکند و در نهایت میبینید که در میان انبوهی از اخبار، خانهها یک طرف، ده ونک یک طرف و خراب کردن هم به طرف دیگری افتاده است. مفاهیم هر کدام به گوشهای پرتاب شدهاند. خواننده هم در این میان از یک خبر به خبری دیگر و از یک تیتر به تیتری دیگر تلو تلو میخورد. بعدی. بعدی. بعدی.. .
در این وضعیت که خبر خودش از مسالهای که بیان میکند پیشی گرفته است، رسانه بیش از هر زمانی به فکر خبر است نه مسئله. اینکه دانشگاه الزهرا ۹۰ خانه را در ده ونک خراب میکند، هیچ اهمیتی ندارد. خبرِ این مسئله است که برای رسانه اهمیت دارد. خبریسازی مسائل، آغازِ رها کردنِ آنهاست. هزاران خبر از گرانی گوشتِ قرمز تا کالاییسازیِ دانش و فلان و بهمان در فضا معلق رها شدهاند، بدون آنکه هرکدامشان به جایی بچسبند. اخبار برای این مطرح نمیشوند که ما را به میدان وصل کنند، بلکه دقیقا برعکس. برای این مطرح میشوند که ما را سر جای خودمان نگه دارند. ما با سر جایِ خودمان قفل شدن و پرسه زدن در میانِ تیترها احساس میکنیم کاری را انجام میدهیم. در حالی که دقیقا برعکس است: ما هیچ کاری نمیکنیم.
اگر دنبال برقرار کردنِ نسبت واقعی با مسائل باشیم، فضا آنقدر از صدا و تصویر پر نمیشود. و مدام مسائل زیر انبانِ خبریشدن به گورستانهای بیانتهای حافظهها حواله داده نمیشوند:
بله، دقیقا یادمه که زمان انتخابات روزنامه شرق چی بود تیترش..
آره یادم میاد زمان اتنخابات شورای شهر، فلان کاندیدا چی میگفت و فلان کانال تلگرامی چطور فعال شده بود..
آره یادمه فلان نشست برای طرح توسعه دانشگاه تهران برگزار شد..
به دام اخبار گرفتار نشویم. خبری کردنِ مسائل الزاما ارتباطی به کنشگری ندارد. باید با مسائل نسبت واقعی برقرار کرد. در غیر این صورت هر خبری خودش آجری است بر دیوارِ آن خانهای که منطقِ وضعِ موجود پایههایش را گذاشته است. دیوارِ آن حافظهای که اتفاقا مسائل را صرفا به خاطر میسپارد و هیچ بدنی را در معرضِ مواجهه و خطر قرار نمیدهد.
وضعیت، همیشه وضعیتِ ده ونک است و بلدوزر آنجا ایستاده است.
کی اخبار قطع میشود؟ آخرین خبر چه زمانی است؟
متاسفانه معضلات و مشکلات فقط به صورت تیتروار و سطحی مورد توجه قرار می گیرند.
و مشکل روی مشکل