کودکانی که فریادشان شنیده نمیشود
این هفته هفته کودک نامگذاری شده. اما جای خالی کودکان در محوریت برنامهریزیها و قوانین بیشاز پیش محسوس است. لایحه حمایت از کودکان و نوجوانان نیز هنوز از سد شورای نگهبان عبور نکرده است. گفتگوی زیر با سایه رحیمی رئیس کمپین «بد سرپرست تنهاتر است» در همین زمینه تنظیم شده.
آفتاب یزد: این روزها که در آستانه هفته کودک به سر میبریم شاید دردناکترین خبر، کودک آزاری باشد. کودکان همواره آسیبپذیرترین قشر جامعه محسوب میشوند و هر روز هم به شمار قربانی شدن آنها افزوده میشود! این در حالی است که به گفته رضا جعفری رئیس اورژانس اجتماعی ۹۸.۵درصد کودک آزاریها توسط اعضای خانواده به ویژه پدر و مادر یا ناپدری و نامادری اتفاق میافتد و کودکان معمولا قربانیان این گونه خشونتهای خانگی محسوب میشوند. سال گذشته بود که اهورای ۲ ساله توسط ناپدریش مورد تجاوز قرار گرفت و کشته شد. بعد هم ستایش قربانی دیگر کودک آزاری بود، حالا هم شاهدیم که ترنم دختر بچه ۴ ساله قربانی خشونتهای خانگی شده و به طرز فجیعی توسط ناپدری خود به قتل رسیده است. کودکی که ناپدری اش او را با کابل برق خفه کرد! موضوع زمانی جالب میشود که بدانیم پس از گذشت سالها هنوز هم در مورد کودکان با خلاهای قانونی زیادی رو به رو هستیم و لایحه حمایت از کودکان و نوجوانان که چندی پیش در مجلس شورای اسلامی تصویب شد هنوز نتوانسته از سد شورای نگهبان عبور کند. با این اوصاف هر روز به شمار کودکان قربانی افزوده میشود و این کودکان بی گناهترین قربانیان آسیبهای اجتماعی محسوب میشوند. برای بررسی بیشتر این موضوع با سایه رحیمی، رئیس کمپین «بد سرپرست تنهاتر است» به گفتوگو نشستیم.
بارها دیده شده که پدر یا مادر یا ناپدری و نامادریهایی که کودکان خود را مورد اذیت و آزار قرار داده اند، با یک فیش حقوقی آزاد شدند، به نظر شما چه اقداماتی باید صورت بگیرد که از برخورد سهل انگارانه با این افراد جلوگیری شود؟
در حال حاضر نه تنها در مورد جرایم مربوط به کودکآزاری بلکه در مورد خیلی از جرایم دیگر هم تا زمانی که دادگاه تصمیمی نگرفته و حکم قاضی صادر نشده است، فرد تا زمان تشکیل دادگاه و صدور حکم با یک فیش حقوقی یا یک سند آزاد میشود، این یک مورد کاملا طبیعی است اما در مورد جرایم کودکآزاری از آنجایی که حساسیت عمومی نسبت به این موضوع وجود دارد و مردم با نگاه احساسی به این موضوع نگاه میکنند، گاهی وقتها انتظارات واهی از دادگاه دارند! از طرفی از آنجایی که در کشور ما قضات جداگانهای برای رسیدگی به جرایم کودکان اختصاص داده نشده و نگاه قضات به موضوع کودکان تخصصی نیست، گاهی پیش میآید که حضور فرد کودک آزار زندگی کودک و همراهش را تهدید میکند! باید در این گونه مسائل تخصصی تر به موضوع رسیدگی کرد. مثلا خود ما با موضوعاتی از این دست مواجه شدیم که پدری مرتکب کودکآزاری شده بود و کودک ۵ ماهه خود را مورد آزار و اذیت قرار داده بود، کودک به کما رفته بود و زمانی که مادر شکایت کرد و پدر بازداشت شد، زنش را تهدید میکرد! تا جایی که زن مجبور شده بود به خانه پدری اش در شهرستانی در رشت برود و چون پدرو مادر پیر و از کار افتادهای داشت، واقعا از اینکه توسط این مرد و دوست و رفقایش مورد آزار قرار بگیرند ترسیده بودند! حتی زمانی هم که حکم زندان برای مرد کودک آزار بریده شد و به زندان افتاد باز هم از درون زندان زنش را تهدید میکرد! قاضی باید این گونه استثناها را در نظر بگیرد که در صورت آزاد شدن فرد کودک آزار تا چه اندازه جان کودک و همراه او که ممکن است پدر یا مادر باشد به خطر میافتد! درست است که نمیتوان انتظار داشت قاضی برای فرد کودک آزار حبس ابد یا اعدام در نظر بگیرد اما استثناها را هم باید در نظر گرفت. البته فکر میکنم با لایحه حمایت از کودکان و نوجوانان خیلی از این موارد بر طرف میشود چون لزوم به وجود آوردن سیستمی در قوه قضاییه که در امور مربوط به کودکان، قضات کودک تصمیمگیر باشند دیده شده و این میتواند اتفاق خیلی خوبی باشد.
نظرتان درباره لایحه حمایت از کودکان چیست؟ به نظر شما با توجه به اینکه تصویب این لایحه با اعتراضات فراوانی همراه بود، این لایحه میتواند خلاهای قانونی درباره حمایت از کودکان را برطرف کند؟
بعد از تصویب لایحه حمایت از کودکان و نوجوانان جمع زیادی از فعالان اجتماعی به ویژه فعالان حوزه کودک رفتار اعتراضی داشتند مبنی بر اینکه این لایحه کافی نیست، دارای خلاهای قانونی است و به درد نمیخورد و از این دست صحبتها، البته که اگر به سابقه مصاحبههای همین دوستان قبل از تصویب لایحه مراجعه کنید متوجه خواهید شد که چقدر همه آنها در مورد ضرورت تصویب این لایحه هم سخنرانی کردهاند و هم مصاحبه کردند و هم یادداشت برای مطبوعات نوشتند! کاری به گفتهها و شنیدههای دیگران ندارم اما موضوع این است که لایحه حمایت از کودکان و نوجوانان لایحهای است که عملا توسط خود فعالان حوزه کودک تنظیم شده و نسبت به قوانین پیشینی که در کشور ما وجود داشته قانون مترقی است و ابعاد پیشگیرانهای دارد. برای مثال در این لایحه حرف کودک سند محسوب میشود یعنی تا امروز اگر بچهای مورد خشونت قرار میگرفت و در دادگاه حرفش شنیده نمیشد از امروز حرف او شنیده میشود و به نوعی سند تلقی میشود! از طرف دیگر به نظام مددکاری و نگاه و نظر تخصصی آنها توجه ویژهای شده، تا امروز اگر مددکاری تشخیص میداد که بچهای مورد اذیت و آزار قرار گرفته و اگر برگردد در خانواده ممکن است حتی جانش هم در خطر باشد و قاضی تشخیص میدادکه کودک باید به خانواده برگردد، در نهایت قاضی تصمیم گیرنده اصلی بود اما بر اساس این لایحه نگاه تخصصی مددکار مورد توجه قرار میگیرد. تا امروز به این شکل بود که اگر ساعت ۳ نصف شب بچهای را در خیابان پیدا میکردید و میخواستید به بهزیستی تحویل دهید، بهزیستی کودک را تحویل نمیگیرد چون حکم قضایی نداشت یا اگر بدانید در همسایگی شما کودکی را شکنجه میدهند و در نهایت بتوانید کودک را از زیر دست و پای آنها بیرون بکشید و نجات بدهید، یا باید بچه را یک شب در خانه خودتان نگه دارید که این کار هم جرم محسوب میشود یا اینکه اجازه دهید شب را در همان خانه و همان وضعیت سر کند که حتی ممکن است جان خود را هم از دست بدهد یا اگر بخواهید تحویل بهزیستی بدهید باید حکم قضایی بگیرید! فکر کنید ساعت ۳ نصف شب چطور میتوان یک قاضی پیدا کرد که حکم قضایی صادر کند؟ اما طبق لایحه حمایت از کودکان و نوجوانان این اتفاق نمیافتد و بهزیستی میتواند کودک را تحویل بگیرد. طبق لایحه ارائه شده همین که شرایط یک بچه مخاطره آمیز تشخیص داده شد شما میتوانید مداخله کنید، در واقع نه تنها یک مددکار و روانشناس بلکه حتی یک شهروند معمولی هم میتواند برای نجات کودک مداخله کند اما الان شرایط به صورتی است که باید صبر کنیم یک کودک آزاری اتفاق بیفتد و بعد از آن اگر ثابت شد میتوان برای بچه کاری کرد. طبق لایحه جدید اگر شما شاهد یک کودک آزاری باشید نه تنها میتوانید مداخله کنید بلکه اگر مداخله نکنید مجرم شناخته میشوید این یک قانون مترقی بسیار خوبی است زیرا برای تک تک شهروندان یک جامعه احساس مسئولیت و وظیفه ایجاد میشود که نسبت به کودک آزاریها بیتفاوت نباشیم! نگوییم بچه خودش است خودش میداند چگونه رفتار کند! نگوییم بچه خودمان است به کسی مربوط نیست!
روز گذشته خبرهایی منتشر شد مبنی بر اینکه کودکان هنوز توانایی شکایت کردن از کسانی که آنها را مورد اذیت و آزار قرار میدهند را ندارند، به نظر شما به عنوان کسی که با کودکان بد سرپرست سرو کار دارید، چه تمهیداتی باید صورت بگیرد تا این کار برای کودکان سهل شود و کودکان کمتر آسیب ببینند؟
مهمترین کاری که باید انجام دهیم به نظر من این است که فرهنگسازی کنیم که همه ما نسبت به کودک آزاریهایی که در اطرافمان اتفاق میافتد بیتفاوت نباشیم و مورد بعدی هم این است که اورژانس اجتماعی توسط بهزیستی بیشتر تقویت شود. ما در پیج اینستاگرامی کمپین «بد سرپرست تنها ر است»، هر هفته بیش از ۱۵ تا ۲۰ مورد پیام داریم که به ما گفته میشود با اورژانس اجتماعی تماس گرفتهاند و پاسخگو نبودند یا در محل حاضر نشدند! این به این دلیل است که اورژانس اجتماعی نیرو و بودجه لازم را ندارد و در همه شهرها نیز شعبه ندارد و تا زمانی که این اورژانس توسط بهزیستی تقویت نشود واقعا نمیتوان منتظر خبرهای بد نبود. سال ۹۵
کودک ۶ سالهای به نام محمد طاها در مشهد توسط پدرش کشته شد، این بچه نامادری داشت و ظاهرا نامادری هر روز او را کتک میزده و صدای شکنجهاش بیرون از خانه شنیده میشده! درنهایت یک روز پدر ضربهای به سر بچه زد و سر بچه به کاناپه خورد و فوت شد! ما در صفحه خودمان از همسایههایشان گلگی کردیم که اگر پیش از اینها به داد پسر میرسیدند و با اورژانس اجتماعی تماس میگرفتند شاید صدای این بچه شنیده میشد و حالا در کنار ما بود و فوت نمیشد!در نهایت همسایههای محمد طاها زیر پست ما کامنت گذاشتند که ما را قضاوت نکنید ما بارها با اورژانس اجتماعی تماس گرفتیم و اطلاع دادیم اما مراجعه نکردند! حدودا یک ماه پیش خبری منتشر شد از دختر بچهای که نامادری دست و بدن این کودک را با اتوی داغ سوزانده بود و این دختر در صحبتهای خودش گفته بود که هم مادر بزرگش و هم همه همسایهها میدانستند که او شکنجه میشود اما هیچ وقت برای رسیدگی به حال او به هیچ مراجعه قانونی مراجعه نکردند! تا زمانی که این فرهنگ ایجاد نشود و اطلاعرسانی صورت نگیرد در این خصوص که نباید بیتفاوت از کنار کودکان بدسرپرست عبور کرد، نباید منتظر اتفاق خوبی بود! از طرف دیگر هر چقدر هم که فرهنگسازی صورت بگیرد و دانش عمومی برای مداخله در این گونه رفتارها افزایش پیدا کند، وقتی اورژانس اجتماعی توانایی رسیدگی به همه این موارد را ندارد چه فایدهای دارد؟! مداخله انواع مختلفی دارد، یک زمان شما میبینید که یک پدر یا مادر بچهای را کتک میزنند و به او آسیب میرسانند، به یک روش مسالمتآمیز مداخله میکنید و پدر و مادر را آرام میکنید و بچه را از آن شرایط نجات میدهید ولی گاهی وقتها پدر یا مادر به قدری درگیر خشونت شده اند که اصلا روش مسالمت آمیز جواب نمیدهد و شما چارهای ندارید جز این که به مراجع قانونی اطلاع دهید که بیایند و آن بچه را نجات دهند! وقتی شما تماس میگیرید و مراجع قانونی توانایی رسیدگی ندارند و در بهترین حالت عنوان میکنند که در چند روز آینده مراجعه خواهند کرد چه فایدهای دارد؟ تا چند روز دیگر وضعیت کودک اصلا مشخص نیست و بارها و بارها شاهد بودیم که کودکان زیر بار شکنجه جان دادهاند. با این اوصاف ما نمیدانیم میتوانیم اورژانس اجتماعی را تبلیغ کنیم یا نمیتوانیم! چون اورژانس اجتماعی توانایی رسیدگی به این موضوع را ندارد. به بهزیستی وقتی انتقاد میکنیم که چرا اورژانس اجتماعی را تقویت نمیکنید میگویند که بودجه و نیرو نداریم! ما حتی یک بار پیشنهاد دادیم که از ظرفیت دانشگاه و از نیروهای داوطلب دانشجو در رشتههای علوم اجتماعی و دانشگاه استفاده کنند ولی رئیس وقت اورژانس اجتماعی در سال ۹۶ به ما گفت حراست این اجازه را نمیدهد! آیا حراست جواب بچههایی که زیر شکنجه کشته میشوند را میتواند بدهد؟ نیروی داوطلبی که رشته آموزشی او علوم اجتماعی و مدد کاری است با یک آموزش کوتاه مدت میتواند خیلی خوب در خدمت اورژانس اجتمماعی قرار بگیرد و یک تعاملی بین اورژانس و دانشگاهها میتواند اتفاق بیفتد برای اینکه یک واحد اختیاری برای بچهها قرار داده شود که هم به کمک و حل آسیبها اجتماعی کمک شود و هم وقتی بهزیستی بودجه و نیرو ندارد از این پتانسیل استفاده کند! واقعا نمیدانیم چرا مسئولان بهزیستی چنین کاری را دریغ میکنند!
به نظر شما به عنوان کسی که در این حیطه فعالیت دارید آیا آمارهای که از کودکان بدسرپرست ارائه میشود دقیق است یا این آسیب اجتماعی فراتر از مقداری است که به اورژانس اجتماعی مراجعه میکنند؟
برخورد بهزیستی و نهادهای مرتبط با کودکان با موضوع آسیبهای اجتماعی و کودکان به شدت امنیتی است و آمار اطلاعات دقیق اصلا ارائه نمیشود حتی آمار مراجعه کنندگان به اورژانس اجتماعی هم، اگر مصاحبههای مختلف مسئولان این حوزه را بررسی و باز خوانی کنیم متوجه میشویم که آمارها با یکدیگر فرق دارند! این موضوع را ما نمیگوییم بلکه مصاحبههای آنها نشان دهنده همین موضوع است! ما در جامعهای زندگی میکنیم که در اطراف خودمان شاهد تعداد زیادی کودک آزاری هستیم، به نظر خودتان چنددرصد از کودک آزاریها به اورژانس اجتماعی ارجاع داده میشوند؟ چند درصد از کودکآزاریها بعد از فوت بچه رسانهای میشود؟! خیلی از این موارد حتی رسانهای هم نمیشوند! خیلی از بچهها در چهار گوشه کشور در خانههایی که قرار بود سرپناه امن آنها باشد مورد آزار و اذیت قرار میگیرند و کسی صدای بچهها را نمیشوند! چیزی که ما در کمپین بد سرپرست خیلی روی آن مانور میدهیم و در حال فرهنگسازی آن هستیم این است که نظام همسایگی را پرقدرتتر به میدان بیاوریم یعنی حواسمان باشد در همسایگیمان اگر کودکی مورد آزار و اذیت قرار میگیرد از کنار او بی اهمیت عبور نکنیم. اعتیاد خیلی در این موضوع آسیب زننده است!
به نظر شما چقدر از کودک آزاریها به مراجع قانونی مراجعه میکنند و چقدر از آنها مراجعه نمیکنند و همچنان در برابر آزار و اذیت کودک سکوت میکنند؟
نمیتوان آمار دقیقی از این موضوع ارائه داد اما من فکر میکنم هنوز خیلی از مردم ما هستند که در مقابل کودک آزاری سکوت میکنند! ممکن است درون خودشان غصه بخورند یا ناراحت باشند اما این جمله « بچه خودش است به من ربطی ندارد!» یا « من حق دخالت ندارم!» به شدت در جامعه ما نهادینه شده و برای اصلاح این تفکر غلط ما حالا حالاها باید کار کنیم. خیلی از کودک آزاریها به مراجع قانونی مراجعه نمیکنند و خیلی از مادرها شکنجههای روحی و جسمی بچههایشان را از طرف پدر یا ناپدری میبینند و سکوت میکنند. خیلی از پدرها هم شکنجه روحی و جسمی کودکانشان را توسط مادر یا نامادری میبینند و سکوت میکنند چون مصلحت خودشان و زندگیشان را در سکوت کردن میبینند! خیلی از بچهها هم هستند که هر دو والد خانواده به او آسیب میزنند و اقوام و همسایهها سکوت میکنند! نمیتوان آمار دقیقی ارائه داد اما میتوان گفت کمتر از یک سوم کودک آزاریها به مراجع قانونی مراجعه میکنند.
چطور میتوان از قربانی شدن کودکانی مثل اهورا و ترنم جلوگیری کرد؟ چه ساز و کاری باید صورت بگیرد؟
اردیبهشت سال ۹۵ بود که رئیس جمهور از عدهای از افراد متخصص کمیتهای را تشکیل داد که ماجرای ساختمان پلاسکو را بررسی و گزارش خودشان را ارائه دهند. گزارشی که توسط این متخصصی ارائه شد به شدت گزارش عجیبی بود چون درباره این ساختمان همه نهادها و مسئولان تقصیر را به گردن یکدیگر انداختند! در نهایت در گزارش ویژه آن کمیته نوشته شده بود که همه دستگاهها که عملکرد جزیرهای دارند، همگی در اتفاق افتادن این فاجعه نقش داشته اند و مقصرند! ما در این چند سالی که در حوزه کودکان فعالیت کردیم بارها به بهزیستی گفتهایم که چرا این طور فعالیت میکنید و جواب داده اند بودجه نداریم و قوه قضائیه همکاری نمیکند! به قوه قضائیه میگوییم چرا این نحوه عملکرد است جواب میدهند قانونی در این خصوص وجود ندارد! به دستگاههای اجرایی اعتراض میکنیم میگویند صدا و سیما فرهنگ سازی نمیکند و در راستای آموزش عمومی گام برنمیدارد! به صدا و سیما که میگوییم میگویند پس آموزش و پرورش چکاره است؟! بعد از انتشار گزارش کمیته بررسی به موضوع پلاسکو ما فهمیدیم که موضوع آسیب کودکان هم دقیقا مانند موضوع پلاسکو است و همه در این خصوص وظیفه خود را به درستی انجام نمیدهند و همه هم تقصیر را به گردن یکدیگر میاندازند!
ما یک نامه به آقای رئیس جمهور نوشتیم و در آن ذکر کردیم که آتش کودکان بد سرپرست بیش از پیش زبانه میکشد و اگر آن را کنترل نکنیم شعلههای آن آتش، آیندگان را خواهد سوزاند! به این دلیل که این نسل که با این همه خشم در جامعه بزرگ میشوند همه این خشونتها را در آینده در جامعه باز تولید میکنند و با این اوصاف ما لشگری از آدمهای جنایت کار را با این همه خشونت به جامعه تحویل میدهیم! در نهایت این نامه با امضای ۵ ستاره سینما منتشر شد؛ « بهرام رادان، حامد بهداد،هانیه توسلی، مهناز افشار و باران کوثری» آن روز اهورا و آتنا و ستایش و خیلی از بچههای دیگر هنوز زنده بودند و نفس میکشیدند! کودکان ماهشهری هنوز این همه آسیب ندیده بودند و نگار هنوز توسط پدرش قمه نخورده بود و این همه بچه سالم بودند! ما چیز زیادی نخواسته بودیم ما فقط از رئیس جهور خواسته بودیم که در مورد کودکان بد سرپرست هم یک کمیته از آدمهای متخصص تشکیل بدهد که بررسی کنند و بفهمند کجا ضعف به وجود آمده است و کجاها باید اصلاح شود؟ ببینند اشکال کار کجاست که به عقیده ما مشکل کار همه جاست! اگر آن روز صدای ما شنیده میشد شاید ما امروز این همه کودک قربانی نداشتیم. این اتفاق نیفتاد و تا زمانی هم که این اتفاق نیفتد و اقدامات جزیرهای صورت بگیرد و هر کس تقصیر را به گردن دیگری بیندازد اوضاع از این هم وخیم تر میشود. دفتر پیشگیری از آسیبهای اجتماعی در ارگانها، دستگاهها و سازمانهای مختلف به چکار ما میآید وقتی این همه کودک آزار میبینند؟ این دفاتر چه کاری انجام میدهند؟ پس این همه آسیب چطور از هر جا مثل قارچ سر در میآورند؟ نکته دیگر که خیلی مهم است موضوع صدا و سیما است. صدا و سیما در فرهنگ سازی و نقش بسیار زیادی دارد. چرا صدا و سیما به بچهها حقوقشان را آموزش نمیدهد؟ چرا آموزش نمیدهد که هر وقت و هر جا که مورد آزار و اذیت قرار گرفتی و نتوانستی به کسی بگویی شماره اورژانس اجتماعی را بگیر و آن جا مطرح کن؟ چرا یک بچه وقتی در شرایط مخاطره آمیز قرار میگیرد و شماره اورژانس اجتماعی را میگیرد باید یک ساعت پشت خط معطل باشد؟ بچه ۵ ساله چه میفهمد داخلی چه کسی را بگیرد؟ اورژانس اجتماعی باید بهگونهای باشد که تا بچهای با آن تماس میگیرد سریعا شخصی آن طرف خط نجاتدهنده باشد و به او کمک کند. صدا و سیما خیلی میتواند آموزشدهنده باشد به مردم که در مقابل کودکآزاری بیتفاوت نباشند. ما بارها با چندین برنامهساز صحبت کردهایم که در مورد این که در مقابل کودک آزاری بی تفاوت نباشیم برنامه بسازید و تاکنون همه گفته اند بودجه نداریم و خط قرمز ما محسوب میشود در صورتی که در آئیننامه ساماندهی کودکان کار و خیابان که درصد زیادی از بچههای بد سرپرست را تشکیل میدهند ذکر شده است که صدا و سیما وظیفه فرهنگسازی دارد! در لایحه حمایت از کودکان و نوجوانان ذکر شده که صدا و سیما وظیفه فرهنگسازی و آگاهسازی عمومی را برعهده دارد اما مدیران میانی سازمان چون وظایف خودشان را نمیشناسند ممانعت میکنند و برنامه سازها هم که هیچی از این موضوع نمیدانند و مدیران اصلی هم که ظاهرا کارهای مهم تری دارند و کودکان همچنان قربانی میشوند!