
روشنایی دست چپ تاریکیست و تاریکی دست راست روشنایی
دست چپ تاریکی | اورسلا لو گویین
برای ما علمیتخیلینخواندهها، همیشه یک تصویر کلیشهای ایزاک آسیموفی از جهان این ژانر وجود دارد. دستکم برای من که اینطور بود. تا همین یکی دوسال پیش که بالاخره این تعصب و مرزبندی ژانری را شکستم و برچسب «ژانر» برایم دیگر مساوی «نه من اهلش نیستم» نبود. حالا وقتی در توضیح کارهای یک نویسنده علاوه بر دغدغهمندیاش نسبت به جنسیت، سکسوالیته، سیاست و مردمشناسی، علمیتخیلی بودن هم میآید، کنجکاویام یبشتر قلقلک میشود. یکی از نویسندههایی که همهی اینها را کنار هم میگذارد اورسلا لو گویین است.
لو گویین امسال در ۸۸ سالگی درگذشت و همین موج توجهی ناگهانی را متوجه او و کتابهایش کرد. خیلیوقت بود که دلم میخواست سراغ فمینیستهای علمیتخیلی بروم. کسانی مثل جوانا راس و اکتاویا باتلر و لوگویین اما مدام عقبش میانداختم. دست آخر مرگ لوگویین باعث شد خواندن «دست چپ تاریکی»اش را بالاخره شروع کنم.
«دست چپ تاریکی» برایم تجسم «همهی آنچه میخواستید اما در داستانها پیدا نمیکردید» شد. بهمان یاد میدهد که چطور صرف تخیل میتواند یکجور مقاومت باشد. داستان تخیلی خواندن آنطور که همیشه برچسب میخورد چندان هم به معنای «فرار از واقعیت موجود» نیست. قدرت تخیل جهانی تازه درواقع قدرت تصور کردن امکان تغییر است. رمان سال ۱۹۶۹ نوشته شده، و در سیارهای میگذرد که توش جنسیت بیمعناست و آدمها تنها وقت جفتگیری یکی از جنسبتها را به خودشان میگیرند. لو گویین وادارمان میکند که تصور کنیم جامعهای که دوگانهی مرد و زن در آن حکمفرما نیست چه شکلی میشود. البته که ما این جهان را از چشم «مرد»ی عادی میبیینم که از آن سوی ستارهها به این سیارهی همیشه زمستانی آمده تا ساکنینش را با سیارههای همپیمان آشنا کند. از دیگر جذابیتهای کتاب برای من این بود علاوه بر درونمایههایی همچون سیاست، جامعه و محیط زیست، عشق هم جای مختص به خودش را در رمان دارد، آن هم عشقی بیجنسیت.
راستی از آنجا که توی جهان داستانی لوگویین همیشه زمستان است، شخصیتها معمولا آبجوی داغ میخورند، دستور آماده کردنش اینجا آمده:
کتاب را میتوانید از روی سایت میدان دانلود کنید
نسخه پیدیاف