پروفسور؛ لقبی ناشفاف که اعتبار میآورد
وقتی واژه پروفسور را میشنوید چه تصویری در ذهن شما نقش میبندد؟ سعی کنید نخستین تصویر شکلگرفته در ذهن خود را مرور کنید. وقتی نام استاد را میشنوید چه تصویری نخستینبار در ذهن شما ایجاد میشود؟ بین این دو تصویر آیا تفاوتی وجود دارد؟
این تصویر متفاوت ریشه و بنیاد اصلی اختلافی است که در چند ماه گذشته بار دیگر در فضای رسانههای کشور مطرح شده است. چرا باید گاهی اوقات برخی از دانشمندان را با لقب پروفسور خطاب کنیم و برخی دیگر را با لقب استاد یا دکتر؟ آیا اصولا در ساختار علمی ایران استفاده از لفظ پروفسور معنیدار است؟ طبیعی است برخی از این ترجیحِ واژگانی به این مسئله برمیگردد که رسانهای که از آن استفاده میکند، قصد دارد موضوع و سوژه خود، یا جایگاه خود را مهم جلوه دهد. یکی از ابزارهای این کار استفاده از زبان غیردقیقی است که در ذهن مخاطب معنی دیگری را ایجاد میکند. برای مثال، به واژه پروفسور برگردیم. پروفسور در زبان علمی امروز ایران وجود ندارد. زمانی که در ایران عمدتا زبان فرانسه در نقش زبان دوم مرجعیت داشت، واژه پروفسور که به معنی معلم است و میتواند برای معلم مدرسه ابتدایی گرفته تا هر رده دیگری استفاده شود، وارد فرهنگ فارسی شد.
پروفسور در زبان علمی امروز ایران وجود ندارد. زمانی که در ایران عمدتا زبان فرانسه در نقش زبان دوم مرجعیت داشت، واژه پروفسور که به معنی معلم است و میتواند برای معلم مدرسه ابتدایی گرفته تا هر رده دیگری استفاده شود، وارد فرهنگ فارسی شد.شرایط اجتماعی و سیاسی آن دوران باعث شد تا تصویر متفاوتی از کسانی که لقب پروفسور را در اختیار داشتند، شکل بگیرد. افرادی با لباسهای غربی و ظاهری مدرن، با عینکهای گرد و عمدتا خارجی که در نقش اساتید میهمان به ایران میآمدند. این تصویر برای ایران دوره قاجار نشان بارزی از تفاوت طبقاتی بود که میان نخبگان علمی و عامه مردم وجود داشت. بهخصوص اینکه بسیاری از روشنفکران و نخبگان ایرانی نیز بهسرعت به آن ظاهر تازه آراسته شدند. این شاید آغاز آشنایی ما با واژه پروفسور بود. این نکته مهمی است که تاریخ یک واژه را مرور کنیم؛ ریشهیابی و مرور واژگان و تحول تاریخی آنها به قول «ریموند ویلیامز»، باعث میشود تا معنی و پیامی را که واژهها امروز بر خود دارند، با دقت بیشتری درک کنیم. واژهها که یکی از ابزارهای اصلی انتقال پیام هستند، در فضای خلأ به وجود نمیآیند و شکل نمیگیرند و در شرایط خلأ نیز باقی نمیمانند؛ آنها در طول زمان تغییر میکنند و هویت تازه و معنای تازهای میگیرند.
هریک از این واژهها در زمانهای مختلف نهتنها ممکن است مفاهیمی گوناگون را منتقل کنند که ساختار رمزنگاری/رمزگشایی متفاوتی را ایجاد میکنند. ایده «استوارت هال» این است که در انتقال پیام، فراتر از متن پیام، آنچه مهم است این است که میان ساختار و سامانه رمزنگاری یا کُدینگ پیام و ساختاری که مخاطب آن پیام را رمزگشایی (دیکُد) میکند، تقارن وجود داشته باشد. هرچقدر میان این دو ساختار تقارن بیشتری باشد شانس بیشتری وجود دارد که پیام بهطور درستتری منتقل شود. اصولا همین تفاوت در ساختار رمزنگاری و رمزگشایی است که -بهویژه در فضای روزنامهنگاری علم- در قالب مفهوم ترجمه از زبان متخصصان به زبان مخاطب خود را نشان میدهد.
دانشمند و مخاطب هر دو در ظاهر به یک زبان (فارسی، انگلیسی، فرانسه و…) صحبت میکنند، اما ساختاری که برای معنیبخشی به واژهها استفاده میکنند و درنهایت ساختار رمزنگاری پیام آنها متفاوت است و وظیفه روزنامهنگار علم است که سعی کند این پیام را در ساختاری دیگر که نزدیکتر و متقارنتر با ساختار رمزگشایی مخاطب است، قالببندی مجدد یا ترجمه کند.
بیایید به پروفسور بازگردیم. این واژه در ابتدای ورود به فرهنگ ایران برای خود کلاس و طبقهای ایجاد کرد و بذر برداشتی متفاوت از معنی مربی یا معلم را در ذهن مخاطب نشاند که تا امروز به حیات خود ادامه میدهد. این معنی در سالهای بعد و در ترکیب با فرهنگ عامه برجستهتر شد. ما وقتی میخواستیم کسانی را در جایگاه علمی بسیار شاخص و برجسته معرفی کنیم، بهجای واژه دکتر یا استاد از واژه پروفسور برای آنها استفاده میکردیم. دکتر حسابی برای ما به پروفسور حسابی بدل شد، دکتر جوان را پروفسور جوان خطاب کردیم و احساس کردیم اگر دکتر سمیعی را بهعنوانی کمتر از پروفسور خطاب کنیم به او توهین کردهایم. در ساختار علمی و پژوهشی کشور ما اما پروفسور جایگاهی ندارد. ما در فارسی واژههای معادلی مانند استاد، استادیار، دانشیار و مربی را برای ردههای مختلف جایگاه نظام آموزش عالی داریم. البته که وقتی این جایگاهها به انگلیسی ترجمه میشوند معادل انگلیسی آنها، یعنی پروفسور و مشتقات آن، مورد استفاده قرار میگیرد. اما نکته مهم این است که این القاب به جایگاه علمی صرف افراد اشاره ندارد؛ جایگاه استاد، دانشیار، استادیار و امثال آن ترکیبی از موقعیت علمی و ردهبندی اداری نظام آموزش عالی است؛ بهعبارت دیگر، شما نمیتوانید در فضای خلأ استاد باشید. شما مطابق قرارداد و ردهبندی شغلی که دارید، استاد، دانشیار، استادیار، مربی، دستیار یا پژوهشگر فلان دانشگاه و فلان مؤسسه پژوهشی هستید. این جایگاه مانند ردهبندی مشاغل دیگر نهتنها به پیشنیاز علمی که به سابقه نشر، سابقه تدریس، نوع قرارداد و میزان حقوق شما اشاره دارد.
بنابراین بهطورخلاصه حتی با فرض اینکه بخواهیم واژه پروفسور را به جای استاد به کار ببریم، این کار نمیتواند در خلأ صورت بگیرد. همانطور که نمیتوانیم بگوییم خانم فلان، مدیرعاملاند و باید بگوییم خانم فلان، مدیرعامل شرکت بهمان هستند، نمیتوانیم بگوییم آقا یا خانم ایکس استادند، بلکه باید بگوییم استاد کجا هستند. اما آیا استفاده از واژه پروفسور بهجای استاد فقط استفاده از واژه انگلیسی بهجای معادل فارسی است؟ نه! بهویژه برای مروج و روزنامهنگار علم این جابهجایی استفادهای خطرناک و برای مخاطب گمراهکننده است. پروفسور، همانطورکه پیشتر اشاره شد، بار فرهنگی و تاریخی متفاوتی دارد که ساختار رمزگشایی جداگانهای را در ذهن مخاطب فعال میکند و باعث میشود تا او پیام را در ساختاری دیگر دریافت کند. بهاینترتیب، ما بار ارزشی متفاوت و غیرضروریای را به شخص وارد میکنیم و جایگاه او را در مقام کارشناس در یک رشته خاص، به حکیم و فرزانه مدرن ارتقا میدهیم. این دقیقا برخلاف کاری است که مروج و ژورنالیسم علم باید انجام دهد؛ اینکه ما بهجای نزدیکترکردن فضای ذهنی، زبان و ساختار رمزنگاری/رمزگشایی منبع و مخاطب به عمد و بدون هر دلیلی این دو فضا را نامتقارنتر کنیم. گاهی هدف ما بهره شخصی است و شاید میخواهیم رسانه خود را مهمتر جلوه بدهیم. بههرحال چه کسی بدش میآید به جای مصاحبه با دکتر الف با پروفسور الف مصاحبه کرده باشد. گاهی میخواهیم نوعی به منبع مورد نظر خود ابراز ارادت کنیم و فکر میکنیم با چنین رفتاری او را بزرگ داشتهایم.
واقعیت این است که استاد دانشگاه و پژوهشگاه، متخصصان علم و فناوری و اندیشه اگر در کار خود متخصص باشند، نیازی به این بزرگداشتهای جعلی ندارند. شاید بزرگترین خدمت به آنها این باشد که پیام آنها را درست درک و منتقل کنیم، با دقت بر روند کار آنها نظارت کرده و سعی کنیم چالشهای پیشروی فضای مطالعات را از پیش پای آنها برداریم.
*توضیح: تیتر این مطلب در روزنامه شرق «دانشمندان به القاب اضافی بیمعنی نیاز ندارند» اما میدان از تیتری که مطلب با آن در وبلاگ شخصی نویسنده بازنشر شده است استفاده کرده است.