skip to Main Content
محکومیم به حاشیه‌نشینی
جامعه

حد فاصل جاده ورامین تا قرچک به مکانی برای سکونت حاشیه‌نشین‌ها تبدیل شده

محکومیم به حاشیه‌نشینی

زن تعریف می‌کند که چطور از محل زندگی خود؛ جایی درست نزدیک نقطه صفر مرزی در استان سیستان بلوچستان به تهران آمده‌اند تا هم برای درمان یکی از نوه‌ها به بیمارستان‌های تهران نزدیک باشند و هم درآمدی برای گذران زندگی داشته باشند؛زن پشت درهای بیمارستان‌های مجهز تهران ماند، کاری برای همسرش پیدا نشد، ماندند و حاشیه‌نشین شدند.

با یک روسری سبز موهای یکدست سفیدش را پوشانده؛ با فشار می‌سابد تا چرک از لباس کم شود، در کنارش یک گودال پر از آب گل‌آلود است، بیشتر می‌سابد و در آخر با همان آب؛ لباس را آب می‌کشد. در دنیای او جریان پیدا می‌کنم؛ می‌خواند و با فشار می‌سابد. در این بین گاهی نگاهش را به نگاهم گره می‌زند و دوباره مشغول شستن می‌شود. جهان اطرافم بی‌حرکت شده و به او خیره مانده‌ام. بیشتر از هفتاد سال سن دارد و دختر بزرگش بعد از فوت خواهر کوچکتر به خاطر نوعی بیماری که پیرزن نامش را به درستی نمی‌داند، او را به مقصد حاشیه شهری صنعتی ترک کرده‌ است، اما پیرزن می‌داند «دوری از درمانگاه موجب مرگ دخترک شده‌»، داستان تکراری زن تنها در روستای دور افتاده در استان فارس. زنی که چون دیگر مردم روزگاری در بهار زندگی بود و امروز فراموش شده.

جاذبه رفاه شهرنشینی، بی‌آبی و فقر خانواده آنها را به سوی قطب‌های صنعتی و بازارهای کار کشانده است؛ کسانی که در شهرهای بزرگ هم جایی برای سکونت ندارند، در حاشیه شهرها ساکن می‌شوند و می‌کوشند خود را به اقتصاد پررونق شهر تحمیل کنند. آنها چاره‌ای جز حاشیه‌نشینی یا سکونت در بافت‌های فرسوده و غیررسمی شهرهای بزرگ ندارند، مناطقی که نه آب شرب مناسبی دارد؛ نه گاز و علاوه بر آن سیستم درمانی‌شان به شدت ضعیف است.

جاذبه رفاه شهرنشینی، بی‌آبی و فقر خانواده آنها را به سوی قطب‌های صنعتی و بازارهای کار کشانده است؛ کسانی که در شهرهای بزرگ هم جایی برای سکونت ندارند، در حاشیه شهرها ساکن می‌شوند و می‌کوشند خود را به اقتصاد پررونق شهر تحمیل کنند

روستاییان این سرزمین سال‌هاست فرزندان خود را به حومه شهر می‌فرستند یا به اجبار زادگاه را ترک کرده‌ و فرزندانشان را به تنهایی می‌سپارند. صدای پیرمرد تکیه به عصا داده در سر می‌خواند: «مزرعه‌ام دیگه آب نداره. یه موقعی با کشاورزی و دامداری سرم گرم بود. حالا فقط خشکی و بی‌آبیه. ولی یادم میاد که یه روزایی اینجا پر از آب بود. بچه‌هامو فرستادم حومه شهر. با زنم تنها زندگی می کنیم. زندگی جوریه که وقت نمی‌کنن بهم سر بزنن.»

کشاورز دیروز؛ حاشیه‌نشین امروز

حد فاصل جاده ورامین تا قرچک به مکانی برای سکونت غیررسمی حاشیه‌نشین‌ها تبدیل شده است. از مهاجرهای کشورهای افغانستان و پاکستان تا ایرانی در این نقاط زندگی می‌کنند؛ در کنار مزارع، در اتاق‌های کمتر از ۳۰ متر آجری، بدون برق و گاز؛ اگر خوش شانس باشند آب در اختیار دارند که به گفته ساکنین به دلیل شوری قابل خوردن نیست.

«به سختی زندگی می‌کنیم، زمستونای سختی داریم، آب و گاز نداریم؛ فصل سرما که میشه مردم قندیل می‌بندن، شبا سرد میشه حتی تابستونا.» این صبحت‌های زنی از ساکنان این منطقه است، لباس او پر از رنگ‌های زنده است، کنار یک اتاق کوچک آجری نشسته است و همینطور که به دوربین نگاه می‌کند، سعی در آرام کردن بچه‌ها دارد که از ورود یک غریبه به خانه بی‌حصار آنها هیجان زده‌اند.

همچنین بخوانید:  بررسی عوامل مهاجرت افغانستانی‌ها به اروپا در دانشگاه تهران

«با کیسه دور اتاق رو پوشونده بودیم؛ اما شهرداری اومد و خرابش کرد، دیوار بتنی که نبود چند تیکه کیسه بود.» اتاق آجری بیشتر از بیست متر فضا ندارد. «دوازده نفریم.» همینطور حرف می‌زند و حساب می‌کنم که این تعداد «انسان» چطور در یک اتاق بیست متری شب را به صبح می‌رسانند.

زن تعریف می‌کند که چطور از محل زندگی خود؛ جایی درست نزدیک نقطه صفر مرزی در استان سیستان بلوچستان به تهران آمده‌اند تا هم برای درمان یکی از نوه‌ها به بیمارستان‌های تهران نزدیک باشند و هم درآمدی برای گذران زندگی داشته باشند؛ چراکه هامون نه آبی برای کشاورزی دارد و نه نهاده‌ای برای فعالیت‌های کشاورزی به آنها تعلق می‌گرفت. «نمی‌خواستم بچه‌هام و نوه‌هام گرسنه بمونن، یا بمیرن.» زن پشت درهای بیمارستان‌های مجهز تهران ماند، کاری برای همسرش پیدا نشد تا خانه‌ای اجاره کنند، راهی برای بازگشت نبود، ماندند و حاشیه‌نشین شدند؛ حالا هم اگر کاری در مزارع اطراف باشد؛ درآمدی روزانه دارند.

در میان وسایل اتاق آجری می‌توان ردپای سازمان‌های خیریه “مردم‌نهاد” را مشاهده کرد، رخت‌خواب‌های تلمبار شده در کنار دبه‌های آب نیمه‌پر. کف اتاق را با کیسه پوشانده‌اند. درست در کنار زنی که مشغول سوزن‌دوزی‌ست و فقط تا زمانی که هوا روشن است فرصتِ کار دارد؛ دخترکی برادرش را محکم در آغوش گرفته. دلال‌ها خانه را پیدا کرده‌اند کارهای زیبای سوزن‌دوزی شده را به قیمت‌های پایین خریداری می‌کنند و در عوض در مغازه‌های پرزرق و برق شهرهای بزرگ به قیمت‌هایی گزاف می‌فروشند. «۱۰ سالمه»،مدرسه میری؟ « نه باید کمک کنم، مدرسه از ما فاصله داره.» « بقیه بچه‌ها هم مدرسه نمیرن؟» می‌خندد و می‌گوید: «آب میخوری؟»

خانه‌های محل سکونت حاشیه‌نشین‌ها فقط اسم خانه دارند و از کمترین امکانات رفاهی برخوردار نیستند؛ رشد حاشیه‌نشینی بارزترین نشانه رشد فقر در جوامع است که هرچه گسترده می‌شود، زنگ خطر فقر و جرایم و آسیب‌های اجتماعی ناشی از آن هم در جامعه بیشتر طنین‌انداز می‌شود.

خانه‌های محل سکونت حاشیه‌نشین‌ها فقط اسم خانه دارند و از کمترین امکانات رفاهی برخوردار نیستند؛ رشد حاشیه‌نشینی بارزترین نشانه رشد فقر در جوامع است که هرچه گسترده می‌شود، زنگ خطر فقر و جرایم و آسیب‌های اجتماعی ناشی از آن هم در جامعه بیشتر طنین‌انداز می‌شود.

یازده میلیون نفر در حواشی مرزهای شهر تهران هستند که ۸ میلیون نفرشان بد مسکن هستند. بد مسکن‌ها لزوما خارج از مرزهای شهر نیستند ولی به لحاظ کیفیت پایین بنا و خدمات زیرساختی شهری از استانداردها فاصله دارند. مردی که در نزدیکی یکی از همین خانه‌ها؛ سنگفروشی دارد، تاکید می‌کند که در خیابان زندان قرچک سکونتگاه‌های غیررسمی و حاشیه‌نشینی به شکل انبوه وجود دارد. محله‌هایی فقیرنشین که مشکلات اقتصادی و اجتماعی به وضوح در کوچه‌هایشان قابل رویت است.

اتاق ۳۰ متری با اجاره ۲۰۰ هزار تومانی

کوچه‌های باریک و ساکت را صدای عبور وانت‌هایی می‌شکند که با سرعت زیاد؛ فاضلاب داخل جوی‌ها را به اطرف پخش می‌کنند و فضا بیشتر از قبل آغشته به بوی آزاردهنده فاضلاب می‌شود.

همچنین بخوانید:  فوتبال و موضوع تردد و اقامت مهاجران در ایران

«برات عادی میشه، بذار یه کم بگذره.» پسری نوجوان گوینده این جملات است که کتاب در بغل دارد. «مددکار زیاد میاد اینجا؛ اما خب خیلی هم فایده نداره، یه دو روز غذا میرسه بعد میره تا ماهه بعد، اینجا خیلیا بیشتر موقع‌ها گرسنه میمونن.» «مددکارنیستم، خبرنگارم.» «آها اومدی مارو سوژه کنی، ببین هرچی بیشتر بری جلو وضعیت بدتر میشه، این سیم‌ها رو میبینی که از در و دیوار رد شده؟ هرچی بری جلوتر بدتر میشه، برق نداریم، آب شوره، اینارم بنویس؛ اما مراقب باش خیلی امن نیست.»

«دخترها که بالغ می‌شن هیچ امکاناتی ندارن، عروس خودم بچه‌دار نمیشه، میگن بخاطر عفونت بوده، اینو یه مددکار کمک کرده تا بفهمیم.»

یک زن کیف مدرسه‌ای کوچک در دست دارد و به ما نزدیک می‌شود، پشت سرش پسری حدودا ۷،۸ ساله یکجا بند نمی‌شود. زن به دوربین نگاه می‌کند و با اشاره می‌خواهد همراهش بروم تا خانه‌ها را نشانم بدهد. «یه اتاق ۳۰ متری داریم که با دو تا بچه و شوهرم با هم زندگی می‌کنیم، ماهی دویست هزار تومن هم اجاره میدیم، خیلی از بچه‌ها مدرسه نمی‌رن انگار تقدیرشون اینه؛ همینجا به دنیا بیان همین جا هم بمونن بدون اینکه بفهمن بیرون از این منطقه بعضیا چه‌جوری زندگی می‌کنن.» زن تاکید می‌کند که موسسات خیریه مردمی به این منطقه رفت و آمد دارند؛ اما از کمک‌های دولتی‌ها خبری نیست. او از وضعیت بهداشتی و آب شرب گله دارد و آدرس منطقه‌ای را می‌دهد که فاصله ۱۰ دقیقه‌ای با این منطقه دارد که در آنجا زنان بالغ قادر به تهیه حداقل نیازهای بهداشتی نیستند و با مشکلات و بیماری‌های زنانه و عفونت مواجه هستند. «براشون کاری کنید، از جاده اصلی خیلی دورن و احتیاج به کمک دارن.»

یک لیتر آب ۶۰۰ تومان

زن آدرس دقیق را می‌دهد، خانه‌ها همانطور است که توصیف کرده؛ کاهگلی، قدیمی با درهایی که قدیمی نیست و شکل ناهماهنگی به منطقه داده است؛ حدود ۲۰ خانوار در این محله زندگی می‌کنند. در یکی از خانه‌ها باز می‌شود، فضای حیاط پر از مگس و حشرات است. مردی حدودا ۶۰ ساله است که با همسر و پسرش در خانه زندگی می‌کنند، خانه‌ای که برق آن در بیشتر ساعت‌های روز قطع است، گاز ندارد. آنها برای هر لیتر آب باید ۶۰۰ تومان پرداخت کنند؛ چراکه آب قابلیت مصرف خوراکی ندارد و همچون دیگر نقاط این منطقه شور است.

«دخترها که بالغ می‌شن هیچ امکاناتی ندارن، عروس خودم بچه‌دار نمیشه، میگن بخاطر عفونت بوده، اینو یه مددکار کمک کرده تا بفهمیم.» علاوه بر مشکلات جسمی زنان و دختران و عفونت‌هایی که به دلیل نبود بهداشت در این مناطق به وجودآمده است؛ بچه‌ها اینجا تغذیه مناسبی هم ندارند، خیلی شانس بیاورند شب‌ها گرسنه نمی‌خوابند. بچه‌ها مدرسه نمیرن؟ْ «بعضی وقتا پول واسه آب نداریم، بچه‌ها برن مدرسه!»

0 نظر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back To Top
🌗