کابینه تازه آمریکا، کابینه ژنرالها و میلیاردرها
میتوان تصور کرد که اعضای کابینه دونالد ترامپ بازیگران نمایشی روحوضی باشند از نویسندهای چپ که در آن نظامیان و میلیاردرها قدرت را تصرف کردهاند. مارکس واقعاً حق داشت: دوران بورژوایی را خطر مرگ تهدید میکند.
میتوان تصور کرد که کابینه دونالد ترامپ بازیگران نمایشی روحوضی باشند از نویسندهای چپ که در آن نظامیان و میلیاردرها قدرت را تصرف کردهاند. مارکس واقعاً حق داشت: دوران بورژوایی را خطر مرگ تهدید میکند.
دونالد ترامپ هنوز رئیس جمهور نیست، اما ثابت کرد که همه منتقدانش برخطا بودند: این مرد به آن مصیبتباریی که اینها هراسش را داشتهاند، نیست؛ از آن مصیبتبارتر است. کابینه او، تا آنجا که تاکنون میشناسیم، کابوس جانگرفته آموزگار چپگرای درس علوم اجتماعی است: همه پیشداوریهای مربوط به «سرمایهداری انحصاری دولتی» و «مجتمعهای نظامی ـ صنعتی» حقیقت یافتهاند. نظامیان و میلیاردرها قدرت را در قلب جهان غرب تصرف کردهاند.
پس، بهراستی، مارکس و انگلس حق داشتند: «بورژوازی نه تنها جوشنگر سلاحهایی است که مرگش را به همراه میآورند، بلکه آفریننده مردانی است که این سلاحها را در دست میگیرند و به کار میبندند. منظور مارکس البته از این جمله، کارگران بود. کابینه آتی آمریکا، پیشبینیِ پیشگویانه «مانیفست کمونیست» را تأیید میکند، البته بازیگران نقشهای اصلیاش، کسان دیگریاند. نتیجه اما، همان است: دوران بورژوایی به پایان خویش میرسد.
ترامپ رئیس جمهور مبالغهآمیزترین صفتهاست. اعضای کابینهاش میتوانند ثروتمندترین کابینه در تاریخ معاصر آمریکا باشند. تنها همین چند نفری که میشناسیم بیش از ۱۸ میلیارد دلار ثروت دارند. این از پنجاه برابر ثروت اعضای کابینه جورج دبلیو بوش هم بیشتر است؛ و آنطور که میدانیم کابینه او، کابینه گرسنگان و قحطیزدگان نبود.
اینها کسانی هستند که از این پس مهار و فرمان تاریخ «جهان غرب» در دستان آنهاست:
رکس تیلرسون (Rex Tillerson)، وزیر خارجه: تاکنون رئیس کمپانی عظیم اکسون موبیل (ExxonMobil)، که بنا به گواهی کمیته نظارت بر سهام، صاحب بیشتر از ۲۴۰ میلیون دلار سهام این شرکت است و یکی از مدیرانی است که بالاترین حقوقها را دریافت میکنند.
ویلبار راس (Wilbur Ross)، وزیر بازرگانی: کسی که ثروتش را با تکهتکه کردن و فروش شرکتهای ورشکسته انبار کرده است.
استیون مانیوچین (Steven Mnuchin)، وزیر دارایی: کسی که با سرمایهگذاری در گلدمن ساکس به مال و منالی رسید و در جریان بحران مالی، یک مؤسسه اعتباری ورشکسته را خرید، کارکنانش را اخراج کرد و از این راه ثروت باز هم ثروت بیشتری اندوخت.
اندرو پازدر (Andrew Puzder)، وزیر کار: کسی که از مخالفان بالا بردن حداقل دستمزد است و معتقد است که نباید شرکتها را مجبور کرد اضافهکار کارگرانشان را پرداخت کنند.
تام پرایس (Tom Price)، وزیر بهداشت: یک جراح متمول که اولین وظیفهاش را برچیدن بساط اصلاحات اوباما در بیمه درمانی میداند.
بعد نوبت ژنرالها و ستارهبهدوشهاست: تاکنون میدانیم که دست کم پنج تن از آنها در کابینه آتی عضوند. سیا، پنتاگون، دفاع ملی، وزارت کشور و بسیاری پستهای مشورتی دیگر را نظامیان بهدست میگیرند.
اگر بهجای آمریکای شمالی، در آمریکای جنوبی بودیم، میشد اسم این کابینه را خونتای نظامی گذاشت. به گفته روزنامه «سایت»، از زمان جورج واشینگتن تاکنون، نظامیان در آمریکا چنین قدرتی نداشتند.
بهترین چیزی که درباره تصمیمات ترامپ در انتخاب افراد برای این مناصب میتوان گفت این است:
اینها کسانیاند که از اینکه رک و پوستکنده حرفشان را به رئیسشان بزنند، ترسی ندارند. البته چنین تصمیماتی از مردی که تاکنون تنها خودشیفتگیاش را میشناختیم، غیرمترقبه است. آدمهای ترامپ ثروتمند و مستقلاند و میدانند چهطور با قدرت رفتار کنند. شکی نیست.
اما آیا به حال مردم هم مفیدند؟ آنها چطور میتوانند وظیفه دولت را به عهده بگیرند؟ وظیفهای که به گفته جان مینارد کینز، عبارت از «اتخاذ تصمیماتی است که هیچکس قادر به اتخاذشان نیست، اگر دولت آنها را به عهده نگیرد.»
شرکتهای عظیم در دولت نفوذ میکنند و با آن درمیآمیزند
بد نیست دوباره نگاهی بیندازیم به نظریه لنین درباره سرمایهداری انحصاری دولتی. زمان آن رسیده است که کتابهای قدیمی را دوباره از قفسهها بیرون بیاوریم: شرکتهای عظیم نخست بنگاههای کوچک و متوسط را کنار میزنند و سپس تسلط بر بازارهای آنها را در دستان اندک کسانی متمرکز میکنند.
بعد از بازارها، نوبت دولت است: این شرکتهای عظیم در دولت نفوذ میکنند و سرانجام با آن یکپارچه میشوند. در حوزه دیجیتالی کردن روندها، این جریان، پیشرفت بهمراتب بیشتری دارد: شرکتهای عظیم صاحب شبکههای اینترنت در «سیلیکون وَلی» مدتهاست که با بوروکراسی دستگاههای امنیتی آمریکا بههم آمیخته و مجتمعهای دیجیتال ـ دولتی واحدی را ساختهاند که نه قانونی را به رسمیت میشناسند و نه حد ومرزی را میپذیرند.
گویی ترامپ میخواهد تِز قدیمی کمونیسم را تأیید کند که قدرت دولتی مدرن تنها جمع کارگزارانی است «که مسئول رتق و فتق امور مشترک کل طبقه بورژوازیاند.»
طبقه کارگر راه را برای فاشیستهای جدید هموار میکند
پس، «مانیفست کمونیست» را از قفسهها بیرون بیاوریم و بخوانیم. در این کتاب همه چیز درباره نیروی انقلابی بورژوازی نوشته شده است؛ نیرویی که با آن نخست فئودالیسم را از صحنه تاریخ روفته است و با آن، سرانجام خود را نابود خواهد کرد.
اما ـ و این خطای مارکسیستها باقی میماند که ـ طبقه کارگر نه بهمثابه سوژه انقلابی، بلکه به مثابه گله رأیدهندگان درصحنه حاضر است. آنها راه فاشیستهای جدید از قماش ترامپ، پوتین و اردوغان را به سوی قدرت هموار میکنند. پارادکس قضیه در اینجاست: وظیفه چپ معاصر این شده که جامعه بورژوایی را از چنگال خودِ این جامعه برهاند.
وقت آن است که در اندیشه استراتژِیهای دفاعی باشیم.
نویسنده این یادداشت، یکی از روزنامهنگاران چپ ـ لیبرال آلمانی است که ستون ثابتی در وبسایت نشریه هفتگی «اشپیگل» چاپ آلمان دارد. عنوان دایمی ستون او، این است: «آنگاه که درمانده بر سر دوراهی ایستادهایم و نمیدانیم از کدام راه برویم، همیشه راه چپ را انتخاب کنیم» ( Im Zweifel links – ترجمه تحت اللفظی این عنوان، چنین است: «بههنگام تردید، چپ») گزینش این نوشته کوتاه علاوه بر اهمیت موضوع، طنز باریکبینانه آن است.
منبع یادداشت:
Jakob Augstein: Neue US-Regierung: Militärs und Milliardäre