الفبای فقر در مناطق مرزی
میزان محرومیت و فقر در مناطق دورافتاده کشور مانند خراسان جنوبی، فراتر از اعدادی است که به صورت آمار داده میشوند. چرا بیشتر مردم خراسان جنوبی با وجود منابع معدنی ارزشمند و نیز مجاورت با یکی از ثروتمندترین نهادهای موقوفه جهان اسلام در فقر زندگی میکنند؟
تک تک آدمهایی که این روزها زندگیشان کردم با خطی به هم وصل میشوند. برخی فراموش شده و عدهای دیگر تنها در سکوت ادامه میدهند, مردم مزارع خشک شده، مردم بیبرق که با نزدیکترین درمانگاه چندین کیلومتر فاصله دارند، مردم خراسان جنوبی در جوار استانی با بزرگترین نهاد موقوفاتی جهان اسلام که شاید مهمترین دغدغهاش ممانعت از برگزاری کنسرت است.
یک سال و نیم از شروع تهیه گزارش از مناطق محروم ایران میگذرد؛ از داستان زندگی مردم دروازه غار، پاسگاه نعمت آباد و خاک سفید تهران، سیستان و بلوچستان، ایلام و خوزستان و حال نوبت به نقطهای از کشور میرسد که شرایط اقلیمی منحصر بهفردی دارد؛ خراسان جنوبی که رتبه اول تولید محصولات باغی زرشک و عناب و رتبه دوم تولید زعفران را دارد؛ همچنین انار، پسته، بادام، سیب، گلابی، به، گیلاس، آلبالو، زردآلو، هلو، خرما، توت، شاتوت، گردو، انجیر و سنجد نیز در این استان تولید میشود ودر بخش محصولات زراعی، مردم این منطقه به کشت گندم، جو، پنبه، حبوبات، محصولات جالیزی و گیاهان علوفهای مشغول هستند.
این استان در تولید چغندر قند، رتبه هشتم کشور را به خود اختصاص داده است و مهمتر از همه معدنخیز است؛ که کمترین رشد را در این حوزه داشته است؛ شاید به همین خاطر است هرچه به مرز نزدیک میشوید محرومیت روستاهای آن بیشتر به چشم میآید. روستاهایی که با گذشت ۳۷ سال از انقلاب هنوز هم با تانکر به آنها آبرسانی می شود, گاز ندارند و در برخی نقاط نیز از برق بیبهره هستند. محرومیت در این استان تنها مختص به روستاها نیست و در مرکز استان نیز محلههای فراوانی از کمترین امکانات زندگی بیبهره هستند و اغلب ساکنین آن کارگر معادن و یا باغات هستند که بدلیل حقوق اندکی که دریافت میکنند نیروی کار ارزان و مناسبی برای کارفرماها محسوب میشوند,این مساله زمانی حادتر می شود که ساکنین این استان در مواجهه با یک خبرنگار مشکل اصلی خود را خشکسالی های اخیر و از بین رفتن دامهای خود عنوان میکنند و در جواب این سوال «چه می خورید؟» تنها لبخند میزنند.
بیرجند
میدان ورودی شهر چهره زیبایی ندارد و مردم نسبت به وضعیت اجتماعی این منطقه گلایه دارند؛ شهر دوپاره است, شکاف عجیبی بین دو منطقه اصلی آن وجود دارد, بافت فرسوده شهر که فقیرنشین است و بافت نوساز آن که پیشرفته و زیباست؛ البته بافت جدید فضای کمتری از بیرجند را اشغال کرده است. بازار تاریخی در بافت قدیمی قرار دارد درست میان کوچه پسکوچه هایی باریک با دیوارهای کاهگلی خانههایی که مشکل فاضلاب دارند. اگر چه که تاکید همه دستگاههای اجرایی در بازآفرینی طرحهای فرسوده شهری بوده است؛ اما به گفته استاندار خراسان جنوبی, دستگاههایی مانند میراث فرهنگی و اوقاف در سطح کلان با یکدیگر تضادهای دارند،دعواهایی بر سرزمینهای موقوفه که تمامی ندارد و موجب شده است که بافت فرسوده شهر علاوه بر مشکلات فرسودگی با مشکلات اجتماعی بسیاری نیز دست و پنجه نرم کند.
«نمیشه خرابش کرد، نه اجازه تخریب داده میشه و نه کسی به وضعیت این محلهها رسیدگی میکنه.» بی دل و دماغ است؛ اما نه آنقدر که جواب سوالهایم را ندهد, بیشتر کنجکاو است که بداند تنها در آنجا چه میکنم؟ دولتی هستم یا وابسته به کمیته امداد، بعد به دستهایم زل میزند. خالی بودنش را نمیپسندد. پشت میکند که برود؛ اما اصرار میکنم« فقط چند تا سوال خانوم.»
«خب چی میخوای بدونی؟ این محل قدیمیه به همون اندازه هم بدبخت و بیچاره داره، بیشترشون هم کارگرن، روزمزد، تا حالا شده نگرانی اینو داشته باشی که یه روز کار گیرت نیاد و روزمزدیت بشه صفر؟» سیل سوالاتش تمامی ندارد اما منتظر پاسخ هم نیست؛ فقط دلش میخواهد حرف بزند.
راه میرود و میداند که پشت سرش میروم. به خانه ها اشاره میکند:« خیلی از بچه ها از اینجا رفتن، شبا تو همون معدن یا زمینای کشاورزی میخوابن؛ البته الان مثه قبل نیست. خشکی زده به زمینا میدونی اینو؟» این بار منتظر تایید است و وقتی مطمئن میشود که موافقم آرام میگوید:« زندگی سخت شده. جوونی؛ اما خوب میفهمی.»
امیر علی
همینطور که قدم میزنم ازشوق شنیدن سلام های غریبه در جایی دورتر از خانه لبخند میزنم. قبرستان در نزدیکی مرکز شهر قرار دارد و محله های پرجمعیتی هم در اطراف آن وجود دارد. خانههایی کوچک اما با تعداد بالا، بافت محلهها هم قدیمی و پر از کوچه پسکوچههایی با سراشیبیهای تند است و گرما و سکوت ظهر را صدای بچه هایی که به زور سنشان به هفت میرسد، برهم میزند.
از دور ردیف منظم سنگ قبرها را میبینم که با وسواس خاصی چیده شده است؛ اما بیشتر از آن دو چشم گرد و سیاه توجهم را جلب میکند. آنقدر که میدانم خاطره آن را به شهر بزرگ محل زندگیام خواهم برد. خاطرهای که ممکن است بارها و بارها تکرار شود در چشمان دیگر کودکان، در سرزمین من فقر جغرافیای خاصی ندارد.
«تو تنها اومدی اینجا؟ این همه راهو تنها اومدی؟» لبخند میزنم. به نزدیکترین سنگ قبر تکیه میدهم. امیر علی-پسر کوچکش- پشت یکی از سنگ قبرها پنهان میشود بعد با خجالت سرش را بیرون میآورد. دو چشم گرد و سیاه که به راحتی حواسم را پرت میکند. به امیرعلی زل میزنم. به وسایل بازی او. ترس برم میدارد. سر برمیگردانم، چهره ی همه بچههایی که دیدهام، سیستان و بلوچستان، ایلام، دروازه غار، پاسگاه نعمت آباد، خوزستان و حال در خراسان جنوبی ایستادهام. همه نگاهها را دوره میکنم که به غم نشسته است؛ اما لبها تکان نمیخورد. لام تا کام حرفی نمی زنند.
روی کلمه «کریستال» تاکید خاصی دارد. از اعتیاد پدر امیر علی میگوید. رحیم که زمانی کشاورز بوده است در روستایی حومه شهرستان نهبندان؛ اما خشکسالی امان آنها را میبرد و به حاشیه شهر بیرجند نقل مکان میکنند. با امیر علی و خواهر کوچکترش. کار، گران بود و اعتیاد، ارزان. رحیم دومی را انتخاب میکند؛ حال مادر امیرعلی با دو فرزندش دستفروشی میکند و از اینکه یارانه آنها قطع نشده خوشحال است. البته سوالم در رابطه با اینکه همچنان یارانه دریافت میکنند یا نه، کمی نگرانش میکند. میگوید« مگه چقدی هست؛ البته هزینه بچه هارو تا یه حدی تامین میکنه.»
آب
به ۹۸ روستای بخش مرکزی با تانکر آبرسانی میشود وبه علت عدم برنامهریزی اصولی و درست مسئولان پدیده حاشیه نشینی در این شهرستان رشد قابل توجهی داشته است و هم هنوز برخی از روستاها فاقد آب لوله کشی هستند و بیش از ۵۵ درصد جمعیت بخش مرکزی بیرجند در چهار روستای حاشیه شهر زندگی میکنند؛ همچنین خشکسالی های چندین ساله معیشت مردم روستاهای بخش مرکزی و استان خراسان جنوبی را با مشکلاتی مواجه کرده که این مشکلات مهاجرتها را نیز به دنبال داشته است.مهاجرت هایی که در سایه فقر حتی حق تحصیل را از کودکان گرفته است؛ بیشتر این کودکان تا کلاس ششم درس می خوانند و بعد از آن جذب بازار کار می شوند؛ نیروی کار که اعتراض را بلد نبوده و البته که ارزان هم هستند.
در بین روستاهایی که آب لولهکشی دارند، آب برخی از اذان صبح تا اذان مغرب قطع و فقط در طول شب امکان استفاده از آن وجود دارد. همچنین از سال ۸۶ تاکنون توسعهای برای زیرساختهای مخابراتی در روستاهای شهرستان به خصوص روستاهای حاشیه بیرجند به وجود نیامده است. همه این آمار در کنار رتبه هشتم ذخایر معدنی و ۳۱۸معدن با ۳۸ نوع مواد معدنی از جمله مس، منیزیت، زغال سنگ و آهن سردرگمی عجیبی به دنبال دارد.
محمد
در بخش معدن خراسان جنوبی ۶۸۴۴ نفر مشغول فعالیت هستند اما اکثر شاغلان حوزه معدن استان از وضعیت کاری خود راضی نیستند. شاید مهمترین دلایل آن انحصارطلبی دولت در فعالیتهای معدنی و تاثیر منفی این وضعیت در رشد و توسعه فعالیتهای معدنی کشور است.
«گاهی از گرسنگی حالمون بهم میخوره، اخه کی گفته زندگی همینه؟ برای ما بوده؛ اما نمی خوایم برای بچه هامون هم همین باشه، اون وقت باید چی کار کنیم؟ شما که چارتا کتاب خوندی بگو.» صورت آفتاب سوختهای دارد که باعث میشود چشمانش برق بزند. اول از اینکه تنها به حومه شهر آمدم شاکی شد، اما در عوض به وقت بازگشت کمک کرد یک ماشین با راننده ای مطمئن پیدا کنم و بیشتر از آن جمله«دست مریزاد» آخرش در خاطرم ماند. محمد، کارگر قدیمی یک معدن که از بی عدالتی به تنگ آمد و به خانه بازگشت و حال برای اینکه سرنوشت فرزندانش متفاوت از سرنوشت او باشد به دنبال راه چاره است و آرام زمزمه میکند:«شیش، هفت بار جنس ببرم و بیارم واسه دو سال بارمو بستم، میفهمی که؟» تکان میخورم. میگوید:«ما غیرت داریم.» روز است اما هوا تیره میشود.
الفبای فقر
«قبل از ظهر برو، راه زیادی داری تا همه روستاها، زود برو که به شب نخوری، جاده امن نیست، بعضی روستاها در مسیر جاده اصلی نیستن باید بین فرعیا پیداشون کنی.» همینطور که از راه پرپیچ و خم روستاهای تابع شهرستان نهبندان و سربیشه میگوید، اطمینان میدهد که به غیر از دو روستا که بین کوه واقع شده است، میشود روی آنتندهی موبایل حساب باز کرد و خیلی جدی میگوید:« شاید کمک لازمت شد.» بعد با لحنی که مشخص نیست شوخی است یا جدی میگوید:«البته نگران نباش همین الان که اینجا وایستادی خیلیها از رفتنت به اون مناطق مطلع هستن.»
لیست و نام روستاها را از مرد راهنما میگیرم و فردای همان روز است که خود را در جادهای پرپیچ و خم میبینم که گویی آرام و قرار ندارد و به گفته مرد راننده دو سال است که وضعیت آن کمی بهتر از قبل شده است. جادهای که انتهای آن به روستاهای توتک، ماخونیک، درح، کبات و تیغنو میرسد.
اولین روستا بهت زدهام میکند و خوب میدانم که پس از باز گشت باید زمان زیادی بگذرد تا از سفر نیز بازگردم.