skip to Main Content
آیا پزشک معالج شما باید روشنفکر باشد؟
جامعه

گفتار کوتاهی درباره اعتماد شکسته پزشک و بیمار در ایران و نوشته خانم فرزانه طاهري

آیا پزشک معالج شما باید روشنفکر باشد؟

مژگان قاضی‌راد، استادیار بیماری‌های کودکان و نوزادان در دانشگاه جورج واشنگتن در واشنگتن‌دی‌سی آمریکا در این یادداشت به بهانه یادداشت فرزانه طاهری به مسئله اخلاق پزشکی و بروز بی‌اعتمادی گسترده میان پزشک و بیمار در ایران پرداخته است.

گمان نمی‌کنم هیچ پزشک ایرانی‌ای باشد که مسائل پیرامون مرگ عباس کیارستمی را شنیده و با خود به آنچه در متن جامعه ایرانی و محافل خبری و روزنامه‌ها می‌گذرد فکر نکرده باشد. بارها شده دوستانم از من خواسته‌اند که در‌این‌باره مطلبی بنویسم و من به دلیل مشغله زیاد و مبهم‌بودن کل ماجرا از نوشتن سر باز زده‌ام. اما مطلبی که از خانم فرزانه طاهری همسر زنده‌یاد هوشنگ گلشیری در روزنامه «شرق» به تاریخ ششم شهریورماه ١٣٩۵ چاپ شد و تیتری که یک سایت بر روی نوشته ایشان گذاشت که «چرا پزشکان جزء روشنفکران نیستند؛ مصائب فرزانه طاهری در از‌دست‌دادن گلشیری»؛ مرا بر آن داشت که این یادداشت را بنویسم.
من، نویسنده و پزشک، فارغ‌التحصیل از دانشکده پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران هستم و تخصص کودکان و فوق‌تخصص‌ آی‌سی‌یو نوزادان را از آمریکا گرفته‌ام. در‌حال‌حاضر در دانشگاه جورج واشنگتن در واشنگتن‌دی‌سی آمریکا به ‌عنوان استادیار بیماری‌های کودکان و نوزادان مشغول به کارم. به ‌عنوان کسی که هم نویسنده است و هم پزشک و در هر دو زمینه پزشکی و نویسندگی بسیار کوشاست خود را محق می‌دانم که نقطه‌نظراتم را برای جامعه ایرانی بازگو کنم. ترجیح می‌دهم برای پرهیز از هرگونه خلط مبحث و به‌میان‌آمدن احساسات و عواطف، مطلبم را به شکل دسته‌بندی شده و متمایز از هم مطرح کنم.
١. خطای پزشکی
در سال ١٩٩٩ انستیتو پزشکی آمریکا گزارش بسیار مهمی را منتشر کرد با عنوان: «خطا خاصیت انسان است» که در آن به بررسی دقیق و کارشناسانه خطاهای پزشکی را در بیمارستان‌های آمریکا پرداخته و در انتها راهکارهایی عملی برای کم‌کردن این‌گونه خطاها در سیستم بهداشتی آمریکا توصیه کرده بود. در ابتدای این گزارش، چند مثال از خطاهای هولناک پزشکی را که باعث مرگ بیماران شده است می‌آورد و ذکر می‌کند که در سال ١٩٩٧ براساس نتایج تحقیقی درباره بیمارستان‌های ایالت یوتا و کلرادو برآورد می‌شود که از ٣٣,۶ میلیون مورد بستری در بیمارستان‌های آمریکا حدود ۴۴ هزار آمریکایی بر اثر خطای پزشکی جان خود را از دست داده‌اند. نتیجه تحقیقی دیگر در ایالت نیویورک برآورد بالاتری دارد و رقم مرگ‌ومیر بر اثر خطای پزشکی را ٩٨ هزار نفر در سال می‌داند؛ به‌این‌ترتیب در گزارش انستیتو پزشکی آمریکا مرگ ناشی از خطای پزشکی در سال ١٩٩٧ در رتبه هشتم و بالاتر از سوانح رانندگی و سرطان پستان قرار می‌گیرد. در این گزارش به خسارت جانی و مالی فراوانی که خطای پزشکی بر پیکر جامعه وارد می‌کند اشاره می‌شود و راه چاره را در برخورد همه‌جانبه و کل‌نگر به مسئله خطای پزشکی می‌داند؛ البته پرداختن به این گزارش کامل و راهکارهای پیشنهادی این انستیتو از حوصله این گفتار خارج است، اما راهکارهای مهمی که در گزارش بالا به آن اشاره شده از سیاست‌گذاری در سطوح بالا و از کنگره آمریکا و ایجاد «آژانس ایمنی بیمار» آغاز می‌شود.

ساده‌انگاری است که فکر کنیم خطاهای سیستم پزشکی ما فقط به دلیل تبختر و ندانم‌کاری و پنهان‌کاری پزشکان است. نمی‌توان انگشت اتهام را فقط به سمت پزشک و پرستار گرفته و تا دری به تخته می‌خورد آنها را مقصر صددرصد خطا بدانیم. به نظر می‌رسد این مهم را جز با کل‌نگری و برخورد از سطوح بالای سیاست‌گذاری نمی‌توان حل کرد.

در میان این توصیه‌ها بررسی دقیق خطاهای اتفاق‌افتاده، شناخت چگونگی اتفاق‌افتادنشان، ایجاد سیستم اجباری گزارش خطاهای پزشکی برای هرکس که خطا را پیدا می‌کند (از پزشک گرفته تا پرستار و داروساز)، توصیه به آموزش اجباری پزشکان و پرستاران برای شناختن انواع خطاهای پزشکی، توصیه به سازمان دارو و غذای آمریکا به اتخاذ تصمیم‌های سخت‌گیرانه درباره اعلام و بازبینی عوارض داروها به چشم می‌خورد. نتیجه اعمال این راهکارها در سیستم بهداشتی آمریکا به اینجا انجامید که براساس آمارهای حیاتی سال ٢٠١۴ مرکز کنترل بیماری‌های عفونی آمریکا، خطای پزشکی دیگر در بین ١٠ علت اول مرگ‌ومیر آمریکاییان نیز قرار نمی‌گیرد. من برای نمونه به ‌عنوان دستیار کودکانی که در سیستم آموزش پزشکی آمریکا تربیت شده، ساعت‌های مشخصی از دوران آموزش دستیاری را –برای شناختن خطاهایی که پزشک یا پرستار می‌تواند مرتکب شود، راه ثبت آن در سیستم گزارش‌دهی (که اجباری است) و راه‌های مقابله با آن- گذرانده‌ام. نتیجه‌ای که می‌خواهم بگیرم این است که همان‌طور که در سوانح رانندگی – که اتفاقا در ایران یکی از علل بالای مرگ‌ومیر است – خطای راننده را تنها یکی از عوامل ایجاد حادثه می‌دانیم و نامناسب‌بودن زیرساخت‌های راه و ترابری، شرایط بد جوی و جاده‌ها، فرسوده‌بودن اتومبیل‌ها و… را مجموعه علل اتفاق‌افتادن این سوانح می‌دانیم، ساده‌انگاری است که فکر کنیم خطاهای سیستم پزشکی ما فقط به دلیل تبختر و ندانم‌کاری و پنهان‌کاری پزشکان است. نمی‌توان انگشت اتهام را فقط به سمت پزشک و پرستار گرفته و تا دری به تخته می‌خورد آنها را مقصر صددرصد خطا بدانیم. به نظر می‌رسد این مهم را جز با کل‌نگری و برخورد از سطوح بالای سیاست‌گذاری نمی‌توان حل کرد.
آیا اگر سازوکار درستی برای شناخت خطا و پیشگیری از آن نباشد می‌توان انتظار داشت که دیگر خطا اتفاق نیفتد؟ آیا تنها جریمه‌کردن پزشک، دردی را از بیمار دوا می‌کند؟ یکی از دوستان نویسنده در همین قضایای مرگ زنده‌یاد عباس کیارستمی در کمال ناآگاهی از سیستم پزشکی آمریکا نوشته بود که اینجا –یعنی در آمریکا- تا خطایی اتفاق می‌افتد می‌روند درِ بیمارستان را تخته می‌کنند و پزشک را از کار برکنار. دوست دارم همین‌جا بگویم تا جایی که من می‌دانم در کشور آمریکا هیچ پزشکی به دلیل خطای سهوی یا حتی خطایی که ناشی از کم‌دانشی‌اش باشد پروانه طبابتش را از دست نمی‌دهد. پروانه طبابت درصورتی‌که پزشک به‌عمد به بیمار آسیب برساند یا قصد بهره‌برداری جنسی از او داشته باشد، باطل می‌شود. بقیه خطاها در گروه‌های داخل بیمارستان از سوی هیأتی از خود پزشکان و با حضور مشاوران حقوق بیمار بازبینی می‌شود و بسیاری از خطاها پیش از مطرح‌شدن شکایتی از جانب بیمار یا وکیل او بررسی می‌شود. شکایت بیمار و وکیلش و جریمه‌ای که پزشک ممکن است بر اثر خطای پزشکی بپردازد با بازبینی خطای سیستم بهداشتی‌ای که خود پزشکان و بیمارستان دارند، کاملا متفاوت است. اگر بیمار یا وکیلش از پزشک و کادر درمانی شکایت کند، آن‌وقت سیستم قضائی به میان می‌آید و پزشک یا بیمارستان را براساس رأی دادگاه جریمه می‌کند و برخورد قانونی با پزشک یا بیمارستانی که خطا کرده در آخرین مرحله از حل مشکل قرار می‌گیرد.

فکر نمی‌کنید در سیستمی که کسان بیمار از درجریان‌گذاشتن نتیجه نامطلوبِ بیماری با بیمار پرهیز می‌کنند، انتظار از پزشک برای درجریان‌گذاشتن بیمار از جزئیات بیماری عجیب باشد؟ اگر می‌خواهیم و تأکید می‌کنم – باید – پزشک، بیمار را در جریان بگذارد، قبل از همه باید فرهنگ تصمیم‌گیری به جای بیمار را در ایران ریشه‌کن کنیم و برای بیمار این شأن و حرمت و احترام را قائل باشیم که بگذاریم فقط خودش – و بعد کسانی که او اجازه می‌دهد- از چند و چون بیماری‌اش آگاه شوند و تصمیم‌گیری در فرایند درمان را فقط‌وفقط به خود بیمار- و نه کسان بیمار- واگذار کنیم. ٢. آیا ما ایرانیان به ‌عنوان بیمار می‌خواهیم از پزشک تمامی اطلاعات مربوط به بیماری را بشنویم؟
مطلبی که بارها این روزها در رسانه‌ها خوانده‌ام این است که پزشکان ایرانی اصولا عادت ندارند درباره فرایند بیماری با بیماران صحبت کنند و عموما بیماران را در ناآگاهی کامل از وضعیت بیمار نگه می‌دارند. من که پزشک فارغ‌التحصیل از سیستم پزشکی ایران هستم با این مشکل کاملا آشنا هستم و این را نقیصه‌ای بزرگ در آموزش پزشکی ایران می‌بینم. پایین‌تر به این نکته به شکل کامل اشاره خواهم کرد، اما دوست دارم اینجا از همه ایرانیان بپرسم آیا حاضرند اطلاعات بیمار را بی‌کم‌وکاست و عین واقعیت از پزشک معالجشان بشنوند؟ اگر سرطانِ شما (یا مادر شما) متاستاز داده و تا شش ماه دیگر زنده نباشید، حاضرید پزشک معالجتان چشم در چشم شما نگاه کند و بگوید شش ماه دیگر خواهید مُرد؟ اگر دختر نوجوان ١٨ساله‌تان را به دلیل دل‌درد و تهوع به اورژانس می‌برید، آیا می‌پذیرید پزشک از اتاق معاینه بیرونتان کند، از دخترتان فقط شرح حال بگیرد و نتیجه تست حاملگی را فقط با او در میان بگذارد؟ خانم طاهری در گلایه‌هایشان اشاره کردند از زنده‌یاد هوشنگ گلشیری نتیجه آزمایشات پزشکی‌اش را پنهان می‌کردند و از وجود توده با او حرفی نمی‌زدند. «عکس‌های ریه همیشه همراهم بود، در صندوق عقب ماشین، مبادا ببیند. با خودش هرگز از وجود توده حرفی نزدم». پرسش من این است که چرا؟ چرا آقای گلشیری را در جریان وجود توده نگذاشتند؟ چرا خودشان به جای او برای بدن او تصمیم گرفتند؟ آیا ایشان هم، چون جامعه پزشکی که توصیف کرده‌اند، آقای گلشیری را کودک و ناتوان از تصمیم‌گیری فرض می‌کردند که به جای ایشان تصمیم می‌گرفتند؟ یا می‌خواستند – مثل بیشتر ما ایرانی‌ها که فکر می‌کنیم اگر بیمار از نتیجه نامطلوب باخبر شود، روحیه‌اش را از دست می‌دهد و زودتر می‌میرد – مرگ او را به تأخیر بیندازند؟ فکر نمی‌کنید در سیستمی که کسان بیمار از درجریان‌گذاشتن نتیجه نامطلوبِ بیماری با بیمار پرهیز می‌کنند، انتظار از پزشک برای درجریان‌گذاشتن بیمار از جزئیات بیماری عجیب باشد؟ اگر می‌خواهیم و تأکید می‌کنم – باید – پزشک، بیمار را در جریان بگذارد، قبل از همه باید فرهنگ تصمیم‌گیری به جای بیمار را در ایران ریشه‌کن کنیم و برای بیمار این شأن و حرمت و احترام را قائل باشیم که بگذاریم فقط خودش – و بعد کسانی که او اجازه می‌دهد- از چند و چون بیماری‌اش آگاه شوند و تصمیم‌گیری در فرایند درمان را فقط‌وفقط به خود بیمار- و نه کسان بیمار- واگذار کنیم. (مسلم است که من از شرایطی که بیمار قدرت تصمیم‌گیری ندارد یا بیمار کودک است، صحبت نمی‌کنم).

وقتی که در فرهنگ برخورد با بیماری، بیشتر ما ایرانیان تا با نسخه آنتی‌بیوتیک از مطب دکتر خارج نشویم، به تشخیص و درمان پزشک اعتماد نداریم، وقتی می‌رویم از سر کوچه از هر داروخانه‌ای مثل بقالی – بدون نسخه پزشک- برای برونشیت و سینوزیت و سوزش ادرار آنتی‌بیوتیک می‌گیریم و مثل نقل و نبات از آن استفاده می‌کنیم، آیا انتظار داریم عفونت‌های بیمارستانی را پزشکان به سادگی درمان کنند؟ 
٣. آیا از سیستم درمانی کشور انتظار معجزه داریم؟
خانم طاهری در ابتدای نوشته‌شان اشاره کرده‌اند که زنده‌یاد گلشیری را برای نمونه‌برداری از برونش‌هایش بستری کردند، اما پزشک معالج نتوانسته در انجام پروسه از توده نمونه‌برداری کند و به نمونه نرسیده است، پس مجبور شده از بافت برونش نمونه بردارد یا شست‌وشوی برونش- آلوئولی انجام دهد. من البته در این نوشتار نمی‌خواهم به جزئیات کار پزشکی اشاره کنم، اما تا آنجایی که خودم می‌دانم و از متخصصان بیماری‌های ریه پرسیده‌ام – حتی امروز در سال ٢٠١۶، در آمریکا که شاید بهترین مراکز فوق تخصصی دنیا را دارد – پزشک نمی‌تواند با برونکوسکوپی به بعضی توده‌های ریوی دست پیدا کند و گاهی مجبور می‌شود به کمک جراح و وسایل تصویربرداری پیشرفته هنگام عمل از توده ریوی نمونه‌برداری کند. پرسش من این است که آیا ایشان انتظار داشتند در سال ١٣٧٨ و با امکانات محدود پزشکی آن‌موقع پزشک ایرانی چه کار خارق‌العاده‌ای انجام دهد؟
وقتی که در فرهنگ برخورد با بیماری، بیشتر ما ایرانیان تا با نسخه آنتی‌بیوتیک از مطب دکتر خارج نشویم، به تشخیص و درمان پزشک اعتماد نداریم، وقتی می‌رویم از سر کوچه از هر داروخانه‌ای مثل بقالی – بدون نسخه پزشک- برای برونشیت و سینوزیت و سوزش ادرار آنتی‌بیوتیک می‌گیریم و مثل نقل و نبات از آن استفاده می‌کنیم، آیا انتظار داریم عفونت‌های بیمارستانی را پزشکان به سادگی درمان کنند؟ چقدر آسان فراموش می‌شود که در کشورهای توسعه‌یافته آنچه در وهله اول جلوی بیماری را می‌گیرد، رعایت ساده بهداشت و استفاده بجا و محدود از آنتی‌بیوتیک‌هاست. این‌گونه است که باکتری‌های مقاوم به آنتی‌بیوتیک در این جوامع کمتر رشد می‌کنند و عفونت‌های مختلف با داروهای ساده‌تر درمان می‌شود. اما در جامعه‌ای که به دلیل فرهنگ نادرست استفاده بی‌رویه از آنتی‌بیوتیک، باکتری‌های مقاوم در آن نهادینه شده است، انتظار اینکه پزشک بتواند عفونت بعد از جراحی را – به ‌عنوان نمونه عفونت فراگیر بعد از جراحی در مورد شادروان عباس کیارستمی –مهار کند نابجاست. پزشک شعبده‌باز نیست که از آستینش مرهم در آورد و به درمان بپردازد. درمان بیماری منطقی دارد که با مصرف بی‌رویه و نابجای آنتی‌بیوتیک‌ها و کیفیت پایین بهداشتی مراکز درمانی جور در نمی‌آید. از پزشک نمی‌توان انتظار معجزه داشت وقتی سلاحش به کار نمی‌آید.

در سیستم آموزش پزشکی ایران کمبود آشکاری در آموزش برخورد با بیمار و همراهانش وجود دارد. در همه سال‌هایی که دانشجوی پزشکی بودم، جز دو، سه واحد مختصر اخلاق پزشکی که همه در اوایل سال‌های دانشجویی می‌گذرانند، آموزش مدونی در نحوه برخورد با بیمار، چگونگی رساندن اطلاعات به او یا در جریان گذاشتن او در فرایند بیماری ندیدم. ۴. آموزش پزشکی
به نظر می‌رسد آنچه باعث رنجش، بدبینی و نفرت بخشی از جامعه ایران از پزشکان ایرانی شده، بیشتر به نحوه برخورد پزشکان – مخصوصا پزشکان متخصص – با بیماران و همراهان آنها برمی‌گردد. اگر پای صحبت مردمی که بیمار دارند بنشینیم…

همچنین بخوانید:  تحقق اراده اقلیت را وضعیت طبیعی جلوه می‌دهند

بیشتر از اخلاق متکبرانه پزشک، اطلاع‌رسانی نادرست از جانب پزشک به بیمار و در یک کلام از ارتباط گفتاری نارسا بین پزشک و بیمار شکایت دارند. در جایگاه پزشکی که در هر دو سیستم آموزش پزشکی ایران و آمریکا پرورش یافته است، قاطعانه می‌گویم در سیستم آموزش پزشکی ایران کمبود آشکاری در آموزش برخورد با بیمار و همراهانش وجود دارد. در همه سال‌هایی که دانشجوی پزشکی بودم، جز دو، سه واحد مختصر اخلاق پزشکی که همه در اوایل سال‌های دانشجویی می‌گذرانند، آموزش مدونی در نحوه برخورد با بیمار، چگونگی رساندن اطلاعات به او یا در جریان گذاشتن او در فرایند بیماری ندیدم. آنچه من از نحوه برخورد با بیمار و همراهش آموختم، همه از سیستم پزشکی آمریکا سرچشمه می‌گیرد.
سازمانی که در آمریکا عهده‌دار آموزش دستیاران است[v] شش شرط اصلی برای احراز صلاحیت پزشک در درمان بیماران تعریف می‌کند که به غیر از داشتن دانش پزشکی و توانایی استفاده از تحقیقات پزشکی در تشخیص و درمان بیماری‌ها، داشتن مهارت‌های ارتباطی با بیماران و داشتن «پروفشنالیسم» یا منش حرفه‌ای پزشکی از جمله آنان است. این شروط فقط قوانینی نیست که در دستورالعمل‌های آموزش پزشک نوشته شده باشد و یک گوشه در دفتری خاک بخورد. بلکه همه مسئولان تربیت دستیار موظف‌اند هر شش‌ماه یک‌بار تا پایان دوره تخصصی و فوق تخصصی، پزشکانِ در حال تحصیل را از نظر به‌دست‌آوردن این شش شرط بررسی کنند. اگر پزشکی مهارت ایجاد ارتباط سالم و برپایه احترام برای درمان و رساندن اطلاعات مربوط به درمان به بیمار را نداشته باشد، نمی‌تواند از دوره تخصصی خود فارغ‌التحصیل شود. برخورد با بیمار و اطلاع‌رسانی به بیمار به شکل مدون و سیستماتیک به دستیاران پزشکی آمریکا آموزش داده می‌شود و پزشک یاد می‌گیرد که یکی از وظایفش در کنار درمان، اطلاع‌رسانی دقیق به بیمار و ساختن اعتماد متقابل است.
این درست نیست که فکر کنیم اگر پزشکان خارجی مهربانند و برای بیمار همه چیز را توضیح می‌دهند و با او با احترام برخورد می‌کنند، همه این خصوصیت‌های مثبت از سرشتشان است و بعد بگوییم پزشکان ایرانی این ویژگی‌ها را ندارند. واقعیت این است که ارتباط درست با بیمار و ساختن اعتماد متقابل بین او و پزشک آموختنی است و برعهده سیستم آموزش پزشکی کشور است که این مهم را در برنامه آموزشی پزشکان بگنجاند. اگرچه امروزه برای پزشک، درس‌خواندن و از سال‌های جوانی گذشتن شرط لازم آموختن حرفه پزشکی است، قطعا شرط کافی نیست و نخواهد بود.

این درست نیست که فکر کنیم اگر پزشکان خارجی مهربانند و برای بیمار همه چیز را توضیح می‌دهند و با او با احترام برخورد می‌کنند، همه این خصوصیت‌های مثبت از سرشتشان است و بعد بگوییم پزشکان ایرانی این ویژگی‌ها را ندارند. واقعیت این است که ارتباط درست با بیمار و ساختن اعتماد متقابل بین او و پزشک آموختنی است و برعهده سیستم آموزش پزشکی کشور است که این مهم را در برنامه آموزشی پزشکان بگنجاند.

۵. آیا پزشک معالج شما باید روشنفکر باشد؟ 
اما سخن آخرم به توصیه خانم فرزانه طاهری به پزشکان برمی‌گردد. ایشان در جایی از رنج‌نامه‌شان به پزشکان توصیه کرده‌اند که اگر اهل رمان و فیلم نیستند، بروند بیشتر بخوانند و ببینند تا بتوانند خودشان را جای دیگران بگذارند. البته این توصیه خوبی است که می‌شود به همه از هر قشری، کارمند، معلم، راننده، وکیل و وزیر کرد. چه خوب است اگر همه فرصت داشته باشند بیشتر بخوانند و ببیند و یاد بگیرند. اما واقعیت این است که برای کم‌کردن خطاهای پزشکی و داشتن ارتباط درست و سازنده با بیمار لازم نیست پزشک روشنفکر و همه‌چیزدان باشد. این تجربه روشنفکری یا دنیادیدگی نیست که پزشک را برای درمان بیماران توانا می‌کند. پزشک باید در یادگرفتن دانش پزشکی که وقت و سرمایه و جانش را به تمام و کمال از آن خود می‌کند بکوشد، مهارت‌های دستی کارش را یاد بگیرد و برای داشتن ارتباط سالم و سازنده با بیمار آموزش ببیند. آن‌وقت است که می‌تواند وظیفه سنگین حرفه سختش را به خوبی انجام دهد و بعد از آن معمولا دیگر فرصتی برای کارِ دیگر باقی نمی‌ماند. گرچه بسیار پسندیده است که پزشکی از گوته بخواند و فیلم هشت‌ونیم فدریکو فلینی را ببیند، اما باور کنید آنچه نوزاد شما را نیمه‌های شب، موقع زایمان پرخطر نجات می‌دهد دست پرمهارت پزشکی است که می‌تواند در راه هوایی نوزاد شما در میان خون و مدفوع، لوله هوایی بگذارد. آن لحظه، دانستن جمله‌ای از گوته یا صحنه‌ای از فیلم هشت‌ونیم به کار نوزاد شما نمی‌آید.
*مژگان قاضی‌راد، استادیار بیماری‌های کودکان و نوزادان در دانشگاه جورج واشنگتن

همچنین بخوانید:  روحانی خطاب به صندلی‌های خالی از درآمدزایی دانشگاه‌ها گفت
5 نظر
  1. در پاسخ باید گفت برای مردمی که نه تنها احترامی به هم نوع خود قائل نیستند بلکه به جسم خویش نیز کوچکترین اهمیت و احترامی قائل نیستند چگونه می توان با روی گشاده از این دست مسائل سخن گفت؟ فرد ایرانی تا سرحد مرگ می خورد و می آشامد.از ورزش روی گردان است. دانسته های پزشکی را به سخره می گیرد و در موقع بیماری به هر روش قرون وسطایی متوسل می شود و تنها در لحظه ی استیصال به نزد کادر درمان می رود زمانی که دیگر کار از کار گذشته است. این فرد ایرانی تحصیلات عالیه دارد و از داشتن عنوان دکتر بر اسم خود لذت می برد ولی چون به عنوان یک دکترای رشته های غیر پزشکی نزد ع عموم قادر به افاضات نیست در هر کوی و برزن داد از بیداد پزشکان بر می آورد. هنگامی که نزد پزشک می رود با قیافه ی حق به جانب و با بی حوصلگی سوالات مربوط به شرح حال را بدون پاسخ رها می کند و از خاطرات سه سال پیش خود شروع می کند چون برای وی وقت معنای خاصی که برای پزشک دارد مفهوم نیست. می خواهد ثروتمند باشد ولی نیست. به جای کارآفرینی به تنها صنف ثروتمندی که درس خوانده اند می تازد ولی حاضر نیست پاسخ گو باشد که چرا نمی تواند خدمتی به جامعه بنماید که در ازایش نصیبی ببرد. استاد جامعه شناس می خوانندش ولی جامعه را در پستوی خیالش همچون حیاط شلوغی می پندارد که موقع غروب همه باید سرسفره ی تقسیم پول به او که دکترتر از بقیه است و همه ی کارهای جامعه شناسان دنیا را از بر شده ولی جامعه ی خود را نه سهم بیشتری بدهند و اگر ندادند که حقش هم نیست آن وقت سالارستیز میشود. ای کاش نادانی و جهالت و سفاهت را در چهره ی این دانشگاه رفتگان واحد پاس کن میشد نشان داد زمانیکه حتی نمی دانند فرق بین بهداشت و بدداشت بدن چیست افسوس بر روزی که دیگر دیر است که این نادانان بفهمند شاخه ی زیر پای خود را قطع کردن فرجامی جز سقوط نیست. هوشنگ گلشیری این همه کتاب نوشت، فرزانه طاهری مسخ شد در ترجمه و کیارستمی فیلم در فیلم ساخت ولی هیچ یک نخواست حداقل به بدن خود احترام بگذارد وموقعی گذاشت که دیگر قافله ی عمر بشد.

  2. اما شاید جواب در جستار ذیل باشد .

    پزشک سالاری و پایان پزشک سالاری

    پزشکی مدرن در ایران معاصر از زمان عباس میرزا آغاز شد. تا پیش از آن ، حکیمان که بنابه ادعا جامع علوم بودند اغلب کار طبابت را نیز انجام می دادند ورود تدریجی ایران به جهان مدرن همراه با آشنایی ایرانیان با پزشکی مدرن بود. در ابتدا مردم بویژه گروه های سنتی در برابر پزشکی مدرن مقاومت می کردند. به اعتقاد این گروه پزشکی مدرن نوعی مقاومت در برابر اراده الهی و حتی مداخله در آن بود، زیرا پزشکان مدرن سعی داشتند از مرگ انسان پیشگیری کنند و آن را به تعویق بیندازند و از آنجا که مرگ و حیات انسان دست خداوند است کسی نباید مانع از تحقق اراده الهی شود. از این رو عباس میرزا دستور داد کتابی بنویسند که نشان دهد پزشکی مدرن همان کاری را انجام می دهد که طب سنتی و حکما انجام می دادند. از آن پس بود که بتدریج ما با مفاهیم و مبانی و روش های پزشکی مدرن آشنا شدیم.
    بتدریج با تحولات اجتماعی و فرهنگی، گفتمان پزشکی مدرن در ایران معاصر از مشروعیت و قدرت چشمگیری برخوردار شد. بدن و سلامتی اهمیت ویژه ای در بین مردم یافت و گفتمان پزشکی مدرن اهمیت پیدا کرد تا آنجا که نه تنها پادشاه و درباریان دارای پزشک مخصوص شدند بلکه همه مردم خود را نیازمند پزشک دانستند. ما امروز در لحظه خاصی از تاریخ گفتمان پزشکی در ایران هستیم دوره مقاومت در برابر پزشکی مدرن چندین دهه به طول انجامید، اما سرانجام توانست خود را به عنوان گفتمانی همگانی بر ذهن و ضمیر و زبان جامعه مسلط کند. تسلط گفتمان پزشکی بر جامعه با توسعه روز افزون و تحولات سیاسی و اجتماعی روز به روز بیشتر شد. از دوره پهلوی پزشکان به یکی از مهم ترین و پرقدرت ترین گروه های اجتماعی تبدیل شدند و نهاد پزشکی به عنوان یکی از عمومی ترین و ضروری ترین نهادهای اجتماعی جایگاه خود را در نظام مدیریت و حیات اجتماعی ایرانیان تثبیت کرد.
    چند عامل موجب قدرت گرفتن روز افزون گفتمان پزشکی شد:
    ۱- عامل نخست، نیاز همگانی به پزشکی مدرن و باور به قدرت علمی پزشکی در نجات انسان و اعطای حیات و سلامتی به انسان بود. در واقع پزشک در پرتو ایدئولوژی علم توانست به منابع عظیم اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی دسترسی پیدا کند.
    ۲- عرضه پزشک و خدمات درمانی و پزشکی بسیار کمتر از تقاضای اجتماعی روز افزون بود. در نتیجه پزشک به کالایی کمیاب در جامعه تبدیل شد.
    پزشکی طلای کمیابی بود که همگان آن را جست وجو می کردند. دولت ناگزیر دانشگاه ها و موسسات آموزش پزشکی را گسترش داد اما به دلیل روند افزایش تقاضای اجتماعی هرگز از ارزش این کالاکاسته نشد تا آنجا که دولت ها مجبور بودند برای مدت طولانی از هندوستان و سایر کشورها پزشک وارد کنند.
    ۳- با گسترش قدرت و نفوذ ایدئولوژی علم، پزشکی بتدریج توانست نه تنها به عنوان نوعی خدمت بلکه به عنوان نماد علم و عقلانیت مدرن در ذهنیت اجتماعی، خود را تثبیت کند، چنانکه گویی پزشکی نه نوعی خدمت اجتماعی بلکه نوعی علم است.
    از این لحظه به بعد پزشکان خود را دیگر نه به عنوان خدمتگزاران مردم بلکه به عنوان نخبگان و برگزیدگان علم مانند فیزیکدانان، فیلسوفان و یا مانند نوابغ هنری به جامعه معرفی کردند. ۴- ارزش کمیابی به علاوه ارزش منزلتی علمی موجب شد پزشکان بتوانند به قدرت اقتصادی عظیمی دست یابند. آن ها سرمایه های علمی و سیاسی و اجتماعی شان را به سادگی تبدیل به سرمایه اقتصادی کردند به طوری که پزشکان توانستند در کنار تجار و بازرگانان و بازاریان قرار گیرند و بخش مهمی از نخبگان اقتصادی جامعه را تشکیل دهند.
    ۵- پزشکان در نتیجه انباشت انواع سرمایه های اجتماعی و اقتصادی خود به انباشت سرمایه سیاسی پرداختند و توانستند جایگاه بلندی در مدیریت جامعه به دست آورند به طوری که توانستند از دوره پهلوی اول، پست های عالی و ارشد مدیریتی را در ایران تصاحب کنند.
    حاصل مجموعه این تحولات، ظهور پدیده ای به نام «پزشک سالاری» در ایران معاصر بود. پزشکان توانستند از دوره مقاومت در برابر پزشک به دوره سلطه پزشکی در جامعه انتقال یابند اما طی دو دهه اخیر شاهد تحول تازه ای در این عرصه هستیم. جامعه ایران بتدریج در حال گذر از پزشک سالاری است. نشانه ها و عوامل این گذر، موارد زیر است:
    ۱- با گسترش دانشگاه ها و موسسات آموزش عالی دیگر نه تنها پزشک وارد نمی کنیم بلکه بعضاً شاهد بیکاری جمع قابل توجهی از پزشکان هستیم. این امر ارزش کمیابی پزشکی را از میان برده است.
    ۲- مردم در نتیجه دسترسی به رسانه ها و یادگیری خودآموخته خدمات و تشخیص های پزشکی، دیگر مانند گذشته به پزشکان به چشم معجزه گران علمی نگاه نمی کنند و همین موضوع ابهت پزشکی را به چالش کشیده است. بروز برخی رفتارهای سوء جامعه پزشکی طی سال های اخیر بتدریج نوعی رویکرد انتقادی به این حرفه را در میان مردم به وجود آورده است.
    ۳- بتدریج با افزایش سواد مردم و آگاهی آنها به حقوق شهروندیشان این آگاهی در مردم شکل گرفته است که پزشکی پیش از آنکه علم باشد یک خدمت است. از این رو رفتار پزشکان با مردم زیر ذره بین انتقادی رسانه ها و شهروندان قرار گرفته است.
    ۴- در شرایطی که جامعه هزینه بالایی بابت بیماری های خود می پردازد مردم بتدریج آگاه شدند که باید بیشتر به علوم بهداشتی توجه کنند تا علوم پزشکی؛ و به این ترتیب بتدریج اولویت مردم در حال تغییر از درمان به سوی بهداشت و پیشگیری است.
    با این حال حوادثی که طی سال های اخیر رخ داد مانند بیکاری انبوه پزشکان، رفتارهای سوء رسانه ها، بازنمایی آنها در رسانه ها مثل سریال «در حاشیه» گفتمان پزشکی را با چالش های جدی روبه رو کرد. واکنش هیجانی و تهدید جامعه پزشکی در قبال سریال در حاشیه یا قتل اخیر پزشک اردبیلی نشان می دهد پزشکان می خواهند از افول قدرت همه جانبه و سیطره امپراتوری خود جلوگیری کنند. اما واقعیت این است که جامعه پزشکی باید بتدریج بیاموزد که باید متواضعانه و خدمتگزارانه در جایگاه اصلی خود به عنوان حرفه خدماتی همچون پلیس، معلمان و استادان دانشگاه قرار گیرد. پزشک، پزشک است و آنان به این واقعیت که گفتمان پزشکی به پایان دوره سروری خودش نزدیک شده واقف شده اند. جامعه پزشکی باید آماده نقدها و نظرهای مردم باشد. آنها باید بیاموزند که آنچه را به دست آورده اند در یک رویکرد عدالت محور و منصفانه بازتعریف کنند.

    به نقل از دکتر فاضلی دانشیار انسانشناسی و فرهنگ

  3. در مورد مقوله خطا یک موضوع که نباید نادیده گرفته بشود این است که در علوم مهندسی و مبحث تئوری خطاها، مفهوم خطا با اشتباه متفاوت است. خطا رخدادی غیرارادی و سهوی است ولی اشتباه حتی اگر سهوی هم باشد، غیر قابل پذیرش است. در مورد خیلی از اتفاقات در پزشکی به‌علت ماهیتی انسانی عامل درمانی، خطا غیر قابل اجتناب است و نکته‌ای که در متن به آن اشاره شده و صد البته بهتر است با جداسازی خطا از اشتباه، تعریف بهتری داشته باشد. دقیقا آن‌چه که در حال حاضر ظاهرا، مردم را در برابر طبقه پزشکان قرار داده است همین وقوع اشتباهات عمدی و بعضا سهوی پزشکان است که با حمایت سازمان نظام مهندسی عموما پزشکان در مظان اتهام نیستند و عموما از هر رخدادی تبرئه می‌گردند.
    اما بخش خاصی که عموما در مورد رابطه مردم و پزشکان کمتر دیده می‌شود و عاملی گردیده است تا هر اتفاقی حتی ناشی خطای سهوی، باعث پررنگ شدن خطاها بشود، اختلاف طبقاتی پزشکان ایجادشده با درآمدهای نجومی که در چند سال گذشته، این روند شدت بیشتری گرفته است و عموما برخورد ناخوشایند با مردم در شرایط نامساعد است و کیفیت نامناسب درمان ارائه‌شده از سوی پزشکان است. این خدمات نامناسب درمانی شاید ریشه در این اختلاف طبقاتی و نگاه سرمایه‌دارانه پزشکان به بیماران باشد.

پاسخ دادن به ارش نظری لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back To Top
🌗