skip to Main Content
از زیر تیغ تا شور زندگی
جامعه

از زیر تیغ تا شور زندگی

پای صحبت آنهایی که در نوجوانی مرتکب قتل شده‌‌اند و امروز آزادند.

قرارمان خیابان زیباشهر روستای شریف‌آباد است؛ نرسیده به قزوین. نیم‌ساعت زودتر از قرارمان رسیده‌ایم. برای همین هنوز سر کار است، اول میدان زیباشهر قرار گذاشته‌ایم که دوان‌دوان می‌آید. یک پولیور سفید پوشیده و شلوار کُردی با دمپایی سفید، سرتاپایش سفید است و می‌گوید: «خب من داشتم مصالح خالی می‌کردم. هنوز لباسام‌رو که عوض نکردم…» بعد سوار ماشین می‌شود و به سمت خانه‌اش می‌رویم؛ به سمت خانه ابراهیم چگینی که یک‌سال‌ونیم است از زندان آزاد شده. از روزهایی که دستگیر شد حدود ١١ سال می‌گذرد. حالا ابراهیم ٢٩ساله است. بار قتل رفیقش را ١٢ سال به دوش کشیده و حالا بعد از آزادی از شهرش، لوشان، به شریف‌آباد پناه آورده، تا هم چشم مادر ولی‌الله توی چشم‌هایش نیفتد و داغش تازه نشود، هم بتواند بدهی‌اش را با خانواده‌اش تسویه کند، بدهی ١٧۵میلیون‌تومانی که قیمت جان او بود و ولی‌الله و ارزش تمام زندگی خانواده ابراهیم. ابراهیم حالا تبعیدی به شریف‌آباد است تا بتواند تمام زخم‌ها را جبران کند؛ زخم‌هایی به وسعت خانه روستایی مادر و پدر پیرش و باغی که ارثیه‌ای می‌شد برای برادران. ابراهیم باید همه را پس بدهد… .
در خانه صاحبخانه ابراهیم نشسته‌ایم. پنج جفت چشم نگاهمان می‌کنند تا ابراهیم از حمام بیرون بیاید. حالا تروتمیز، با لباس‌های نو و موهای روغن‌زده و بوی خوش عطر کنارمان می‌نشیند. پاهایش را توی شکمش جمع می‌کند. از روز واقعه می‌گوید: «من ١۶سالم بود، ولی‌الله رفیق صمیمیم بود که خبر رسید توی دعوا درگیر شده، خودم را رساندم که سوایش کنم، او هم از عصبانیت مشتی به دهانم زد و دهانم پر از خون شد. عصبانی شدم و وارد دعوا… چاقویم را درآوردم که بترسانم، نوک چاقو خورد به ولی‌الله». نوک چاقوی ابراهیم دو زندگی را از هم پاشاند. یکی شد مقتول و خانواده‌اش را سیاه‌پوش کرد و ابراهیم قاتل شد و فراری و مردم شیشه خانه‌شان را شکستند. ابراهیم می‌گوید: «بعد‌ها گفتند فقط سه‌سانت از چاقو به زیر قلب او خورده، چاقو سرش هواکش داشت. اصلا نفهمیدم چه شد، آمدم بلندش کنم ببرمش بیمارستان، یک‌نفر با شیشه نوشابه افتاد دنبالم. من هم فرار کردم». ابراهیم فرار می‌کند و بعد از هفت‌روز در قزوین دستگیر می‌شود. درست در ١۶سالگی. به هفت‌ماه نمی‌کشد که حکم قصاص صادر می‌شود. ابراهیم می‌گوید: «سر هفت‌ماه حکم اعدام من را دادند. هشت سال تمام به ترفندهای مختلف خودم را به دیوانگی زدم که اعدام نشوم. سال آخر هم در زندان رشت بودم. توی این سال‌ها صدبار اعتراض دادم و بالاخره خانواده ولی‌الله به ١٧٠ میلیون تومان راضی شدند. می‌دانی؟ من مطمئن بودم که مادرش اعدامم نمی‌کند. مادرش من را خیلی دوست داشت. بچه که بودیم صدایم می‌کرد. سر من را روی یک زانویش می‌گذاشت و سر ولی‌الله را روی زانوی دیگرش و برایمان می‌خواند». ١٨ دی ماه سال ٩٢ دیه آماده و ابراهیم بعد از ١١ سال آزگار آزاد می‌شود. می‌گوید توی این سال‌ها همیشه منتظر اعدام بوده، او تعریف می‌کند: «توی زندان موبایل مخفی داشتیم و فیلم اعدام بچه‌ها برایمان می‌رسید. هر فیلم را هزار بار نگاه می‌کردیم. می‌خواستم ببینم گردن طرف چطور آن بالا می‌شکند. شب‌ها همه‌اش دستم روی گردنم بود و از یک چیز خجالت می‌کشیدم. خجالت می‌کشیدم که وقت جان‌دادن خودم را خیس می‌کنم… این بدترین قسمت ماجرا بود…».جورکردن دیه ١٧۵میلیونی برای خانواده روستایی ابراهیم کار ساده‌ای نبود. ١٩ میلیون را یکی از برادرانش می‌دهد، ٩ میلیون برادر کوچک‌ترش، مادر و پدرش خانه ٢٠٠ میلیون‌تومانی‌شان در لوشان را به ۶۶میلیون‌تومان می‌فروشند و یک خیر هم ٣٠میلیون‌تومان کمک می‌کند و ابراهیم خلاص می‌شود. از زندان خلاص می‌شود، اما نگاه‌های سنگین خانواده را تحمل نمی‌کند. ابراهیم می‌گوید: «یک هفته بعد از آزادی توهین‌های پدرم شروع شد، می‌گفت تو خجالت نمی‌کشی، من سرمایه زندگی‌ام را دادم. برادرهایم می‌گفتند ارثیه پدری‌مان به خاطر تو بر باد رفت. مادرم می‌گفت به خاطر تو آواره شدیم. از خانه بیرون زدم و آمدم شریف‌آباد. برادرم هم اینجا با زن و بچه‌اش زندگی می‌کند. اما راهم نداد. در یک مصالح‌فروشی کارگر شدم. صبح‌ها ساعت هفت سر کار می‌روم تا ساعت سه بعدازظهر. دوباره از بعدازظهر تا ١٢ شب، بعد ساعت سه نصفه‌شب تا پنج صبح. عوضش توانستم زمین مادرم را دوباره بخرم و مدام پول می‌فرستم و آنها دارند خانه را می‌سازند». دست‌های ابراهیم زخمی‌زخمی است. شب‌ها پادرد رهایش نمی‌کند. مشکل سربازی‌اش هم حل نشده، اما سربلند است. می‌گوید: «برادرها می‌گویند نباید ارث ببرم. من هم می‌گویم بگذار دلشان خوش باشد، من چیزی نمی‌خواهم. بالاخره آبرویشان را برده‌ام…».

همچنین بخوانید:  صعود بودجه پلیس و سقوط بودجه رفاهی آمریکا

یک هفته بعد از آزادی توهین‌های پدرم شروع شد، می‌گفت تو خجالت نمی‌کشی، من سرمایه زندگی‌ام را دادم. برادرهایم می‌گفتند ارثیه پدری‌مان به خاطر تو بر باد رفت. مادرم می‌گفت به خاطر تو آواره شدیم. از خانه بیرون زدم و آمدم شریف‌آباد. برادرم هم اینجا با زن و بچه‌اش زندگی می‌کند. اما راهم نداد

مائده
مائده حالا ٢٣ ساله است. می‌گوید دیگر همه او را می‌شناسند؛ همانی که در ١۵سالگی قرص برنج خرید تا خودکشی کند، اما شوهرش اشتباهی قرص را خورد و او مقصر شناخته شد. مائده می‌گوید: «من قتل نکردم. در پرونده‌ام هم همه‌چیز مشخص بود، اما ماجرا این است که چون به شوهرم نگفته بودم که قرص، قرص برنج است مقصر شناخته شدم». همه اینها مال سال ٨۶ است و مائده تا همین یک سال پیش هم قرار بود قصاص شود. او می‌گوید: «مسئولان کانون هم در جریان بودند که من مقصر نبودم. تا اینکه قانون جدید گفت چون من زیر ١٨سال بودم قصاص نمی‌شوم و برج دو امسال ملزم به پرداخت دیه ١٧۵ میلیون‌تومانی شدم». انگیزه خودکشی به یک فیلم مستهجن برمی‌گردد که خانواده شوهر مائده به او نسبت داده بودند، هرچند مائده می‌تواند بعدها در دادگاه اثبات کند این فیلم متعلق به او نیست، اما زندگی‌اش را دستخوش بحران می‌کند، تصمیم به خودکشی می‌گیرد و شوهرش قربانی می‌شود. بخشی از دیه مائده توسط خانواده‌اش تأمین و بخش دیگری هم توسط خیرین تهیه می‌شود. مائده حالا دانشجوی حسابداری در لاهیجان است. در شهر خودش لنگرود زندگی می‌کند، شش ماه است آزاد شده و می‌گوید: «بعد از زندان نباید از هیچ‌کس انتظار کمک داشت. اگر خانواده‌ات پشتیبانت نباشند، نابود می‌شوی، مثل خیلی از دوستان من که یا دوباره به زندان بازگشته‌‌اند یا زندگی نابسامانی دارند. هیچ‌کس بعد از زندان حمایت درستی از زندانی‌ها نمی‌کند…».

آرش
آرش سال ٨٠ و در ١٩سالگی در یک نزاع دسته‌جمعی در اصفهان، مرتکب قتل می‌شود و پروسه آزادی‌اش از زندان ١٢ سال طول می‌کشد. او می‌گوید: «١٢ سال طول کشید که مسئله حل شود. خانواده مقتول دیه نمی‌خواستند، حکم من هم قصاص نبود، چون نزاع دسته‌جمعی بود خانواده مقتول خواسته بودند من تا آخرین حد یعنی ١٠ سال زندان بمانم و بعد آزاد شوم. اما من ١٢ سال حبس کشیدم و دقیقا دو سال پیش و در ٣١سالگی آزاد شدم». آرش می‌گوید: «همه وقتی زندانی گرفتار می‌شود، تلاش می‌کنند آزادش کنند، اما اینها فقط برای دوران زندان است، بعد از زندان انگارنه‌انگار که مشکلی وجود داشته. من بعد از آزادی به کمک پدرم یک مغازه زدم اما برای جوازکسب‌گرفتن، هرچه تلاش کردم فایده نداشت، رفتم پیش قاضی زرین‌شهر تا جواز بگیرم، اما گفتند تو دو سال است آزاد شدی، باید پنج سال دیگر صبر کنی تا به تو جواز کسب بدهیم. گفتم من ١٢ سال جوانی‌ام رفته، ۵ سال دیگر هم صبر کنم می‌شود ١٧ سال. کتاب قانون را باز کرد و گفت، قانون همین را گفته. برو و اینجا نمان».آرش می‌گوید مرکز مراقبت‌های پس از خروج زندانیان به آنهایی که آزاد می‌شوند، وام می‌دهد و او برای گرفتن این وام دو سال دویده. آرش می‌گوید: «کسی که زندان رفته نمی‌تواند به این راحتی ضامن و کسر از حقوق بیاورد. اما اینها همه شرایط گرفتن وام است». شرایط آرش از بقیه شاید بهتر باشد. او در آستانه ازدواج است و مصمم است برای ساختن آینده. اما مسئله اینجاست که بیشتر نهادهای مدنی دولتی و غیردولتی به ‌دنبال آزادی زندانیان هستند، اما کسی به فکر بعد از آزادشدن زندانیان، خصوصا آنهایی که زیر سن قانونی مرتکب بزه می‌شوند، نیست.

همچنین بخوانید:  پرستو فروهر: برادرم فکر می‌کرد زندان خانه‌ی پدرمان است

ابراهیم همین دیروز پیغام داد که نتوانسته از مرکز مراقبت‌های پس از خروج وام بگیرد. با خنده می‌گوید: «به حمال وام نمی‌دهند… شما کسی را می‌شناسی که حمالی را شغل حساب کند؟»

انگار همیشه باید این چرخه معیوب در همه‌جا وجود داشته باشد تا بزهکار دوباره به زندان برگردد. هیچ انجمنی نمی‌خواهد مسئولیت زندانیان را پس از خروج برعهده بگیرد، به جز مرکز مراقبت‌های پس از خروج زندانیان که یک نهاد دولتی است و زیرنظر سازمان زندان‌ها اداره می‌شود. داوود نعمتی، مسئول روابط عمومی مرکز مراقبت‌های پس از خروج زندانیان در گفت‌وگو با «شرق»، درباره مسئولیت‌های این مرکز می‌گوید: «مرکز ما یک مؤسسه حمایتی است که زیر نظر سازمان زندان‌ها از سال ١٣٧٨ آغاز به کار کرده و طیف مختلف مددجویان آزادشده، چه زیر ١٨ سال، چه بزرگ‌سال و چه مددجویان نسوان را تحت پوشش قرار می‌دهد. کل فعالیت این مرکز براساس کار مددکار است. کار ما این است که مددجو وقتی از زندان آزاد می‌شود، مددکار‌ها آنها را شناسایی، غربالگری و به ما معرفی می‌کنند». وی در ادامه می‌افزاید: «پس از رجوع مددجو به ما برایشان پرونده تشکیل می‌دهیم، از منزلشان بازدید می‌کنیم و مناسب با مشکلاتی که دارند به آنها مددکاری مبتنی بر خانواده می‌دهیم». نعمتی تأکید می‌کند: «ما تلاش می‌کنیم مشکل خدمت نظام وظیفه مددجویان پسر را حل کنیم، مشکل ارتباط افراد با خانواده را حل می‌کنیم، سعی می‌کنیم ارتباط قطع‌شده با خانواده‌ها را متصل کنیم و در حوزه اشتغال توانمندی به مددجویان وام ١۵ میلیون تومانی می‌دهیم. سعی می‌کنیم این افراد را مشغول به کار کنیم، خوشبختانه بچه‌های زیر ١٨ سال ما دوره فنی‌حرفه‌ای‌شان را در کانون می‌گذرانند و برای کار آماده هستند. هدف اصلی کار ما این است که پذیرش اجتماعی این افراد را بالا ببریم. داریم تلاش می کنیم سوءپیشینه کیفری این بچه‌ها را حل کنیم تا بتوانند به جامعه برگردند». مسئول روابط عمومی مرکز مراقبت‌های پس از خروج با پذیرش این مسئله که نتوانسته‌‌اند تمام زندانیان آزادشده را تحت پوشش قرار دهند، می‌گوید: «یکی از دلایل عمده این مسئله، مشکل اعتباری ماست. متناسب با حجم آزادی از زندان اعتبار مراکز مراقبت بسیار کم است و دستگاه‌های متولی این قضیه مثل نهادهای دولتی خیلی کم‌اثر با ما همکاری می‌کنند. از طرف دیگر در حوزه بزه کودکان به‌مراتب مشکلات بیشتری داریم. بچه‌ها چون وارد مسئولیت زندگی نشده‌‌اند، کمتر تمایل دارند وارد مراقبت‌های بعد از خروج شوند. در واقع یکی از مهم‌ترین مشکلات ما جلب اعتماد آنهاست». ابراهیم همین دیروز پیغام داد که نتوانسته از مرکز مراقبت‌های پس از خروج وام بگیرد. با خنده می‌گوید: «به حمال وام نمی‌دهند… شما کسی را می‌شناسی که حمالی را شغل حساب کند؟»

0 نظر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back To Top
🌗