چه طور یک رهبر رادیکال در حزب کارگر به قدرت رسید؟
جرمی کوربین، در کمتر از یک ماهی که به رهبری حزب کارگر انگلیس رسیده، صحنه سیاسی این کشور را تغییر داده است. چه عواملی کوربین را به قدرت رساندند؟ قدرتگیری کوربین چه معنایی برای آینده سیاسی انگلیس دارد؟
جرمی کوربین، که بنگاههای شرطبندی در آغاز انتخابات رهبری حزب کارگر شانس پیروزیش را ۱ به ۲۰۰ میدانستند، در ۱۲ سپتامبر به رهبری این حزب رسید. این دستاورد به خودی خود یک پیروزی فوقالعاده بود، لیکن ابعاد موفقیت کوربین در انتخابات نیز بیسابقه است. این نماینده محله ایزلینگتون شمالی لندن، در همان مرحله اول ۵۹٪ اولویتهای نخست آرا* را به همراه رقم شگفتآور ربع میلیون رای به دست آورد. کوربین که از سال ۱۹۸۳ نماینده حزب کارگر در پارلمان بود و در بخش غالب عمر کاریاش یک شورشی همیشگی در ردیفهای پشتی مجلس به شمار میرفت، حالا به بالاترین مقام رسیده است؛ جایگاهی که با پشتیبانیای قویتر از هر رهبر سیاسی دیگری در بریتانیا به دست آمده است.
در ماههای اخیر میانگین سنی اعضای حزب از ۵۳ سال به ۴۲ سال کاهش پیدا کرده، و به نظر میرسد بیشتر اعضای جدید زنان جوان باشند. حزب کارگر در عین جوان شدن با سرعتی بیسابقه در پنجاه سال اخیر در حال رشد است
واکنش طبیعی بیشتر صاحبنظران، مخصوصا ذینفوذهای مُسنتر، ترکیبی از غافلگیری و غضب بوده است. آنها انتظار این اتفاق را نداشتند، اما حالا جوری برخورد میکنند که انگار از همان اول قابل پیشبینی بوده است. برای آنها لحظه کنونی صرفا یک اختلال بیخودی است و اعضای حزب کارگر با انتخاب کوربین باعث شدهاند این حزب دیگر نتواند تا یک دهه آینده رای بیاورد، همان اتفاقی که بیش از سیسال پیش با انتخاب مایکل فوت دست چپی افتاد. تاریخ تکرار میشود، همین و بس.
این پرسش که دقیقا چه کسانی به کوربین، آن هم در این تعداد بالا، رای دادهاند، دو گروه را پیش میکشد. اول طرفداران قدیمیتر حزب کارگر؛ کسانی که طی سالهای بلر و براون به خاطر پذیرش تاچریسم و بازار آزاد، از حزب کارگر سرخورده شده بودند، و سپس جوانان؛ جمعیتی قابلتوجه که کارزار انتخاباتی کوربین هوشمندانه آنها را در صفوف فشرده گردهماییهای خود جای داد تا جنبش در طول تابستان اوج بگیرد؛ دانشجویانی که پیش از این مشارکتی در سیاستورزی حزبی نداشتند، آنهایی که در شغلهای کمدرآمد و با امنیت شغلی پایین مشغول بودند، و آنهایی که با تردید به سیاست نگاه میکردند. کسانی که پیش از این مشارکت سیاسی داشتهاند غالبا آنهایی هستند که در گذشته در کارزارهای موردی مثل همبستگی برای فلسطین، اعتراض به افزایش شهریهها، یا افزایش دستمزد شرکت کردهاند. رایدهندگان به لیبرالدموکراتها در ۲۰۱۰ که قبلا مغموم بودند و حالا جانی دوباره گرفتهاند نیز، بخش دیگری از این گروه بودند.
هماکنون ۵/۴ میلیون خانوار در خانههای استیجاری مالکان خصوصی زندگی میکنند، رقمی دو برابر ۱۵ سال پیش. برآورد میشود این رقم ظرف یک دهه آینده به ۷/۲ میلیون خانوار افزایش پیدا کند، یعنی تعداد خانوارهای مستاجر از خانوارهای مالک خانه بیشتر خواهد شد
به نظر میرسد این گروه دوم، یعنی جوانان هستند که ترکیب حزب کارگر را با این سرعت چشمگیر تغییر میدهند. در ماههای اخیر میانگین سنی اعضای حزب از ۵۳ سال به ۴۲ سال کاهش پیدا کرده، و به نظر میرسد بیشتر اعضای جدید زنان جوان باشند. حزب کارگر در عین جوان شدن با سرعتی بیسابقه در پنجاه سال اخیر در حال رشد است؛ از انتخابات سراسری ماه مه تا کنون ۱۵۰ هزار نفر به حزب پیوستهاند که ۶۰ هزار نفر آنها از وقتی کوربین به رهبری رسیده عضو حزب کارگر شدهاند. در کشوری که نزدیک نیم قرن عضویت در احزاب آن رو به افول بوده، این چیزی نیست که قرار بوده اتفاق بیفتند. اما حالا به واقعیت میپیوندد.
اینکه بازگشت حزب کارگر به چپ، مشارکت دوباره اعضای قدیمیتر، فعالان و اعضای پیشین را به دنبال داشته، به سادگی قابل توضیح است؛ هرچه باشد بریتانیا تا اوایل دهه ۱۹۸۰ یکی از قدرتمندترین جنبشهای سندیکایی جهان را داشت. برای همین است که مشارکت فعالانه جوانان تحلیل آن صاحب نظرانی را که میخواهند سیاست کوربین را سیاستی احساساتی و منسوخ جا بزنند، خراب میکند و دشوارتر میتوان از کنارش گذشت.
و اگر به دقت نگاه کنیم، توضیحی ساختاری وجود دارد. آنچه که از سال ۲۰۰۰ به این سو، به ویژه در بازار مسکن و نیروی کار بریتانیا رخ داده، باعث تغییری بنیادی در رابطه میان یک فرد بریتانیایی متوسط با تملک مسکن و دارایی شده است.
روزنامههای دست راستی کشور اصطلاح محبوبی دارند که میگوید «خانه یک انگلیسی قصر او است». با این حال، با آغاز هزاره جدید تغییرات فوقالعادهای در بازار مسکن کشور رخ داده که توجهی را جلب نکرده است. هماکنون ۵/۴ میلیون خانوار در خانههای استیجاری مالکان خصوصی زندگی میکنند، رقمی دو برابر ۱۵ سال پیش. گرچه این جریان به خودی خود از نظر سیاسی به قدر کافی پراهمیت است، اما این را هم اضافه کنید که برآورد میشود این رقم ظرف یک دهه آینده به ۷/۲ میلیون خانوار افزایش پیدا کند، یعنی تعداد خانوارهای مستاجر از خانوارهای مالک خانه بیشتر خواهد شد. در تاریخ بریتانیا به عنوان یک دموکراسی لیبرالی، چنین اتفاقی بیسابقه است. در کشوری که رضایت، ارتباطی تنگاتنگ با تملک خانه دارد و در جایی که لفظ «داشتن ملک» اغلب بر دموکراسی مقدم است، هزینههای سیاسی چنان تغییراتی چشمگیر خواهند بود. آنچه اکنون شاهد آنیم، نه فقط با ظهور کوربین، بلکه همچنین با اقبال جوانان اسکاتلند به استقلال، تنها آغاز کار است. در دهه پیشرو چنین جریانهایی فقط و فقط تشدید و تقویت خواهند شد.
برای اولین بار، در سال ۲۰۱۵ تعداد خانوارهای شاغلی که فقیر هستند از خانوارهای فقیر بیکار بالا زده است. یعنی بیش از نیمی از ۱۳ میلیون بریتانیاییِ فقیر صاحب شغل هستند. شاغل بودن دیگر ضمانتی برای فرار از فقر نیست
به همراه تغییرات در بازار مسکن رابطه بین اشتغال و فقر هم در حال تغییر است. برای اولین بار، در سال ۲۰۱۵ تعداد خانوارهای شاغلی که فقیر هستند از خانوارهای فقیر بیکار بالا زده است. یعنی بیش از نیمی از ۱۳ میلیون بریتانیاییِ فقیر صاحب شغل هستند. شاغل بودن دیگر ضمانتی برای فرار از فقر نیست؛ این مسئله به همراه تغییراتی که در مالکیت مسکن و اجاره اتفاق افتاده، برای بسیاری مثل نقض بنیادی قرارداد اجتماعی کشور است.
رفتن به سوی اقتصادی با اجاره انبوه و جامعهای که در آن کار کردن عایدی چندانی ندارد، به معنی محو شدن رضایت اجتماعی است. به خصوص برای نسلی که بالاترین امیدش به سرشکن کردن مخارج و درآمدها، و به ارث بردن دارایی از والدین خوشاقبالترش است. با وجود اینکه رشد اقتصادی بریتانیا در چند سال گذشته قوی بوده -بریتانیا هرگز به آن سطحی از بیکاری که در گوشهکنار اغلب حوزه یورو بروز کرد، دچار نشد- تاثیر ضربه بحران مالی جهانی ۲۰۰۸ همچنان به شدت باقی است، و به طولانیترین دوره پایین آمدن دستمزدهای واقعی و پایین ماندن بهرهوری انجامیده است. این یعنی مدل بریتانیایی سرمایهداری که از اوایل هزاره کنونی از حیث مسکن و دستمزد متناسب در سراشیبی بوده، حالا دارد در وقت اضافی بازی میکند. هیچ سطحی از رشد تولید ناخالص ملی، که عمدتا محصول بانکها و موسسات مالی لندن و سرمایهداری رانتی است، نمیتواند این واقعیت را پنهان کند. بسیاری از اینکه محافظهکاران در انتخابات ماه مه برای اولین بار از سال ۱۹۹۲ توانستند اکثریت را به دست بیاورند شوکه شدند، اما این پیروزی بیشتر حاصل ترس گروههای میانی درآمدی از بدتر شدن اوضاع بود، تا اینکه استقبال بهترشدن اوضاع باشد.
چیزی که با کوربین، و با این خیزش باشکوه اراده سیاسی درون و بیرون حزب کارگر، تغییر کرده این است که رهبر اپوزیسیون، برخلاف اد میلیبند، بدیلی ارائه میدهد و میگوید بریتانیا میتواند به سوی اقتصادی با دستمزدهای بالا و اجارههای پایین برود.
جنبه اول چنین اقتصادی، با افزایش حداقل دستمزد ممکن میشود -حداقل دستمزد فعلی عملا دستمزدی زیر خط فقر است. علاوه بر این، سرمایهگذاری دولتی بیشتری در بخشهای صنعتی خاصی لازم است. جنبه دوم با تامین مسکن اجتماعی و تعیین سقف اجاره محقق میشود؛ محدودیت گذاشتن بر میزان اجارهای که صاحبخانهها میتوانند به طور قانونی بگیرند.
حتی اگر کوربین در انتخابات سراسری ۲۰۲۰ شکست بخورد، با توجه به اینکه احتمال تشکیل یک دولت اکثریتی از طرف او پایین است، تداوم تغییرات ساختاری اقتصاد بریتانیا که اینجا به آنها اشاره شد، احتمالا باعث میشوند که این سیاستها به «میانه» سیاست بریتانیا بدل شوند.
حتی اگر کوربین در انتخابات سراسری ۲۰۲۰ شکست بخورد، با توجه به اینکه احتمال تشکیل یک دولت اکثریتی از طرف او پایین است، تداوم تغییرات ساختاری اقتصاد بریتانیا که اینجا به آنها اشاره شد، احتمالا باعث میشوند که این سیاستها به «میانه» سیاست بریتانیا بدل شوند
اکثر چیزهایی که تیم کوربین، به خصوص وزیر دارایی او جان مکدانل، پیشنهاد میکنند آنقدرها که منتقدانشان اصرار دارند رادیکال نیستند. در واقع عداوت و وحشتآفرینی رسانههای ستیزهجو، دولت محافظهکار، و البته جناح راست خودِ حزب کارگر علیه کوربین و اطرافیانش، نشان میدهد که مرکز ثقل گفتار سیاسی در بریتانیا چه قدر جا به جا شده است. میشود حدس زد که این وضع همیشگی نیست، و برای اکثر بریتانیاییها، مخصوصا جوانان، بدیلی برای یک اقتصاد با دستمزد پایین و اجاره بالا به شدت جذاب خواهد بود. نظام بریتانیا، که منظورم از آن رسانهها، سرمایهداران و حزب محافظهکار است، ممکن است برای منزوی کردن حزب کارگر ریسک کنند؛ سال گذشته در همهپرسی استقلال اسکاتلند، آنها در آستانه از دست دادن یک ملت، ملت اسکاتلند، بودند، حال آنان بر لبه از کف دادن یکی از دو حزب تاریخی در دولت بریتانیا هستند.
*شیوه رایگیری اولویتی در حزب کارگر این است که هر رایدهنده در برگه رای نامزدها را به ترتیب اولویت فهرست میکند. اگر نامزدی نصف اولویتهای اول را به دست آورد برنده است، اما اگر نه، آخرین نامزدی که کمترین اولویت اول را داشته حذف میشود و آرای کسانی که به او رای داده بودند بنا به اولویت دومی که تعیین کرده بودند بین نامزدهای دیگر پخش میشود. مثلا در انتخابات بین آ، ب و ج، اگر رای آ و ب مساوی باشد و ج کمترین رای را بیاورد اما اغلب رای دهندگان به او آ را اولویت اول خود تعیین کنند، آ برنده است.
پینوشت:
ترجمه شده از: The Structural Forces Behind the Rise of Corbyn
ممنونم