چرا در «رمان فارسی» حرفهها و طبقههای اجتماعی بسیاری بازتاب داده نشدهاند؟ ما سالهاست که به شغلهای محدودی برای قهرمانانمان فکر میکنیم: عموما یا نویسندهاند و یا شغلشان در یکی از حوزه های مربوط قرار می گیرد. از زنان خانهدار، معلمان و دانشجویان در آستانهٔ فروپاشی زیاد نوشتهایم ولی مثلا یک آتشنشان، ویزیتور محصولات آرایشی بهداشتی و یک کارگزار بورس در کتابهای ما به ندرت جایی پیدا میکنند. با اینحال، مسئله عدم گستردگی مشاغل قهرمانان «رمان فارسی» پیشنیازی دارد که نباید از آن غافل شد.
«درخت انجیر معابد» آخرین رمان زندهیاد احمد محمود را میتوان واپسین درنگ او بر پابرجایی چیزی از جنس همان درخت انجیر معابد، در ذهنیت عمومی جامعهای دانست که به خوبی میشناخت. او نزدیک به پنجاه سال نوشت تا کاری را که با داستان کوتاه «صبح میشه»، در سال ۱۳۳۴ آغاز کرده بود، با رفتارشناسی جامعهای که پرستندهی درخت انجیر معابد است به پایان برساند.