به تهران نگاه کنید. از تهران چه مانده است؟ از ولیعصر پرآوازه و شمیرانِ سبز و لطیفش چه مانده؟ شاید بگویید خاطرهبازی بس است، تهران قجری دیری است که از میان ما رفته و ما در حال زندگی در کلانشهری از جنس دیگریم. معلوم است که باغها و خانههای کوتاهقامت با سقفِ شیروانی قدیمی، از پس نیازهای امروز ما برنمیآیند. اما وقتی از باغ و درخت و فضای سبز و آرزوی دوچرخهسواری و گردش در دل شهر حرف میزنیم، دقیقاً از چه حرف میزنیم؟ این سودای بهظاهر رمانتیک و کودکانه از چه چیزی خبر میدهد؟