این یادداشت، مروری است بر گزارش مرکز بررسیهای استراتژیک ریاست جمهوری درباره باغستان قزوین.
چنانکه به قولی آنچه از باران میروید از چندین جنبه با سایر روئیدنیها متفاوت است.
از همین رو آنچه از خاک میروید نیز از چندین جنبه با آنچه از آسفالت میروید، متفاوت است..
چند وقتی است که جریانی در شهرها شکل گرفته و بدین واسطه ماشینهایی به حرکت افتادهاند که نتیجهی آن بیش از هر چیزی تخریب و تغییر کاربری باغات شهری است. این مسئله صرفاً به این یا آن شهر اختصاص ندارد، بلکه مسئلهای عام و در واقع صورتهای متفاوت یک منطقِ واحد است که در شهرهای مختلف به شیوههای متفاوتی مادیت پیدا میکند و فضامند میشود: ماشینها در شهری زیر عنوان گفتمان توسعه با احداث بزرگراه شهری در راستای بهبود وضعیتِ ترافیک شهر[۱]در باغستان قزوین آسیبهایی مانند احداث انبارهای شرکت نفت، خط لولۀ گاز، کارخانۀ آرد و انبارهای غله که در … Continue reading و در شهر دیگری تحت عنوان احداث بوستان خانواده و یا تأمین خدمات بهداشتی-درمانی، ورزشی و گردشگری شهری و در همین شهری که هستیم تحت عنوان حفظ سرانه فضای سبز در لفافهی مصوباتی چون برج-باغ، خانه-باغ و باغ-بام و غیره و غیره با سرعت و بیوقفه جلو میروند.
آنچه در جریانِ تخریب باغات شهرهایی مثل قزوین، تهران و شیراز باید بهعنوان نیروی برسازندهی این وضعیت در نظر گرفت، تضاد و تقابلِ اقتصاد بازار-محور با اقتصاد اجتماعمحور در مواجهه با فضاست که اولی به دنبال پیوندِ سرمایه و فضا و در واقع به گردش انداختنِ سرمایه در فضا و در نهایت کالایی سازی زمین و دومی به دنبال استفادهی اجتماعی از فضاست. البته که این تمامِ داستان نیست.
هرکدام از مسیرهای نامبرده وضعیتِ فضایی باغات شهری را بهگونهای متفاوت دستکاری میکنند. آنچه از آن بهعنوان اقتصاد شهریِ بازار-محور یاد میشود، همان رویکردی است که بهواسطهی سلب مالکیت از فضا و زمانِ سایر نیروهای منتفع و مرتبط با باغات شهری، بیشازپیش باعث تخریب باغات شده و وضعیتی را رقم میزند که میتوان از آن تحت عنوان «آسفالته شدن» یعنی وضعیتی صافشده که هیچچیزی در آن نمیروید، یاد کرد. مسیر دیگر همان اقتصادِ اجتماعمحور است که با در نظر گرفتنِ ملاحظات اجتماعی و محدودیتهای اکولوژیکیِ باغات به دنبال استفادهی بیشتر اجتماعی از آنهاست.
در این میان مسئلهی قابلتأمل این است که رابطهی دو منطقِ مواجهه مذکور(اقتصاد بازار-محور و اقتصاد اجتماعمحور) در فضا چنان نیست که نسبتشان با یکدیگر بهگونهای خنثی پیش برود. یعنی بدین شکل نیست که این دو منطقِ اقتصادی همزمان بهگونهای موازی روی باغات شهری تأثیر بگذارند و با آنها کنار بیایند. بلکه در این میان اصطلاحاً یک ضدیت غیرقابل اجتماعی وجود دارد که حیاتِ یکی منوط به ممات دیگری است و به قولی یکی از روی خاکستر دیگری بلند میشود. یک باغ باید از بین برود که پارک فدک در حریم شمالی قزوین شکل بگیرد. یا باید قلب یک باغ دیگری در شیراز از کار بیفتد تا بیمارستان قلب کوثر از دل خاک آن بیرون بزند. یا باید گلوی یک باغ دیگری در تهران فشرده شود تا فلان مجتمع تجاری در هوای آن نفس بکشد. انتهای منطقی این مسیر بهجایی میرسد که در آن امکانِ زیست با منطقی غیر از منطقِ سرمایه و روابط اجتماعی غیر از رابطههای مبتنی بر سرمایه ناممکن میشود.
در شهر قزوین یکی از عواملی که باعث از بین رفتنِ باغستان میشود، گفته میشود کمبود آب برای آبیاری درختان است. کمبود آب خودش معلول بهرهگیری بیرویه از آب رودخانه در بالادستِ باغات و بهنوعی سلب مالکیت آب از باغداران سنتی در پاییندست است. این مسئله بهگونهای نظاممند بهمرورِ زمان باعث پرهزینه شدنِ باغداری و ناصرفه شدنِ آن میشود که درنهایت به ترک کردنِ فعالیتهای باغی توسط باغداران و کشاورزان منتهی میگردد.
وقتی داستان به اینجا میرسد که باغداران به دلایلِ نامبرده یکییکی از باغها دست میکشند، منطقِ مدیریتی با ارجاعِ به «تقاضای تفکیک زمین» و «تقاضای ساختوساز» توسط طرفِ دیگرِ منازعه که اکنون به مشتریِ تغییر و تخریب تبدیل شده، از بین رفتنِ باغستان را امری آگاهانه و ارادی توسط مالکان آنها و ازاینرو مسئلهای شخصی-طبیعی تلقی میکند و میگوید آنها خودشان میخواهند که باغهایشان را تغییر کاربری بدهند[۲]نامه مدیر کل دفتر فنی استانداری قزوین به مرکز بررسیها – شماره ۵۹/۴۱/۳۶۵۷/ص – مورخ ۱۳۹۸/۳/۴ – از گزارش … Continue reading:
مالکین باغها که در واقع نقش اصلی حراست از باغات را بر عهده دارند؛ عموماً اشخاص حقیقی و وراث هستند. با توجه به عدم وجود صرفۀ اقتصادی و روشهای سنتی سخت و طاقتفرسا علاقه و انگیزۀ کافی جهت نگهداری ندارند فلذا مالکین لبۀ باغات تمایل به الحاق به محدوده داشته و دل باغستان به دلیل عدم رسیدگی دستخوش تخریب میگردد.
درحالیکه عاملِ اصلی تخریب باغستان پیشازاینها انواع و اقسام استفادههای اقتصادی از زمینها و فضاهای بالادست و پیرامون باغستان و طبیعت زدایی از شهر است. در اینجا میبینیم که چگونه به مرور زمان مواجهه سراسر اقتصادی دمودستگاههای مدیریتی با زمین شهری، وضعیتِ فضایی دیگری یعنی فعالیت باغداری را ناممکن میکند. موضوع قابلتوجه در اینجا تولیدِ فضای سبز شهری بهواسطه طبیعت زدایی از شهر است. تو گویی باغستان بهاندازه کافی سبز نیست! یا به اندازه کافی اکسیژن تولید نمیکند. دراینباره گزارشی که به تازگی توسط مرکز بررسیهای استراتژیک ریاست جمهوری منتشر شده، نشان میدهد:
امروزه در وضعیتِ سراسر شهری شده، تا جایی که به مدیریت شهری مربوط است تمام فضاهای شهری با فاکتورِ «بازدهی اقتصادی» زیر عناوینِ مختلفِ اجتماعی و فرهنگی و غیره سنجیده میشوند.
ویلاهایی که در کوهپایهها و درههای بالای شهر ایجاد شدهاند ازیکطرف و جنگلکاری در ۹۰۰ هکتار از تپههای واقع در حریم شمالی شهر از طرف دیگر، از آبی که باید در پاییندست به باغستان برسد برداشت میکنند. توسعۀ شهری هم که طی چند دهه در ناآگاهی به اهمیت باغستان پیش رفته است، موجب کور شدن قناتها و مسدود شدنِ برخی نهرها شده است. در نتیجۀ اینها آب کمتر و کمتر به باغستان میرسد.
امروزه در وضعیتِ سراسر شهری شده، تا جایی که به مدیریت شهری مربوط است تمام فضاهای شهری با فاکتورِ «بازدهی اقتصادی» زیر عناوینِ مختلفِ اجتماعی و فرهنگی و غیره سنجیده میشوند. این وضعیت بهواسطهی دمودستگاههای مدیریتی بهتدریج نظام حقیقت خودش را هم تولید میکند و این فرایند بهگونهای پیش میرود که درنهایت مفهومِ تولیدشده در تمامِ شهرها بهمثابهی غایتِ مدیریتی تبلیغ و ترویج میشود. از همین روست که ما در شهرهای مختلف شاهد تخریب و تغییر کاربری گستردهی باغات از مسیرهایی اتفاقا قانونی و از این نظر مشروع هستیم. چرا که عاملانِ این کار همگی از تشنگان و جستجوگرانِ حقیقت هستند!
آنچه در قزوین اتفاق میافتد، بهنوعی بیانگرِ منازعهی مجموعه نیروهایی است که هر کدام بهواسطهی نمایندگیِ گفتارهای مختلف، خواهانِ وضعیتِ متفاوتی برای باغستان و در نهایت برای شهرها هستند.وضعیتِ باغستان قزوین را هم باید از این زاویه نگاه کرد و بدین ترتیب به شناسایی و تحلیل مجموعه روابط و نیروهایی پرداخت که فرایند باغ-زدایی از شهر و اجتماعزدایی از باغات را پیش میبرند. در غیر این صورت هر چقدر به فضای قزوین نگاه کنیم، متوجه نمیشویم که چگونه روزبهروز در این شهر درختهای بیشتری خشک میشوند و بدین ترتیب با تسامح- چنانکه گفتار مدیریتی همواره چنین میکند -تخریبِ باغستانهای شهر را به ساحتِ طبیعت و امر طبیعی و گذر زمان حواله میدهیم. آنچه در قزوین اتفاق میافتد، بهنوعی بیانگرِ منازعهی مجموعه نیروهایی است که هر کدام بهواسطهی نمایندگیِ گفتارهای مختلف، خواهانِ وضعیتِ متفاوتی برای باغستان و در نهایت برای شهرها هستند.[۳]در استان قزوین بین دستگاههای اجرایی، یکدستی در برخورد با باغستان وجود ندارد. البته شهرداری، شورای شهر و … Continue reading
↑۱ | در باغستان قزوین آسیبهایی مانند احداث انبارهای شرکت نفت، خط لولۀ گاز، کارخانۀ آرد و انبارهای غله که در گذشته انجام شدهاند و هرکدام به باغستان آسیب زدهاند. اما امروز مهمترین تهدید از این نوع تهدیدها، جادهکشی است. این جادهها شامل ۱) مسیرهای مواصلاتی قزوین به شهرهای دیگر است. ۲) کمربندی قزوین که احداث آن در سالهای اخیر آغاز شده است و همچنان ادامه دارد. در قسمت جنوبی شهر این کمربندی به اتوبان طبقاتی تبدیل شده است که پل امام رضا (ع) نامگذاری شده است. این مسیر به باغستان آسیب زده و آسیب آن در صورتی که پروژه تکمیل شود، بیشتر میشود. بنا بر محاسبۀ انجمن حیات شهر (سمن) این کمربندی حدود ۱۴۳ هکتار از باغستان سنتی را در معرض نابودی کامل قرار میدهد. دو پروژۀ پلسازی دیگر (پل امام علی و پل خلیج فارس) که اجزائی از این کمربندی هستند بنا بر اعلام شهرداری قزوین هر کدام بر روی ۳ هکتار از باغستان احداث شده است. در حال حاضر پروژۀ پل امام رضا به دستور شورای عالی معماری و شهرسازی متوقف شده است و شهرداری در حال اصلاح پروژه و رایزنی برای ادامۀ آن است. ۳) مسیر موسوم به جادۀ گاز که از دل باغستان عبور میکند و اکنون یکی از موضوعات مناقشهبرانگیز در قزوین است (گزارش مرکز بررسیهای استراتژیک ریاست جمهوری). |
↑۲ | نامه مدیر کل دفتر فنی استانداری قزوین به مرکز بررسیها – شماره ۵۹/۴۱/۳۶۵۷/ص – مورخ ۱۳۹۸/۳/۴ – از گزارش مرکز بررسیهای استراتژیک ریاست جمهوری |
↑۳ | در استان قزوین بین دستگاههای اجرایی، یکدستی در برخورد با باغستان وجود ندارد. البته شهرداری، شورای شهر و استانداری تقریباً هماهنگاند و موثرترین تصمیمات بر آیندۀ باغستان هم در این نهادها اتخاذ میشود. اما دستگاههای اجرایی دیگر نظیر محیط زیست، میراث فرهنگی و جهاد کشاورزی گرایشهای متفاوتی نسبت به مسألۀ باغستان دارند و در مصاحبه با مسئولان آنها حتی نگرش انتقادیشان به رویکردهای شهرداری و استانداری مشخص است. اما نهادهای اخیر در استان کمصداتر و در خصوص باغستان کمتر نقش دارند. بهویژه که با تأسیس سازمان باغستان سنتی در زیرمجموعۀ شهرداری، مسئولیت باغستان در درجۀ نخست به شهرداری سپرده شده است. نیروی دیگر در شهر قزوین، سمنهای حامی محیط زیستاند که با رویکرد شهرداری مخالفند و با کار رسانهای، کنشگری، فعالیت علمی و دانشگاهی، و گفتگو با دستگاههای اجرایی تلاش دارند تا جلوی برخی روندها یا پروژههای مخرب را بگیرند یا امتیازات و حقوقِ باغستان را پس بگیرند. در همین زمینه برخی از باغدارها هم هستند که علی رغم تمام فشارهایی که به گونهای نظامند برای ترک باغات و فعالیتهای باغی به آنها وارد می شود، کماکان به دنبال حفظ فعالیتهایشان هستند (گزارش مرکز بررسیهای استراتژیک ریاست جمهوری). |