چطور استاد ارتباطات رانت و سرکوب را از مهلکه به در برد و یقه روزنامهنگاران را گرفت
روی خروجی خبرگزاری تسنیم در روز دوشنبه سوم آذرماه خبرهایی از تظاهرات جلیقه زردها در سرزمینهای اشغالی، نشستهایی در مسکو و خبرهایی از اروپا و آمریکا قرار گرفته است. خبرگزاری فارس نیز ترکیبی از خبرهایی از گفتههای ترامپ و خلاصهای از سخنان یکی از جمهوریخواهان آمریکایی که از پیروزی ایران در سوریه و اجبار آمریکا به گفتگو با ایران گفته بر روی وبسایت منتشر کرده است. آن هم درست در وضعیتی که همین خبرگزاریها و دیگر خبرگزاریهایی چون مهر و تابناک و… با انتشار خبر زودهنگام مرگ محمود هاشمی شاهرودی، رئیس تشخیص مصلحت نظام یک کمدی تمام عیار رسانهای به راه انداختند.
مخاطب این رسانهها در حالی باید به خبرهایی از آمریکا و اروپا و دیگر نقاط جهان و حتی ایران اعتماد کند که میبیند همگی این رسانهها در انتشار خبر فوت یکی از مقامات کشوری که در بیمارستانی در شهر تهران، محل تمرکز دفترهای این رسانهها، حتی ابتداییترین اصول خبرنویسی و روزنامهنگاری را رعایت نمیکنند. برخی ممکن است این تشتت در انتشار خبر را ناشی از دخالت نهادهای سیاسی بدانند، که حتی تلاش میکنند تا فوت مقامات ارشد را هم مهندسی خبری کنند، اما به فرض صحت این ایده هم از قضا همین نکته نشان میدهد که مهندسیشدهترین رسانهها هم از رعایت قواعد «مهندسی خبر» ناتوانند.
رسانههای ایران، از صداوسیما تا نشریات روی دکه و خبرگزاریهای آنلاین آنچنان بیاعتبار شدهاند که در تلاش برای عقب نماندن از یکدیگر و از فضای مجازی (تلگرام و توئیتر و…) به انتشار زودهنگام خبر فوت شاهرودی مبادرت کردند و باقی روز به تکذیب این خبر و مصاحبه و نقل قول از رئیس دفتر و این مقام و آن مقام گذشت تا آبی که ریخته به جوی باز آید؛ قصد این بود یا نه، خبر فوت هاشمی شاهرودی دیگر از سکه افتاد. در فضای مجازی همه با مرگ او شوخی کردند و حالا دیگر مرگ او واقعا «خبر» نیست. از نظر مخاطبان این اتفاق پیشپیش افتاده است. آنچه در اینجا برای هزارمین بار تکرار شد بیاعتباری رسانههایی است که بارها و بارها پیش از این، چه بر اساس سیاستهایشان یا چه بنا بر تجویز مقامهای حکومتی مبادرت به تکذیب آن خبرهایی کردند که اظهر من الشمس بودهاند و مردم در کوچه و خیابان به چشم دیده بودند، یا به واسطه ماهواره و اینترنت از چند و چون آن باخبر شده بودند. کارشناسان این رسانهها و آمران به سانسور فراموش کرده بودند که تکذیب خبر هرگز به اندازه خود خبر دیده و شنیده نمیشود، و بلکه بر اهمیت خبر و شایعات حول آن دو چندان میافزاید. کافی است نگاه کنید به برآمدن کانال میلیونی «آمدنیوز» در زمستان سال ۹۶ که بر موجی از خبرسازی بالا آمد و برای مدتها بالا ماند؛ خبرهایی که ترکیبی از دوغ و دوشاب بودند، اما خبر بودند و مخاطب تشنه خبر را در جریان اوضاع قرار میدادند. فیلترینگ تلگرام، اگرچه تنها برای مبارزه با آمدنیوز نبود، اما در مقابله با این کانال غیرحرفهای هم ناکام ماند تا نشان دهد آمران به سانسور و سرکوب رسانهها، با تحمیل هزینههای میلیاردی به بودجه کشور تا چه اندازه در رقابت رسانهای شکست خوردهاند.
آنچه وضعیت رسانهها در دیگر نقاط دنیا را متفاوت میکند نه وجدان روزنامهنگاران خارجی که ساختاری نسبتا دموکراتیک است که در آن رسانه اگرچه تحت نفوذ سرمایه و قدرت دولتی و عادتهای ایدئولوژیک عمل میکند و همچنان این قدرت است که رسانهها و افکار عمومی را کنترل میکند، اما هر صدای دیگری را هم به بند و توقیف نمیکشاند.
چندی پیش بخشهایی از فیلم گفتگوی با مهدی محسنیان راد، استاد ارتباطات دانشگاه امام صادق منتشر شد که در آن او به سختی از روزنامهنگاران ایرانی انتقاد میکرد که همدست سدسازان و فسادهای کشور و پایه میکروفون شدهاند و هر که بیشتر به ایشان پول و سکه داده برایش تیتر و خبر و گزارش کار کردهاند. گفتههای آقای محسنیان راد نشان میداد که ایشان به رغم دانش فراوان در حوزه ارتباطات، فاقد بینشی حداقلی در فهم وضعیت پیچیده رسانههای ایران است و آدرس اشتباه میدهد؛ ایشان ندیده یا نخواسته که ببیند که ناتوانی رسانهها نه به واسطه آلودگی روزنامهنگارانش که به خاطر ترکیبی از رانت و سانسور است. رانت و سانسوری که هیچ مرز و چارچوبی هم ندارد؛ مشخص نیست که همسویی با سیاستهای حکومتی برخی از استادان این رشته را به نتیجه رانت مجوز، رانت پول و امکانات و سانسور دگراندیشان و افکارشان کور کرده است، یا سانسور را آنقدر بدیهی فرض کردهاند که این چنین جهت نقد را تغییر میدهند. هر کدام که باشد تفاوتی در نتیجه ندارد و اساتید این حوزه باید بهتر بدانند که رپورتاژآگهی، آن هم به سفارش دولت یا مافیای قدرتمندی مثل سدسازان، نه ساخته دست روزنامهنگاران این روزهای این جغرافیای خاص که بخشی از روند روزمره رسانههاست؛ اما نتیجه تبدیل همگی رسانهها به بوقهای تبلیغاتی جریانهای سیاسی مجاز کشور، که تازه این رانت را هم بین جریانهای داخل حکومت نابرابر تقسیم کردهاند، چیزی جز وضعیت آشفته امروز نیست.
آنچه وضعیت رسانهها در دیگر نقاط دنیا را متفاوت میکند نه وجدان روزنامهنگاران خارجی که ساختاری نسبتا دموکراتیک است که در آن رسانه اگرچه تحت نفوذ سرمایه و قدرت دولتی و عادتهای ایدئولوژیک عمل میکند و همچنان این قدرت است که رسانهها و افکار عمومی را کنترل میکند، اما هر صدای دیگری را هم به بند و توقیف نمیکشاند. این چنین است که در این نظامهای سیاسی رپورتاژآگهیها و سفارشینویسیها در بسیاری موارد جای گزارش و خبر و تحلیل را میگیرند، اما روزنامهنگاران، رسانهها و نهادهای مستقلی هم هستند که اگرچه به دلیل استقلال تاثیر کمتری روی مخاطبان دارند و از جریان اصلی رسانهها به دورند، اما به هر زحمتی که هست میتوانند به افشای فساد بپردازند. در دیگر کشورها کم و بیش شکلی از گردش آزاد اطلاعات و دسترسی به اسناد و مدارک دولتی به جای رانت دسترسی به اخبار برای رسانهها و افراد و نهادهای خاص، به روزنامهنگاران این امکان را میدهد که گوشهای از این همه را افشا کنند، حال آنکه اینجا روزنامهنگاران مستقل برای افشای تخلفات بزرگ مجبورند به حروف الفبا متوسل شوند، در حالی که گزارشگر صداوسیما نیمه شب به زندان میرود، از متهم اعدامی که پروسه دادگاه و صدور رای و پروندهاش از رسانهها و مردم پنهان مانده فیلمبرداری میکند و اعدام را گرم کننده دل مردم در سرمای زمستان اعلام میکند.
شاید باید روزنامهنگاران امروز در مقابل استاد پیشین بنشینند و از او بپرسند که او کجا بود وقتی این سدها ساخته میشد؟ آیا هم او نبود که از دست سردار سازندگی سدساز لوح تقدیر گرفته بود؟ آیا او در لابلای پخش مجموعه ۱۳ قسمتی تلویزیونی «ارتباط ایرانی» که از کتاب سه جلدی «ایران در چهار کهکشان ارتباطی» او ساخته شده بود، نگاهش به اخبار و برنامههای تلویزیون ایران نیفتاد و متوجه نشد «پروپاگاندیست» در این کشور نه تعدادی روزنامهنگار گیرم مقصر به انتشار رپورتاژآگهی در روزنامههایی با تیراژ خندهدار که ابر رسانهای انحصاری به نام صداوسیما است که با مشورت برخی از همین استادان اداره میشود؟
در کشوری که رئیس مجلسش در جستجوی شهروندی است که از فحاشی نماینده مجلس فیلم گرفته است، «روزنامهنگاران تنبل پشت میز نشین» اسم رمز منکوب کردن باقیمانده روزنامهنگارانی است که تلاش میکنند نوری بر این سیاهی بتابانند وگرنه رسانههایی با بودجههای هنگفت از جیب مردم با دهها و صدها خبرنگار، هر روز خبرهای سفارشی تولید میکنند و از نشر خبر فوت یک مقام مسئول در این کشور ناتوانند، اما هرگز نقد نمیشوند و در این سیستم هر روز بالاتر میروند، چون در دانشگاههایی روزنامهنگاری آموختند که روزنامهنگار بیطرف و مردهشور خوانده میشد.