مروری بر مستند کریستین فرِی: «عکاس جنگ»
رابرت کاپا میگوید:«اگر عکسهای شما به اندازهی کافی خوب نیستند، پس به اندازهی کافی [به سوژه] نزدیک نشدهاید.» فیلم مستند «عکاس جنگ» با این جمله شروع میشود و تمام فیلم هم به تصویر کشیدن همین جمله از لابهلای کنشهای «جیمز نچوی»، عکاس جنگ است. از نچوی پیش از این نیز کتابی شامل مجموعه عکسهایش با عنوان «دوزخ» به چاپ رسیده است.
جیمز نچوی(+ و +) متولد ۱۹۴۸ در آمریکا و تحصیلکرده رشته تاریخ هنر و علوم سیاسی در کالج دارتموث، عکاس خبری است. تصاویری از جنگ ویتنام و جنبش حقوق مدنی آمریکا اثرات نیرومندی بر او داشت و در تصمیم وی برای عکاس شدن بسیار مؤثر بود. او بر روی کشتیهای ناوگان بازرگانی کار کرده بود و زمانیکه خود به آموزش عکاسی میپرداخت، کارآموز ادیتوری فیلمهای خبری و راننده کامیون بود. اولین مأموریت خارجی او پوشش جنگ داخلی ایرلند شمالی در طی اعتصاب غذای سازمان ارتش جمهوریخواه ایرلند در ۱۹۸۱ بود. از آن روز به بعد به نچوی خود را وقف مستندسازی جنگها و مبارزات، و انتشار نقدهای اجتماعی نمود.
او در زمینه مجموعههای تصویری بزرگ در السالوادور، نیکاراگوئه، گواتمالا، لبنان، کرانه غربی رود اردن و نوار غزه، اسرائیل، اندونزی، تایلند، هند، سریلانکا، افغانستان، فیلیپین، کره جنوبی، سومالی، سودان، رواندا، آفریقای جنوبی، روسیه، بوسنی، چچن، کزوو، رومانی، برزیل و ایالات متحده کار کرده است.
نچوی پس از ۱۹۸۴ عکاس قراردادی مجله تایم بوده است. او از ۱۹۸۰ تا ۱۹۸۵ به آژانس عکس بلک استار(+) پیوست و از ۱۹۸۶ تا ۲۰۰۱ عضو مگنوم(+) بود.
وی مقامهای متعددی ازجمله مدال طلای رابرت کاپا پنج بار، جایزه جهانی عکس مطبوعات دو بار، عکاس سال مجله شش بار، جایزه مرکز بینالمللی عکاسی سه بار، جایزه لیکا دو بار، جایزه بایوکس برای خبرنگاری جنگ دو بار، جایزه آلفرد اسنستات، جایزه رسانههای تصویری کانن و یادبود یوگن برای عکاسی بشردوستانه را کسب نموده است. همچنین او در انجمن عکس رویال عضویت دارد و دارای درجه دکترای افتخاری هنرهای زیبا از کالج هنر ماساچوست است.
عکاس جنگ (+ و +) مستندی است از کریستین فرِی به دو زبان انگلیسی و آلمانی که گوشهای از زندگی و عقاید او و همچنین بخشی از فعالیتهای نچوی در کزوو، رامالله، اندونزی، نیویورک و هامبورگ را پوشش داده است. نچوی در نقش خودش به عنوان راوی به همراه کریستین امانپور، هانس هرمن کلر، کریستین بروستوت، دس رایت و دنیس اونیل یه عنوان گزارشگران و خبرنگاران رسانه های مختلف گروهی در فیلم حضور دارند. فیلم با جمله رابرت کاپا شروع میشود و نچوی را نشان میدهد که در میان دود مشغول عکاسی از آتش گرفتن یک خانه در بالکان است. علاوه بر دوربینی که به دنبال نچوی است، نکته جالب توجه ابتکاری است که فری به کمک فناوری تصویربرداری دیجیتال انجام داده و با استفاده از قرار دادن میکروکمهایی بر روی دوربین عکاسی نچوی، یکی به سمت سوژه نچوی و دیگری به سمت خود نچوی، تصاویری فراتر از آنچه این عکاس جنگ ثبت کرده به تصویر کشیده و مخاطب را با کادری بازتر از کادر بسته نچوی روبرو میکند. غیر از تلفیق نگاه سوبژکتیوه و آبژکتیوه برای مخاطب، بدون شک استفاده از این دوربین نه تنها ما را با لحظات واقعی ثبت عکسهای نچوی آشنا میکند، بلکه احساس صمیمیتی نزدیک به خود آنچه عکاس با عکسش دارد را برای ما به همراه دارد. عکاس جنگ ضمن همراهی نچوی و دوربینش، به خوبی به مخاطب نشان میدهد چگونه این عکاس بخشی از صحنه عکاسیاش است، به طوری که هم از سوژه جداست(ابزاروارگی)، و هم سوژه با او احساس بیگانگی نمیکند. و خود نچوی هوشمندانه این را میداند: «این تصاویر هیچگاه ایجاد نمیشدند، مگر کسانی که من عکسشان را میگرفتم، بپذیرندم. امکان ندارد از چنین لحظاتی عکاسی کنی، بیآنکه آنان در آن مشارکت کنند؛ بیآنکه مرا بپذیرند و بخواهند که آنجا باشم. آنها میفهمند که یک بیگانه با یک دوربین میآید تا به جهانیان نشان دهد بر آنان چه میرود. میفهمند که قربانی نوعی ظلماند، نوعی خشونت بیجا و با پذیرفتن من بهواسطهی یک عکاس، خواستههایشان را به جهان و احساسات جهانیان عرضه میکنند.» این همان چیزی است که پیش از آنکه نچوی بگوید، بر بیننده کاملا آشکار است. و از همین مسیر، میرسیم به سکانس تاثیر گذاری در انتهای فیلم که نچوی را در میان انبوه گرد و غبار معدنی در اندونزی -گمان میکنم- نشان میدهد که مشغول عکاسی است و بعد از مدتی گرفتار غبار میشود و به نفس تنگی میافتد و در حالت درماندگی، دست کارگری را میبینیم که او را میگیرد و به سمت روشنایی میبرد. همان رنجدیدگانی که نچوی سی سال است در طرف آنها و در میان و با آنها، به روایت آنان پرداخته است.
عکاس جنگ با توجه به نامش ولی نه فیلمی است که [غالباً] در مناطق جنگی بگذرد، و نه زیاد حول و حوش زندگی شخصی عکاس است. آنچه ما با آن روبرو هستیم بیشتر سوژههای اجتماعیای است که نچوی با آنها برخورد داشته و به بیان درک، عقیده و احساس نچوی میگذرد. صرف نظر از آنکه مورد اولی چقدر به اختیار و شرایط فیلمساز برای حضور در مناطق جنگی بستگی داشته، ولی مورد دوم، انتخاب درست فیلمساز است. عکاس جنگ در جشنوارههای زیادی از جمله اسکار نامزد دریافت جایزه شده است، ولی تقریبا در هیچ جشنواره معروفی جایزه نبرده. فیلمبرداری بسیار خوب و موسیقی متن فیلم از نقات قوت ان هستند. موسیقی متن فیلم که انتخابی از آثار النی کارایندرو، آروو پارت و دیوید دارلینگ است توسط مانفرد ایشر، رئیس کمپانی ایسیام برگزیده شده است.
عکاس جنگ، فیلمی است درباره غول عکاسی خبری دنیا، که همراه با او، دغدغه او به عنوان یک انسان و یک عکاس را نشان میدهد: «سخت است که رسانهها را بهسوی تمرکز بر مسائل حساستر کشاند، تا بهجای گریزاندن مخاطب از حقیقت، در تلاش برای بردناش به ژرفای حقیقت باشند؛ تا نگران چیزی باشند که از خودشان بس مهمتر است … هیچگاه اینکار آسان نبوده و گمان کنم که در این چندسالهی اخیر، که جامعه بیشتر وسواس تفریح و سلبریتیها و مد را یافته؛ دشوار و دشوارتر هم شده است. آگهیدهندگان از اینکه محصولاتشان، کنار عکسهایی از مصائب بشری نمایش داده شود، خسته شدهاند؛ چراکه موجب افت فروششان میشود.»