skip to Main Content
مشروطه کنسرت را آورد
فرهنگ

با نگاهی به «باد خزان، درباره غلامحسین درویش»

مشروطه کنسرت را آورد

درویش‌خان سال‌هاست که نامی آشناست، برای هر آن کسی که تار و سه‌تار را می‌شناسد و با موسیقی دستگاهی ایرانی آشناست. هرکه بخواهد از درویش‌خان بنویسد باید بداند که نوشته‌اش از «اولین» و «اولین‌ها» پُر خواهد بود. اولین شخص مشهوری که مرگش به سبب تصادف اتوموبیل بود.

 

درویش‌خان از اولین کسانی بود که کنسرت برگزار کرد، اما نه برای اعیان و اشراف و برای دست‌خوش‌گرفتن از آن‌ها، بلکه برای مردم و برای کمک به آن‌ها. کنسرت‌هایی که با پیروزی مشروطه و شکل‌گرفتن انجمن‌ها اولین بار با همت درویش‌خان و عارف قزوینی برگزار شد. سیمای درویش، یعنی آنچه از سیمای درویش در ذهن ایرانی مانده است چیزی است که بهتر از هر نوشته دیگر، در یادداشت ناهید تصویر شده: «در جشن نصرت ملی در خانه‌ از بیداد استبداد خراب مرحوم ظهیرالدوله،‌ درویش را در میان آلاچیق مغروق از گل و ریاحین دیدم که مانند رب‌النوع‌های یونانی، سازش را به دست گرفته و هزارها نفوس بشر را مدهوش رشته‌های تار خود کرده و کیسه‌های مملو از طلا و نقره ناز شست خودش را روی طبق اخلاص گذارده و به وراث مقتولین راه حریت و آزادی عطا می‌کند.» ناهید صحنه‌ای از کنسرتی را در این نوشته توصیف می‌کند که برای حمایت از بازماندگان شهیدان مشروطه به همت ظهیرالدوله برگزار شد، در خانه‌ای که چندی‌پیش، به دست دسته اوباش محمدعلی‌شاه به خاطر اجرای پانتومیمی انتقادی ویران شده بود و آزادیخواهان پس از غلبه بر استبداد بر خرابه‌های همان بنا «کنسرتی» برای حمایت از آسیب‌دیدگان مشروطه برگزار کردند.

سیمای درویش‌خان، با رِنگ‌ها و پیش‌درآمدهایش،‌ با آن سبیل نشانه سرسپردگی‌اش به سلسله‌ای از فقرا،‌ با آن حساسیت‌اش به وضع سیاسی،‌ با آن دست‌‌و‌دلبازی بی‌توجه به آینده‌اش، با آن حساسیتش به موسیقی و تلاشش برای تربیت شاگردان و حتی قربانی‌شدنش در یک تصادف اتوموبیل، در همین تصویر نهفته است: شبیه به قهرمان‌های اساطیری که سال‌ها با تقدیرشان در جنگند و می‌کوشند با سخت‌کوشی و وجدان، برای مردمشان بهروزی بیاورند، اما ناگاه قربانی «تصادفیِ» چیزی می‌شوند که تقدیرشان مقدر کرده ‌است. به قول «رضازاده» که سالی پس از مرگ درویش در یادبودش نوشته است، او آنقدر بر تحصیل موسیقی بر پایه ضرب اصرار داشت و تا نفس آخر با دست و پایش ضرب می‌گرفت تا این که مضروب گشت. ضربی‌زدن و به ضرب نواختن موسیقی از مواردی بود که درویش به اصرار توانست در موسیقی ایرانی جا بیندازد و موسیقی را برای همراهی سازهای مختلف و همنوازی آن‌ها آماده کند. چیزی که بیش از او نه مطلوب بود و نه مورد نیاز. اما درویش که می‌خواست موسیقی را روحی تازه ببخشد و از شَر پستوها و پسله‌های قاجاری برهاند، توانست بر این سنت غلبه کند و به موسیقی نظم و نسقی دهد. اما خود قربانی بی‌نظمی و وحشی‌گری شوفری بی‌مبالات گشت. به این شکل درویش تبدیل شد به نمونه‌ای از آنچه پس از مشروطه بر سر ایران آمد: از وحشی‌گری کامران میرزا که می‌خواست انگشت‌های او را قطع کند گریخت، اما قربانی ابزاری شد که قرار بود زندگی را بهتر کند. درویش همین هوای آلوده‌ای است که ما تنفس می‌کنیم و به همین دلیل آن گونه در میان سبزه و گل نشستنش، درویش را اسطوره‌ای کرده ‌است.

همچنین بخوانید:  غمگین‌تر از آب، در سوگ و به یاد سمیح القاسم

درویش‌خان در طول زندگی‌اش چند کنسرت در تهران و رشت و حتی خارج از کشور برگزار کرد. درآمد بیشتر آن‌ها نیز صرف ایتام و قحطی‌زدگان و مال‌باختگان از زلزله و قحطی و آتش‌سوزی شد. کنسرت که در ایران با مشروطه پا گرفت به واسطه «طریقت سیاسی» درویش و عارف ویژگی اجتماعی یافت. موسیقی مردمی که همواره بی‌ارزش و ضربی خوانده می‌شد و برای عوام با کیفیتی نازل اجرا می‌شد با تلاش کسانی چون درویش، که از اولین نوازندگان اجتماعی ایران بود،‌ با کیفیتی عالی اما برای همگان نواخته شد. درویش و برخی از هم‌دوره‌ای‌های او موسیقی را از دربارهای قاجاری به کوچه و بازار کشاندند و از مشروطه‌ای که کنسرت را آزاد کرد برای کمک به مردمی استفاده کردند که تا پیش از آن از شنیدن موسیقی جدی محروم بودند. کنسرت و البته به همراه صفحه گرامافون به کسانی چون درویش اجازه دادند که سازشان را در دسترس همگان قرار دهند. بیهوده نیست که درویش برای ضبط صفحه رنج سفر به لندن را به جان خرید و چون از نتیجه کار در آنجا راضی نبود، خانه شخصی خود را فروخت و به همراه چند تن دیگر از نوازندگان و خوانندگان هم‌دوره‌اش راهی سفر تفلیس شد. آن‌هم درویشی که در گزارش مرگش نوشته شده که آنچه از جیبش پس از فوت به‌دست آمد «قبض بانک رهنی بود که دو روز قبل، ساعت بغلش را برای مخارج روزانه گرو گذاشته بود.»

یکی دیگر از «اولین‌ها»یی که درباره درویش‌خان باید گفت این است که او از اولین کسانی بود که بدون وابستگی خانوادگی توانست در دربار شاهزادگان و پادشاهان قاجاری نوازنده‌ای رسمی شود. پیش از او تمام نوازندگان یا از اشراف بودند یا از خانواده‌های مشهوری چون فراهانی. درویش هیچ‌کدام نبود و تنها با قوت پنجه و نبوغ یگانه‌اش توانست خود را به آن دستگاه بقبولاند. او همواره خود را غریبه‌ای می‌دانست در آن دستگاه. ظلم و رفتار خصمانه شاهزادگانی چون کامران میرزا با زیردستان درویش را از همان جوانی آزرده بود. شاید به همین دلیل علی‌رغم آرامش و محافظه‌کاری درویش و هم‌قطارانش او همواره به هر آنچه به آزادیخواهی ربط داشت واکنش نشان می‌داد و از آن حمایت می‌کرد. درویش چیزی نداشت جز سازش و سازش را همواره در این راه به کار می‌گرفت. مشروطه در تاریخ ایران چیزی است یگانه. شاید تنها با ملی‌شدن و انقلاب ضدشاه قابل مقایسه باشد. اما از آنجا که اولین کوشش ایرانیان بود، همواره بازخوانی می‌شود. موسیقی مشروطه نیز به همچنین و کارهای درویش نیز در کنار موسیقی مشروطه به همین شکل. همان کنسرت‌ها در حمایت از خانواده شهدای مشروطه که درویش و عارف در آن بسیار کوشیدند، الگوی کنسرت‌هایی شد که در اوان پیروزی انقلاب نام چاوش گرفت. درویش‌خان به همراه عارف، طاهرزاده، شیدا و دیگر همراهانشان راهی یافته بودند برای نواختن به نفع مردم و آن راه همواره در موسیقی دستگاهی ایرانی بازخوانی می‌شود، مانند مشروطه که هر حرکت آزادی‌خواهانه‌ای در ایران خود را وامدار آن می‌داند.

همچنین بخوانید:  تاجیکستان ۱۶هزار واژه پیشنهادی ایران را رد کرد

 

0 نظر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back To Top
🌗