نیکوس پولانزاس، در مقام یک مارکسیست، مشخصاً با دیدگاهی مقابله میکند که دولت را به عنوان «سوژه»ای در نظر میگیرد که خودخواهانه اراده خود را بر طبقات اجتماعی تحمیل میکند. ایدهای که دولت را از طبقات اجتماعی جدا میکند به نظر پوچ میرسد. پولانزاس همچنین با آنچه یک «افراط» دیگر مینامد مقابله میکند: رویکرد ابزارانگارانه به دولت.