در مخزن را که باز میکنند، صدای سرفه هم بلند میشود، سرفه پشت سرفه. نفسش بالا نمیآید. برایش آب میآورند، روی لبه سکو مینشیند. کمی که میگذرد، اسکناسها را دوباره دستش میگیرد و میرود سراغ مشتری. آن ساعت از روز پمپبنزین شلوغ است، بوی بنزین امانش را بریده، نه فقط بوی تند و تهوعآور بنزین که دود ماشینها. ماشینهایی که یک لحظه خاموش نمیشوند. از ٨ صبح تا ٤ بعد از ظهر که شیفتاش تمام میشود، ماجرا همین است.
سرفههای خشک و مکرر خبر از ناراحتی ریه صدها کودک در شهر میدهد. اینجا نگین سبز اصفهان است با کبدهای تعویضی، سرطان و ام اس و سکتههای مغزی و قلبی. مردم در میان گلایههایشان از حضور صنایع آلاینده میگویند و از مسؤولان تقاضای رسیدگی دارند. آنها میخواهند اطمینان پیدا کنند که حضور این صنایع در نزدیکی محل زندگیشان خطرآفرین نیست.