بهنظر ميآمد خيلي دير شده. خوزستانيها، چند ماهي از سال گذشته را با حضور دایمي ريزگردها در مناطق مختلف استانشان سپري كردند. ريزگردهايي كه آمده بودند حالا ديگر قصد رفتن نداشتند. كودكان و مادران خوزستاني درد دوبارهاي از پس گذشت ٨سال جنگ را تجربه ميكردند. مردمي كه نياز به تنفس داشتند در تنگنا قرار گرفته بودند و همه دعاي باران ميخواندند تا شايد قطرات پرحجم و سريع راه نفسها را دوباره بگشايند. قضيه تا آن حد جدي شده بود كه ديگر كسي به فكر فقر، فلاكت و بيكاري نبود. همه ميخواستند پايان جنگ گرد و غبار را با خوزستان و خوزستانيها ببينند. جنگي كه به سختي آغاز شده بود، داشت دم به دم نفسها را ميگرفت. ناگهان به آمدن باراني و وزش توأمان بادي جنگ به آتشبس رسيد. با اين وجود اما آتشبس به معناي پايان كامل جنگ نيست. اين نبرد هنوز تمام نشده. دو طرف رفتهاند تا ساز و برگ جنگي خود را آماده كنند و بازگردند. احتمالا اين ميدان نابرابر از آذرماه يا شايد هم ديماه سال آينده (اگر زودتر نيايد) دوباره از سر گرفته خواهد شود. اما چه شد كه اينگونه شد؟! مقصران واقعه چه كساني بودند؟ آيا مسأله پيش آمده براي خوزستان بلاي آسماني غيرقابل پيشبيني بود يا آنكه عدهاي آن روز كه بايد هشداري را جدي ميگرفتند، در فكر انجام كارهاي مهمتر بودند؟ چرا ديگر خبري از پيگيري رسانهها نيست؟ آيا برخي از ما مسببان نمایش رسانهاي بوديم؟
خوزستان اين روزها درگير بلايي طبيعي است. بلايي که اين بار طبيعت نه بهتنهايي بلکه بهواسطه سوءمديريت انسانها بر سر 4 ميليون و 800 هزار خوزستاني نازل کرده است. طي ده سال گذشته با گرم شدن هوا، گرد و غبار نيز در قالب ميهماني ناخوانده خود را به فضاي خوزستان ميرساند و نفسهاي مردم اين استان را به شماره مياندازد. اما اين بار کمبود بارشها در پاييز و زمستان سبب شد تا گرد وغبار چند ماهي زودتر ميهمان خوزستانيها شود. گرد و غباري که دليل پديد آمدن آن با وجود آثار سهمگيني که بر زندگي مردم داشته است مدام بين منابع خارجي و داخلي دست به دست ميشود.