سهميه نون بچهها رو بهشون نمیدادن. قايم میكردن و میفروختن به بازيافتی. بعد از سه هفته ما رو فرستادن كمرد. نصف بچهها اسهال خونی گرفته بودن. به كثيفی اردوگاه اعتراض كرديم، هميارای اردوگاه با لوله سبز ريختن سرمون. من بعد از 50 روز آزاد شدم. صبح آزاد شدم، از جاجرود اومدم تهران، غروب رسيدم پارک دروازه غار، همون جا نيم گرم هرويين گرفتم و كشيدم.
زنان کارتنخواب که اکثریت آنها مبتلا به اعتیادند، اگر بخواهند برای ترک اعتیاد به صورت خودمعرف جایی بستری شوند، مکانی در تهران برای ترک خودخواسته آنها وجود ندارد. چند وقتی میشود که کمپهای رایگانی که با این هدف در شهر راهاندازی شده بود همه یکباره تعطیل شدند.
معصومه اصغری در گزارش زیر روایت کوتاهی از زندگی دخترانی نقل میکند که سالها گرفتار اعتیاد بودهاند؛ آیسان در اثر فروپاشیدگی خانوادگی و بیسرپرستی به خیابان روی آورده و معتاد شده، و عاطفه که در شکم مادر گرفتار اعتیاد شده و توسط پدرش به بهای 400 هزار تومان به ساقی مواد فروخته شده است. دخترانی که کمتر از 20 سال سن داشته و از لحاظ قانونی، حمایت از آنها توسط مراکز ترک اعتیاد تخلف محسوب میشود. اما آنطور که این گزارش هم نشان میدهد، مساله به اعتیاد ختم نمیشود؛ شیوه زیست این افرادِ بیسرپناه که با فقر، بیکاری، بیماری، عدم آموزش و.. دست و پنجه نرم میکنند، آنها را وارد چرخهای از انواع و اقسام سوءاستفادهها میکند. چرخهای که در غیاب حمایتهای دولتی، بیپایان به نظر میرسد.