اگر بپذیریم جهان ادبیات پاسخی به جهان واقعی است، در حالی که جهانی مملو از شرارتها ما را احاطه کرده، وجود نیروی شر در ادبیات نیز بسیار ضروری میشود. مجتبی زمانی در این نوشته نگاهی به حضور شر در ادبیات داستانی میکند و سپس به جای نسبتا خالی آن در ادبیات فارسی میپردازد.
این مقاله عزم آن دارد که خوانشی سیاسی از رمان «بار هستی» میلان کوندرا به دست دهد؛ تا نشان دهد نویسندهای که دغدغۀ آزادی دارد چطور مینویسد و در سطحی بالاتر، روایت در یک رمانِ مدرن (غیرکلاسیک) چه کارکرد سیاسیای دارد.
از دیدگاه جامعهشناسی ادبی، یک نتیجه مهم ادبیات و رمان خواندن این است که تخیل و حساسیت خواننده تحریک میشود و میل به عصیان مییابد. نویسنده با بررسی انتقادی رمان «چراغها را من خاموش میکنم» زویا پیرزاد بهعنوان نمونهای از نوشتار زنانه، میپرسد آیا این رمان نوشتهای محافظهکارانه و در راستای تثبیت وضع موجود است؟