“خوف” نام رُمانی است از شیوا ارسطویی که صرف نامِ آن به خودیِ خود، خوف به جان میاندازد، خوفی که در بسیاری از ما اندرونی شده است. در دنیایی زندگی میکنیم که همه چیز سوار آب است. حباب. در پرواز و گاهی درخشنده اما ناپایدار. زندگی خود که از اساس و قائم به ذات، ناپایدار است و فانی. اما اینکه هر لحظهات را، و زندگی ناپایدارت را، گمانی نابهنگام یا گمانی کمینکرده، مزمن، جاگیر و پایدار، قیراندود میکند، خوفی است که همواره در تو خانهزاد است. خوف از دست دادن، خوف به دست نیاوردن، خوف از گذشته، از آینده، خوف از کمبودها، خوف از جستوجوی فقدان، خوف از این راهِ هنوز مانده در سفرِ فانی…
مهین میلانی
تعداد مطالب: 1