لیلا پاپلی یزدی شرح میدهد که چطور تجاوز/ آزار/تعرض جنسی در ایران تا حد زیادی سازماندهی شده و سیستماتیک است و آزارگران دست در دست ساختارِ سرکوب، به کاهش روند توسعه در ایران با حذف نیمی از نیروی کار، کم شدن اشتغال زنان و ناامن شدن فضای کاری یاری رساندهاند.
لیلا پاپلییزدی، باستانشناس معاصر و یکی از حلقههای رنگینِ زنجیرهای بزرگ از زنانی است که با تمام نیرو در مقابل محدودیتها، تلخیها و فراز و فرودهای اجتماعی و فرهنگی ایستاده و تمرین تابآوردن میکند. زنانی که توأمان همسر و مادر و شاغلاند و برای شکلبودنشان، بودنی که خودشان میخواهند نه آنچه برایشان تعریف میشود. سالها جنگیدهاند و بله این جنگ گاهی خسته و فرسودهشان میکند، اما میدانید آنها استاد برخاستن از فقدان، حرمانها و رنجها هستند و هربار مثل ققنوسی از دل خاکستر شعله میکشند و همه چیز را از سر میگیرند. لیلا را دوست دارم، برای آنکه جرأت نشاندادن این رنجها را کنار تمام قدرتهای زنانهاش دارد. هرچند میگوید مجبور است هر روز چهرهای ایدهآل از خودش بسازد، ولی من شفافیت او را میبینم. شوق او به کار را وقتی پسر چند روزهاش را وقت حفاری توی فرغون نگهداری میکند، وقتی زبالههای متعفن را برای پژوهش زیرورو میکند، میبینم و وقتی از روزهای سختش مینویسد و گلایه میکند، آنها را هم میبینم. لیلا از آن زنهاییست که میدانم وقت ناامیدیهایم میتوانم امیدوار باشم که دستش را به سویم دراز میکند و میگوید بلند شو، من توانستم پس
تو هم میتوانی.
تو هم میتوانی.
بیشتر مردم شبکههای اجتماعی را برای متحد شدن یا بازگشایی افقهای بازتر مورد استفاده قرار نمیدهند بلکه آنها را استفاده میکنند تا از تقابل در امان بمانند و خودشان را در منطقهای یکسانسازی شده و امن قرار دهند، منطقهای که به نظر میرسد در آن تنها صداهایی را میشوند که پژواک صدای خودشان است.