برای ارزیابی وضعیت مشارکت در هر جامعهای، باید مساله مشارکت زنان و مردان را در زندگی سیاسی، اجتماعی و اقتصادی شهری بررسی کرد. باید نقش و منفعت هر یک از این گروهها بهعنوان کارگر، کاربر، مسئول مراقبت و نگهداری، مشتری، یا فردی که در پی لذت و تفریح است در نظر گرفته شود.
برگرفته از مقاله «مشارکت در شهر؛ زنان کجا جای میگیرند؟» نوشته جو بییِل، محقق مطالعات توسعه و جنسیت سازمان بینالمللی بریتیش کونسل بریتانیا
مفهوم مشارکت (participation) همواره از مفاهیم محبوب میان فعالان و محققان و برنامهریزان بوده است و سر زبان بیشتر گروهها جاری است، اما وقتی صحبت از تلاش برای محقق کردن آن میشود اختلاف نظر در تعریف و اجرا زیاد است. مشارکت برای گروههای مختلف دست اندرکار یا حساس به برنامهریزی شهری معانی مختلف دارد. در حوزه برنامهریزی شهری معمولا وقتی صحبت از مشارکت میشود منظور مشارکت سیاسی (political participation) است، یعنی شرکتدادن و شرکتکردن شهروندان در فعالیتها، تصمیم گیریها و روندهای سیاسی. یک موضوع برجسته در بحث مشارکت، تلاش برای شرکتدادن و ترغیبکردن گروهها و اقشاری از شهروندان است که به طور سنتی از فعالیت سیاسی غایب بودهاند. زنان از جمله این گروهها هستند. در این مقاله نگاهی میکنیم به نقش مشارکت در توانمندسازی زنان. میبینیم که برای ارزیابی وضعیت مشارکت در هر جامعهای، باید مساله مشارکت زنان و مردان را در زندگی سیاسی، اجتماعی و اقتصادی شهری بررسی کرد. در این بررسی لازم است نقش و منفعت هر یک از این گروهها را بهعنوان کارگر، کاربر، مسئول مراقبت و نگهداری، مشتری، یا فردی که در پی لذت و تفریح است در نظر گرفته شود.
دو مفهوم متفاوت از مشارکت مدنی
یکی از روشهای مفید برای درک بهتر مفهوم مشارکت این است که بین دو برداشت از مشارکت تمایز قائل شویم: مشارکت به عنوان برخورداری (participation as entitlement) و مشارکت به عنوان توانمندسازی (participation as empowerment). تحلیل مشارکت به معنی برخورداری یعنی ببینیم مردان و زنان چهطور به منابع مختلف دسترسی دارند، چگونه این منابع را اداره میکنند و نقش و مسئولیت آنها در رفاه خانوار، محله و شهر چیست. تاکید این فهم از مشارکت مدنی بر اختیار فرد در چگونگی استفاده از فضای شهری و سهمش از منابع شهر است. اما منظور از مشارکت به معنی توانمندسازی این است که ببینیم مردان و زنان چقدر توان دارند گروههای سازمانیافته تشکیل دهند و در روند برنامهریزی دخیل شوند، قدرت این گروهها در مذاکره با سران شهر و دیگر گروهها چقدر است، و نقش این گروهها در تعیین هدف و برنامههای مربوط به محل و شیوه زندگی شهری افراد. این دو مفهوم ارتباط نزدیکی به هم دارند، اما دو چارچوب مختلف برای تحلیل اولیه وضعیت مشارکت در برنامهریزی شهری می دهند.
شهرها در واقع نمود سازمانی و مکانی روابط اجتماعی هستند که از یک سو بر پایه قدرت و تنازع و از سوی دیگر بر پایه همکاری و اجماع شکل میگیرند.تجربه زنان و مردان و نحوه استفاده آنها از شهر با یکدیگر متفاوت است و همیشه با پیشبینی مسئولان برنامهریزی مطابقت ندارد. کلیشهها و قالبهای جنسیتی در طول تاریخ بر نهادها و برنامهریزی شهری تاثیری عمیق داشتهاند. شهرها در واقع نمود سازمانی و مکانی روابط اجتماعی هستند که از یک سو بر پایه قدرت و تنازع و از سوی دیگر بر پایه همکاری و اجماع شکل میگیرند. این بدان معنی است که نیازهای شهری زنان معمولا نادیده گرفته شدهاند.
فقر زنان ساکن شهر معمولا ترکیبی از این سه علت عمده است: نخست این که دستمزدشان کافی نیست، شغلشان پارهوقت است یا امنیت شغلی ندارند (حتی در مواردی که سطح بیکاری مردان بالا است یا کارفرماها استخدام کارگران زن را ترجیح میدهند)؛ دوم اینکه توزیع منابع و قدرت تصمیمگیری در خانواده برابر نیست و در نتیجه زنان همیشه اختیار درآمد خود را ندارند؛ و سوم اینکه دسترسی زنان به منابع و دارایی در جامعه معمولا به اندازه مردان نیست. با توجه به افزایش زنان سرپرست خانوار در شهرهای مختلف و نیز تعداد رو به افزایش زنانی که مسئول نگهداری از خانواده هستند، ضرورت استفاده از دیدگاه جنسیتی در مقابله با مساله فقر شهری بیشتر شده است.
با توجه به اینکه ساختار شهرها و بناهای شهری تا چندین نسل باقی میماند، میتوان گفت معماری، طراحی شهری، برنامهریزی برای کاربری زمین، و زیرساختها از هر نسل به نسل دیگر منتقل میشود. در شکل سنتی برنامهریزی شهری، شهرها به چند قسمت برای فعالیتهای مشخص تقسیم میشوند و خانهها، بازارها، و کارخانهها در نقاط جداگانه قرار میگیرند. امروزه، شهرهایی که به این شکل طراحی میشوند دیگر با واقعیت زندگی مردان و زنان همخوانی ندارند.هر چند زنان عضوی از خانوار هستند و بهعنوان کاربر اصلی مسکن و جوامع کوچک انسانی معمولا میتوانند دیدگاههایی را برای جلوگیری از شکست طرحها و هدررفت منابع ارائه کنند، اما به ندرت از دیدگاههای آنها استفاده میشود.
زنان و رفتوآمد درونشهری
یکی از مشکلات زنان این است که سیستمهای رفت و آمد معمولا بر اساس نیازهای مردان برای رسیدن به محل کار طراحی شدهاند. پایه برنامهریزی فعلی در سیستمهای حمل و نقل درونشهری مساله دسترسی نیست بلکه موضوع جابجایی است. زنان که نقش مادری و مراقبت را بر عهده دارند همیشه در حال همراهی فرزندشان هستند. همچنین، زنانی که کارگر بوده و در بخش فعالیتهای غیر رسمی دخیل هستند معمولا باید بارهای سنگین جابجا کنند. اما این مسائل معمولا در طراحی وسایل نقلیه در حمل و نقل عمومی در نظر گرفته نمیشوند. به همین دلیل، زنان یا باید این سختیها را تحمل کنند یا پیاده خود را به مقصد برسانند.
زنان و کمبود امنیت در فضاهای عمومی
زنان اشکال خاص جنسیتی خشونت شهری و آزار جنسی را تجربه میکنند. خشونت یا ترس از خشونت نیز به اندازه انزوای مستقیم زنان، در اشکالی مثل نصب پرده برای جلوگیری از دیده شدن زنان، باعث محدودیت جابجایی زنان شده و ترس آنها را پشت درهای بسته مخفی میکند. ترس و خشونت مانع مشارکت در هر دو شکلِ «برخورداری» و «توانمندسازی» است. بنا به گزارش ملی کانادا در همایش سازمان توسعه و همکاریهای اقتصادی «…خشونت و ترس از مشارکت کامل و برابر زنان در زندگی اجتماعی جلوگیری کرده و درک درست از کارکرد دموکراتیک جامعه را دشوار میسازد.»[۱] Canadian National Report to the OECD Conference on Women in the City 1995
کنشگری محلی: مسیری موثر برای مشارکت سیاسی زنان
نحوه واکنش زنان به مشکلات شهری با مردان فرق دارد. زنان ثابت کردهاند که در مدیریت جامعه محلی، حفظ انسجام اجتماعی، و ساخت مسکن و محله در شرایط بیخانمانی یا ناهماهنگی، نوآوری و صبر بیشتری دارند.
کنشگری در محلهها یکی از مسیرهای مهم برای رسیدن به مشارکت در سطح برنامهریزی شهری و روندهای سیاستگذاری است و در پاسخگو کردن سیاستمداران نقش اساسی دارد. مشکلات جامعه وقتی به برنامههای سیاستگذاری راه پیدا میکنند که گروههای قدرتمند و سازمانیافته بتوانند مشکلات را شناسایی کرده و برای یافتن راهحل تلاش کنند. در دو دهه گذشته، بهرهگیری از دیدگاه زنان در سیاستگذاری و برنامهریزی فقط با حضور مستمر نیروی سازمانیافته زنان ممکن شده است. این دستاورد با سازماندهی جداگانه زنان، ائتلاف گسترده با مردان، و ایجاد شبکههای فراگیر برای حمایت از عدالت اجتماعی و تغییر برای رسیدن به برابری در سیاستگذاری تحقق یافته است.
توجه دولتها و نهادهای خارج از دولت و سازمانهای مردمنهاد نسبت به اهمیت سازماندهی عمومی زنان در حال افزایش است. این وضعیت به ویژه در مواردی برجستهتر است که زنان، در نبود منابع مناسب دیگر، خودشان سازماندهی تامین خدمات را بر عهده دارند. برای مثال زنان در کشور پِرو در واکنش به بحران اقتصادی، گروههای خودیاری را تشکیل دادند. این زنان برای بقای خود و خانوادهشان گروههایی را با نام «آشپزخانه محلی» و «یک شیشه شیر» به راه انداختند و برخی از فعالیتهای این گروهها در ادامه به شکلگیری طرحهای آموزشی در زمینه رهبری و بهداشت منجر شد.
سیاستگذاری و برنامهریزی بر پایه دیدگاه جنسیتی موضوعی آموختنی است. این یادگیری به جنسیت دستاندرکاران شهری بستگی ندارد، بلکه به دیدگاههای آنها وابسته است.
اما محدود شدن نقش زنان به تشکیل گروههای خودیاری و راهبردهای بقا خطراتی را نیز در پی دارد. این وضعیت نه تنها باعث سلب مسئولیت از بخشها و نهادهای دیگر در تامین و بازتوزیع منابع در سطح شهری میشود، بلکه همچنین مسئولیت مدیریت محله را به دوش زنان میاندازد، بی آنکه منابع یا حمایت سیاسی و تخصصی برای آنها تامین شود. بنابراین، برای اطمینان از «مشارکت به معنی توانمندسازی»، زنان حاضر در سازمانهای جامعه مدنی، مثل سازمانهای مردمنهاد و سازمانهایی که در سطح باهمستان فعالیت دارند، نه تنها باید در مدیریت باهمستان، خودیاری، و تامین خدمات نقش داشته باشند، بلکه همچنین باید از فرصتهایی برای پیشرفت فردی، کمپینسازی، و حمایت برخوردار شوند.
توانمندسازی زنان از طریق مشارکت
مسئولان سیاستگذاری و برنامهریزی و کنشگران، چه زن باشند و چه مرد، گاه معضلات خاص زنان را نادیده میگیرند و توجهی به نیاز به مشارکت دادن زنان ندارند. نشنیدن صدای زنان باعث نادیده گرفته شدن آنها میشود. بنابراین موضوع سازماندهی زنان در جامعه مدنی اهمیت بسیار زیادی دارد. همچنین باید با همکاری در شورای شهر، سطح آگاهی مسئولان سیاستگذاری و متخصصان و دستاندرکاران شهرسازی را نسبت به اثر تصمیماتشان بر زندگی زنان و مردان افزایش داد. سیاستگذاری و برنامهریزی بر پایه دیدگاه جنسیتی موضوعی آموختنی است. این یادگیری به جنسیت دستاندرکاران شهری بستگی ندارد، بلکه به دیدگاههای آنها وابسته است. در دانش برنامهریزی و اقدامات شهرسازی باید دیدگاه جنسیتی را لحاظ کرده و از آن بهعنوان راهکار مطلوب استفاده نمود. این کار در کنار اقدام عمومی نقطه شروعی خواهد بود برای مقابله با دیدگاهی که در گذشته وجود داشته و منافع و نیازهای زنان را به اندازه منافع و نیازهای مردان در سرمایهگذاری یا سیاستگذاری شهری در نظر نمیگرفته است.
برای رسیدن به برخورداری و توانمندسازی از طریق مشارکت، نباید مسئولان سیاستگذاری و برنامهریزی را در تغییر وضعیت شهرها تنها گذاشت. توجه به مشارکت شهری در حال افزایش است و در این شکل از مشارکت باید خلاقیت بخشهای دولتی و خصوصی را با توانایی محلهها ترکیب کرد تا بتوان نیازهای ناشی از تسریع شهری شدن را برآورده کرد. در بسیاری موارد، زنان در مرحله پیادهسازی و اجرا حضور دارند اما از حضور در مراحل تدوین، طراحی، و تخصیص منابع برای طرحها و پروژهها محروم هستند.
در اشکال جدید مشارکت شهری، باید تعهد تمام گروهها و کنشگران دخیل نسبت به توسعه روندهای مشارکتی واقعی افزایش یابد و زنان و مردان باید در همه مراحل توسعه حضور داشته باشند. در مشارکت شهریِ حساس به جنسیت باید به تفاوت رویکردهای زنان و مردان در سازماندهی، مذاکره، و برنامهریزی توجه داشت. این تفاوتها نتیجه تجربه متفاوت زنان و مردان در زندگی عمومی و نقش اجتماعی آنها است که راهکارهای سازمانی آنها را متفاوت میسازد. سازمانهای مردمی، متخصصان شهری و سازمانهای مرتبط، و مسئولان تصمیمگیری، برنامهریزی، و پیادهسازی باید روابط خود را تقویت کنند. هر چه حضور زنان در این عرصهها پررنگتر باشد، حفظ قدرت کنشگری محلی، ایجاد روابط قویتر برای توانمندسازی، و مبارزه برای برخورداری برابر زنان و مردان و مشارکت کامل در زندگی شهری آسانتر خواهد شد.
در کنار نقش جنسیتی زنان باید مسائل دیگر و به خصوص تنوع اجتماعی را نیز در نظر گرفت تا به جای داشتن محیطی خشن یا خطرناک، به محیطی برسیم که برای زنان و مردان، برای افراد سالم و نیز معلولان و ناتوانان، و برای همه مردم در مراحل مختلف زندگی، محیطی ایمن، امن، و مطلوب باشد. درآمد، جایگاه اجتماعی، و اختیارات به اشکال مختلف بر توانایی افراد در استفاده از خدمات و امکانات تاثیر میگذارند.
پانویسها
↑۱ | Canadian National Report to the OECD Conference on Women in the City 1995 |