زن تعریف میکند که چطور از محل زندگی خود؛ جایی درست نزدیک نقطه صفر مرزی در استان سیستان بلوچستان به تهران آمدهاند تا هم برای درمان یکی از نوهها به بیمارستانهای تهران نزدیک باشند و هم درآمدی برای گذران زندگی داشته باشند؛زن پشت درهای بیمارستانهای مجهز تهران ماند، کاری برای همسرش پیدا نشد، ماندند و حاشیهنشین شدند.
قاچاقچیان دفترچه مرزی کولبران را ٢٠ هزار تومان میخرند و با مجوز آن کامیون کامیون کالا وارد میکنند. جمع دفترچه کولبران یک روستا شاید برای آنها رقم ناچیزی شود اما دلالی پس ماجرا رقمی انبوه را برای قاچاقچیان رقم میزند.
کولبری، متداول ترین شغل غیررسمی در غرب کشور است و این روزها تصاویری در فضای مجازی میبینیم که عمق فاجعه را بیش از پیش آشکار میکند؛ این تصاویر یک پدیده اجتماعی تلخ را به نمایش میگذارند، پدیدهای به نام کولبران تحصیلکرده.
سیستان و بلوچستان همچنان از فقر و محرومیت رنج میکشد. اغلب مردم به پول یارانه وابستهاند، وضعیت بهداشتی و آموزشی و کار ندارند. اینجا هم سایه سیاه فقر مردم را مجبور به کارهایی مانند قاچاق بنزین میکند. مردمانش میگویند «این كار رو هم نكنیم باید سرمون رو بذاریم بمیریم.» اما این را هم اضافه میکنند که «ما آدمای ترسناكی نیستیم، اینجا هم جای ترسناكی نیست. فقط روزگار و مسئولان با ما خوب تا نكردن. ما از چرخ روزگار جا موندیم.»