در تهران اتومبیل یعنی همه آنچه یک فرد در جامعه برای هویت داشتن نیاز دارد. در تهران اتومبیل یعنی شهروندی، یعنی قدرت، پرستیژ، طبقه اجتماعی و تمایز اجباری. شاید ظهور ناگهانی و قارچگونه ماشینهای عظیمالجثه و شاسی بلند که معمولا ظاهرشان را هم طوری دستکاری میکنند تا بیشتر شبیه تانک باشد تا ماشین به همین خاطر باشد.
با محدودشدن حرکت خودروها در پونتهودرا در اسپانیا کیفیت زندگی در این شهر بهشدت بهبودیافته است. از سال ۲۰۱۱ حتی یک حادثه تصادف مرگبار در شهر اتفاق نیفتاده است. هوا پاکتر شده و سطح دیاکسید کربن در آن بهشدت پایین آمده است. یک پیادهروی ساده در شهر خودش همهچیز را میگوید: بچهها در بیرون از خانه بازی میکنند، افراد مسن راحت در اطراف میچرخند.
تهران شهری خودرومحور است و انسانها در آن غایبند، نبود زیرساختهای کافی برای جابهجایی انسان محور نظیر پیادهروی، دویدن، و یا دوچرخهسواری از مشکلات بزرگ پایتخت است و طرح مشخصی برای گسترش این نوع از جابهجایی وجود ندارد.
بیش از یکسوم جمعیت تهران با پای پیاده یا با استفاده از وسایل حمل و نقل عمومی در شهر حرکت میکنند. خیابانهای تهران از اتوموبیل اشباع شدهاند و هوای آلوده و ترافیک از تبعات سیاحت خودروها است. با وجود همه این معضلات آشکار، شهرداری به جای اتخاذ سیاستهایی در جهت توسعه حمل و نقل عمومی و کاهش تردد خودروها به ساختن اتوبانهای طبقاتی و تونل برای تسهیل عبور و مرور اتوموبیلها اقدام میکند. ساخت پلهای عابر پیاده نیز در راستای سیاستهای مشابه است؛ دور کردن پیادهها از سطح خیابان و فرستادنشان به زیر زمین و هوا. در این نوشته مجید ابراهیمپور، سیاست شهری حاکم بر تهران و ذینفعان اینگونه سیاستها را بررسی میکند و از لزوم «پیادهمدار» شدن تهران مینویسد.