در نگارخانهای به وسعت یک شهر، مکان برای تبلیغات در طول سالها معنادار شده است. ظهور یکباره آثار هنری روی آنها به دلیل ارتباط برقرارنکردن با کنشگرها بیمعنا یا دستکم کممعنا مینماید، چراکه در آن عمل فضایی نمیشود.
در خاورمیانه و مشخصاً عراق، به واسطهی تاریخ و نفوذِ تمدنهای کهن، هنر تا قرن بیستم همواره خاصیتی تزیینی داشته و تنها در شرایط خاصی مانند جنگ، قحطی و اشغال و در مواردی اندک پا را از جنبههای تزیینی و کاربردی فراتر گذاشته است. همچنین مدرنیسم غربی و به طبعِ آن هنر مدرن در قرن بیستم نیز مانند سایر کشورهای منطقه با بازگشتِ دانشجویانِ اعزامی به اروپا، واردِ عرصهی عمومی و آکادمیک عراق شده است.
مساله هنر خاورمیانه بسیار گستردهتر از یادداشتهایی از دست است و برای اجتناب از کلیگویی و صورتبندی عجولانه، مساله هنرمند و آفرینشگری در زیستسیاستِ این جغرافیا، به طرحِ مختصری از دو جریانِ متفاوت اکتفا کردهایم. هنر فلسطینی و گروههای بنیادگرای مسلمانِ منطقه.
کریستیان غازی را حتی جماعت سینمایی لبنانی هم نمیشناسند. فیلمساز گمنامی که تنها سه اثرش از گیرودارهای همیشگی این کشور بحرانزده جان به در بردهاند. همین سه تا هم نایابند. از اینکه کریستیان غازی که بود و از کجا آمد و پدر و مادرش، جد و آبادش که بودند که بگذریم تنها حرفی که باقی میماند این است: سینمایش شریف است.
تونی کاشنر نمایشنامه نویس آمریکایی، نویسنده نمایشنامههای «فرشتگان در آمریکا» و «هومبادی/کالل» است. جذابیت آثار او را میتوان ناشی از حضور توامان تخیل افسارگسیخته و نگاه انتقادی سیاسی دانست. محمدرضا فرزاد در نوشته زیر از کاشنر مینویسد.