در ماهمی ۲۰۰۳ یکی از شبکههای تلویزیونی روسیه موسوم به «رسیا»، با پخش سریالی اقتباسشده از رمان «ابله» داستایوسکی، هیاهویی به پا کرد و به مدت چندهفته افکارعمومی این کشور دستخوش تلاطمی نابهنگام شد. داستایوسکی، «ابله» را در ۱۸۶۸ نوشته بود و برای هیچکس باورکردنی نبود که رمانی متعلق به بیش از یکقرن پیش تا این حد فکر آدمها را به خود مشغول کند. اما چه چیزی در درون اثر داستایوفسکی یا شرایط روسیه چنین استقبالی را ممکن کرد؟
کتاب «شعارنویسی بر دیوار کاغذی» امیر احمدیآریان که شامل دو نقد بلند او بر وضعیت ادبیات داستانی معاصر ایران به ویژه در دهه هشتاد است، گفتگوهای بسیاری را در حوزه نقد ادبی برانگیخته است. یادداشت پیشرو تحشیهی خلیل درمنکی است در روزنامه شرق بر این کتاب
فرقی نمیکند گلشیری در باب انقلاب چه در سر داشت، نثر او تجسم لحظه گسست انقلابی است، تجسم موقعیتی است که در آن منطق برابری بر جمع حاکم میشود و به جای تکثر، سیاست (در اینجا زبان) به همگان صدای واحد میبخشد. همین ایراد به منتقدان کنراد و ناباکوف و سلین نیز وارد است. آنان به محتوای اثر و حرفهای خالقش متوسل میشوند، از سخنرانی ناباکوف دربارهی لنین یا متنی که سلین در دفاع از یهودستیزی نوشت مدد میگیرند و فاشیسم و نژادپرستی را در ادبیات کشف میکنند. اینها به نقد ربطی ندارد