وندی براون، نظریهپردازِ سیاسی و استادتمامِ علوم سیاسی در دانشگاه برکلی کالفرنیا است، او پارادایمهای فکری جدیدی را در نظریۀ فمینیستی و مطالعات حقوقی انتقادی ایجاد کرده است. او در گفتگوی زیر شرح میدهد که چگونه نئولیبرالیسم و دموکراسی، در کنار هم، در ایالات متحدۀ آمریکا، ادامه و تکامل یافتهاند.
در گفتوگوی زیر، وندی براون، از مشهورترین متفکران و نظریهپردازان سیاست معاصر، معتقد است وجه خاص و نوی نولیبرالیسم اقتصادیکردن همه شئون حیات انسانی است. در ضمن او نولیبرالیسم را فرم متمایزی از «حکمرانی» میداند که از خرد اقتصادی اشباع شده است. موضع براون در حد فاصل مارکس و فوکو است: «ترکیبی از این دو به شیوههایی که خودشان اگر بودند تاب نمیآوردند».
سرمایهداری از سویی در حال ویران کردن زمین است، و از سوی دیگر کاری کرده باور کنیم که مسئولیت این نابودی به عهده ماست و باید به طور فردی به مبارزه با تغییرات اقلیمی برویم. اما آزادی عمل ابرشرکتها در آلایندگی - و ترویج راهحلهای بیپایه در سبک زندگی - تصادفی نیست بلکه نتیجه جنگی است ایدئولوژیک که در ٤٠ سال گذشته برضد امکان کنش جمعی در جریان بوده؛ جنگی با موفقیتی ویرانگر، اما نه غیرقابل بازگشت.
نقشآفرینی بسیار پررنگ نیروهایی سیاسی که نه بنا بر انتخاب بلاواسطه و بلاشرط مردم بر مسند قدرت تکیه زدهاند چه تاثیراتی بر روند تکوین آنچه غالبا نظام سرمایهداری متعارف نامیده میشود بر جای گذارده است؟ این پرسش درباره نحوه تاثیرگذاری نوع خاصی از الگوی توزیع قدرت در عرصه سیاست بر نوع نظام اقتصادی در عرصه اقتصاد است.
کتاب «آنچه با پول نمیتوان خرید» کتاب مهم سندل که در سال 2012 درست چند سال پس از بحران اقتصادی بزرگ 2008 منتشر شده نقدی اخلاقی و فلسفی بر سیاستهای اقتصاددانان بازار آزاد و طرحهای نئولیبرالیستی در آن دوران است.
به تازگی سخنرانی لیلی گلستان با عنوان «خواستم، شد» جنجالی شده و موجی از انتقادها را به دنبال داشته است. این مطلب نقدی بر آن انتقادها است.
آکسفام افشا کرده که «اقلیت صاحب قدرت اقتصادی در همکاری و هماهنگی با قدرت سیاسی در سطح جهان شرایطی را به وجود آوردهاند که امروزه ثروت هشت نفر از ثروتمندترین افراد با دارایی ٥٠ درصد از جمعیت جهان برابر است».
تا چه حد میتوان ترامپ را با هیتلر مقایسه و بین ظهور ترامپ در ایالات متحده از سال ٢٠١٥ به بعد و ظهور هیتلر در اواخر دهه ١٩٢٠ و اوایل دهه ١٩٣٠ در آلمان تشابه برقرار کرد؟ و فاشیستخواندن کارزار ترامپ به لحاظ سیاسی چقدر مفید فایده است؟
انتخاب دونالد ترامپ، رأی به برگزیت، کمپین برنی سندرز برای نامزدی و حمایت فزاینده از جبهه ملی در فرانسه یک هدف مشترک دارند: تمامشان جهانیسازی یکپارچه، نولیبرالیسم و آن دمودستگاه سیاسی را که موجب ترقی آنها شده رد میکنند.
آیا ترامپ همان خطری است که همچون هیتلر موجب تشکیل جبههای گسترده خواهد شد، جبههای که در آن محافظهکاران «بانزاکت» و آزادیخواهان به همراه جریان اصلی لیبرالهای پیشرو و بازماندههای چپ رادیکال دوشادوش هم میجنگند؟