شاه در آینه شاه | بیتا عظیمی نژادان
شهرهای در سایه | رابرت نیو ویرث
اعلامیه حقوق بشر و تاریخچه آن | گلن جانسون | محمدجعفر پوینده
دفتر یادداشت طلایی | دوریس لسینگ
چه کسی از آموزش چندزبانه میهراسد؟ | امیر کلان | ترجمه هیوا ویسی
کوسهء شکمپر؛ ناقابل دوازده میلیون دلار | دن تامپسون | اشکان زهرایی
Zazen | Vanessa Veselka
“خوف” نام رُمانی است از شیوا ارسطویی که صرف نامِ آن به خودیِ خود، خوف به جان میاندازد، خوفی که در بسیاری از ما اندرونی شده است. در دنیایی زندگی میکنیم که همه چیز سوار آب است. حباب. در پرواز و گاهی درخشنده اما ناپایدار. زندگی خود که از اساس و قائم به ذات، ناپایدار است و فانی. اما اینکه هر لحظهات را، و زندگی ناپایدارت را، گمانی نابهنگام یا گمانی کمینکرده، مزمن، جاگیر و پایدار، قیراندود میکند، خوفی است که همواره در تو خانهزاد است. خوف از دست دادن، خوف به دست نیاوردن، خوف از گذشته، از آینده، خوف از کمبودها، خوف از جستوجوی فقدان، خوف از این راهِ هنوز مانده در سفرِ فانی…
مجموعه داستان زوزه در نور ماه را میتوان نامی دیگر نهاد: با فروتنی در ستایش قصهگویی.
شغل پدر | سورژ شالاندن | مهستی بحرینی