سینمای شهیدثالث پیرامون ترسیم جهانی است که در آن شخصیتهای تبعیدی و غریبه مرکزیت دارند و خانه در نگاهی انتقادی به عنوان زندان نوین معنا مییابد.
اکنون که جهان پذیرفته تا بخش بزرگی از فرهنگش را با تصویر شکل دهد، قدم بعدی این است تا به بقیه آموزش دهیم چگونه درباره این تصاویر اندیشه کنند، اینگونه ممکن است در جهانی بهتر و اندیشمند زندگی کنیم.
دغدغه من یک دغدغه زنانه است که جهانشمول است و بیشتر ریشه در افغانستان دارد. مسائل زنان در افغانستان برای من بسیار اهمیت دارد.
در این یادداشت با نیمنگاهی به ابعاد مشابه اجتماعی و فرهنگی ایران و یونان، به تحلیل و بازخوانی چند نمونه از فیلمهای سینمای این دو کشور پرداخته شده است.
اگر کیارستمی فیلمساز مهم فلسفی است علت اصلی این است که از یک وضعیت مشخص تاریخی برآمده و صادقانه با این وضعیت تاریخی برخورد کرده، ما در موقعیت تاریخییی نیستیم که داستاننویسی بگوید خیلی به بکت علاقه دارد و شروع کند در فارسی مانند بکت نوشتن. این یک دروغ است.
اگر فیلمسازان سینمای نوین آلمان، حکم میانجیهایی را داشتند میان آلمان غربی بعد جنگ و آلمان یکپارچهی پیش از آن، شهیدثالث با مهاجرت به آلمان غربی و ساختن «در غربت» (۱۹۷۵)، میانجی میان جامعه ایرانی و جامعهی آلمانی شد. نکته مهم درباره شهیدثالث این است که اگر فیلمسازان آلمانی، پروبلماتیکهای پیش از جنگ را به دوران پس از جنگ تسری دادند، شهیدثالث نیز دغدغههای مشترکی را از ایران به آلمان منتقل کرد.