خاموش کردن مردم یا خستگی و ناامیدی آنها از تغییر، هر دوفاجعهبار است. بینتیجگی اعتراضات، منجر به از دست رفتن اعتبار «حَکَمی» به نام سیاست و تبدیل به یک «معضل لاینحل بزرگ» خواهد شد. در چنین شرایطی، یک اضطراب اساسی فراگیر بهجای نیروی تغییرخواهی بر جامعه حاکم میشود. این اضطراب بزرگ، ناشی از فروپاشی نهادی و ناممکن بودن وقوع تغییر در حوزۀ سیاسی است. فروپاشی نهادی همان زندگی در میان انبوهی از نهادهایی است که مدتهاست کارکرد خود را از دست دادهاند.
فیدل کاسترو آخرین فرد از مردان و زنانی بود كه در قرن بیستم جنبشها و انقلابهایی را راه بردند و ملتی را به دنبال شعارها و آرمانهای عمومیشده به حرکت درآوردند. بعضی از اینان مثل پاتریس لومومبا در تراژدی ماندند. او قربانی سیاستهای استعماری بلژیک شد. از لنین تا مائو، جمال عبدالناصر، یاسر عرفات، احمدبن بلا، گاندی، ماندلا، آلنده، قذافی، هوشی مین، کاسترو، چهگوارا و خیلیهای دیگر از این جملهاند.