چه سازوکاری سبب میشود دانشآموزان مدارس غیرانتفاعی، مدارس دولتی را همچون «تبعیدگاه» ببینند؟ نویسنده این یادداشت از مرزبندیها و دیگریسازیهایی نوشتهاست که در نظام آموزشی رخ میدهد.
نویسنده این مطلب از تجربه خود به عنوان آموزگار در خانه کودک به عنوان یک مدرسه غیررسمی برای کودکان کار نوشته است. تجربهای که با تجربه سایر دانش آموزان و معلمان از مدرسه متفاوت است.
بهنظر میرسد تخلیه مکانهای آموزشی، تنها راه نجات ما انسانها از رکود فرهنگیِ آموزش و بازار پرسود بنگاههای آموزشی و جامعه باشد. چه تخلیه معنایی-واژگانی و چه تخلیه جسمانی.
چرا با وجود اینهمه موسسات و مدارس مثلا آموزش خلاق، شکل و شمایل اطراف ما اینقدر بدترکیب است؟ اگر خلاقانه زیستن، شور و نشاط به همراه دارد پس چرا دانشآموزانمان روز به روز خمودهتر میشوند؟
به شما دانشآموزان توصیه میکنم که روش و گرایشِ تحصیل خود را نه بر اساس مصلحت اندیشیِ حال و اعمال دیگر دوستان بلکه بر اساس علایق و استعدادهای خود انتخاب کنید.
درباره مراکزی که تربیت معلمهای جوان را بر عهده دارند چه میدانیم؟ این مراکز چقدر در آماده کردن معلمها برای ارتباط با دانشآموزان و کار در مدرسه موفق هستند؟
انسانی موفق میشود که در کنار درس یاد گرفته باشد فکر کند، لذت ببرد، در شرایط سخت نیز زیباییها را ببیند و هر حرفی را به سادگی نپذیرد. تغییر کند، تغییر ایجاد کند و بتواند به جای خودش فکر و عمل کند.
دانشآموزان ما یکسری محفوظات با خود حمل میکنند که فقط بتوانند در چارچوبی مشخص از آنها استفاده کنند و کوچکترین تغییری آنها را دچار استرس و سردرگمی میکند؛ در سیستم آموزشی ما خلاقیت مرده است.