آیا خوانش یک متن واقعاً انباشتی تدریجی و همواره مثبت از کنترل و ابقای عظیم و طولانی اطلاعات و دانستههاست یا بیشتر پروسهای متزلزل که در هربار خواندن، قرائت قبلی را ملغی میکند و جانشین آن میشود؟ من هیچوقت نمیتوانم هیجانی که از خوانش نخست به دست آوردهام، دوباره بازسازی کنم.
گرامشی وظیفهای به وظایف روشنفکر میافزاید و خط بطلانی بر دوگانه روشنفکر و غیرروشنفکر میکشد؛ همه میتوانند روشنفکر باشند و وظیفه روشنفکر علاوه بر راهنمابودن این است که همگان را متقاعد سازد که روشنفکرند. در این میان «روشنفکر عام» پا به حیات میگذارد.
وقتی یک کشوری کولونی میشود چه اتفاقی میافتد؟ یکی این است که با کشتی و توپ و تفنگ میآیند و مقاومت مردم را تسخیر میکنند. این اتفاق برای ما نیفتاده ولی اتفاق بعدی پیش آمده. قدم بعدی در چنین موقعیتی معمولا این است که مردم را از زبانشان محروم میکنند. یکجور کولونیالیسم بومی بر سر ما آمده و پای هیچ موجود غیری هم در میان نیست.
خیلی از ما تصور میکنیم این کلیشهای نخنماست که یک رمان میتواند زندگی را دگرگون کند، اما نتیجهی تحقیقات دانشگاه دورهام نشان میدهد یکپنجم خوانندههای ادبیات چنان با داستانی که میخوانند درگیر میشوند که زندگی روزمرهشان دستخوش تحول میشود.
رمان من منچستر یونایتد را دوست دارم به طور مشخص متعلق است به گفتمان بهشت دوردست. این گفتمان میگوید غرب خوب است اما روی خوش به نمایندگان آن در کشور ندارد. چون اساسا هر چیز وطنی را فاقد ارزش میداند.
ابوتراب خسروی یکی از نویسندگانی است که همچنان دغدغه زبان در ادبیات داستانی را دارد. او میگوید پتانسیلهای روایی و زبانی ما باید در قالب داستان مدرن بالفعل شوند، بنابراین آنچه او به دنبال به ثمر رساندنش است، داستان مدرن ایرانی است.
الیف شفیق از نویسندگان نامدار ترکیه است. او به تازگی رمان جدید منتشر کرده است. شفیق میگوید همیشه تلاش کرده صدای آدمهای خاموش باشد و از ورای چشمان شخصیتهای بعید؛ مردمی که به حاشیه رانده شدهاند، فراموش شدهاند و دیده نمیشوند، داستانها را روایت کند.