سیاست شهرِ شورایی تمامِ همّ خود را بر بازپسگیری قدرتِ از دست رفته میگذارد. افقش ساخت سنگرهای شهریست تا یک به یک جبهههای به یغما رفته را به قلمرو خود ضمیمه کند. بر این بستر اما باید پرسید شهری بدین گستردگی و ساکنانی با این تکثر چگونه تن به اداره شورایی میدهد؟ گویی مسایل شهری بهقدری متکثر و از نظر جغرافیایی پراکنده است که سخن از شهر شورایی مفری نمییابد جز تن دادن به قالب تثبیتشده شورای شهر.
هنگامی که سیاستمدارن «به نام آزادی، اعلان جنگ میکنند» و به نام «ایجاد شغل» از کم اهمیت بودن محیطزیست میگویند، این نه دست مردم که باید دست قدرتهای بزرگ اقتصادی باشد که از آستینشان بیرون آمده تا پای «پروژههای توسعهای» را امضا کنند. اخیرا آقای رئیسجمهور گفته است «زندگی مردم» اصل است و نه توصیههای «ملالغتی» محیطزیست. اما آیا این سیاستمدارن به تناقضات خطرناک ایدههای خود واقف نیستند؟