جامعه
ساکنان این چادرها اغلب زنان، مردان و کودکان بیشناسنامه بلوچ ایرانی هستند که در پی مهاجرت از سیستان و بلوچستان، بهدلیل نداشتن اوراق هویتی و شرایط مناسب مالی به حاشیه شهرهای بزرگی چون تهران، البرز، سمنان و برخی شهرهای دیگر پناهنده شدهاند. شغل اغلب آنها دستفروشی و نواختن ساز در کوچه پس کوچههای شهری و حاشیه شهرهاست. اما بهدلیل شرایط خاص زندگیشان اغلب با برخوردهای زنندهای از سوی ماموران شهرداری و سایر نهادها مواجه میشوند.
رنجها در شالیزارهایی رشد میکنند که تحتتأثیر ورود شیرابه زبالههای اطراف شهرهای شمال هستند. ماهیهای دریا، دیگر مثل قبل در آب پاکیزه خزر حیات ندارند و هر تعداد ماهی که زنده میماند هم از آبی تغذیه کرده که شیرابه به آن وارد شده. خاک و آب هر دو آلوده شدهاند و هرچه غذای مردم شمال است در این آب و خاک رشد میکند.
شاگرداولهای دانشگاههای ایران، خیلیهایشان حالا تنها و درماندهاند و شب که میآید، فکر روزهای بعد، خواب را از چشمهایشان میدزدد. کار هم خودش را از آنها میدزدد، خانه و زندگی هم، خانوادههای فقیر روستاهای دور هم و بعد تمامشدن مهلت خوابگاه است و سایه جریمه که خودش را به تمامی و با همه زورش، پهن میکند روی اندامهای باریک و البته درماندهشان.
دریای خزر به شدت با پسماندهای شهری، نفتی و بیمارستانی آلوده شده و فاضلاب شهرها هم به این دریاچه میریزد. اکوسیستم این دریاچه در سالهای اخیر به شدت تخریب شده و برخی از گونههای جانوری آن مانند فوک خزر در معرض انقراض قرار گرفتهاند این در حالی است که به گفته نمایندگان مجلس همت ملی برای رفع این آلودگیها وجود ندارد.